✍ #شرط_ازدواج ( #از_خاطرات_شهید )
در اولین جلسهای که با هم صحبت کردیم؛ بیمقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛
شرط اول #مقید_بودن_به_نماز، مخصوصا نماز صبح بود و دوم #رعایت_حجاب.
همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرد؛
در دوره و زمانهای که جوانها کمتر دغدغههایی از این دست دارند؛
یک پسر 21 ساله شرط ازدواجش را نماز گذاشت و این خیلی برایم مهم بود.
🌷 #شهید_مدافع_حرم_ناصر_مسلمی_سواری
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
برای شادےروح شهدا راه شهیدان را ادامه دهیم.
@defae_moghadas2
❣
✍ #ســـیــــره_ی_شُــــهـــدا
نصفہ شب بود ، چشم چشم رو نمى ديد ،سوار تانك بودیم ، وسط دشت ،كنار برجك نشستہ بودم ،
ديدم يكى پيادہ میاد ،بہ تانك هـا نزديك مےشد ،چندلحظہ توقف مےڪرد ،مےرفت سراغ بعدی ،سمت ما هم اومد ،دستش رو دو پايم حلقہ كرد ،پايم رو بوسيد و گفت :😳
«#بہ_خدا_سپردمتون.»
گفتم «حاج حسين؟»،😳
گفت :«هيـس! اسم نيار»،
رفت طرف تانك بعدى...
تازہ فهمیدم پاے رزمندہ ها رو مےبوسه ،گفت اسمشو نیارم کہ کسے نفهمہ پابوسشون همون #حاج_حسین_خرازی #فرماندمونه ...😔🌷
سردار_شهید_حسین_خرازی اینچنین بود .
ما چگونه ایم ؟
@defae_moghadas2
❣
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق است امام رضا جان
@defae_moghadas2
❣
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
عاقبتمون ختم بخیر
عارفی می گفت:
همه چیز میگذره
🌷زندگی در دنیا مثل بازی در شهربازی واقعیت مجازیست .
یک عینک روی صورتمان قرار دارد
و ما باید در هر بازی بر موانع و مشکلات پیروز شویم تا به مرحلهی بعد وارد شویم و صاحب قابلیتها و توانمندیهای جدیدی شویم .
🌷گاهی از موانع میهراسیم و میترسیم و حتی غصه میخوریم .
و گاهی میخندیم.
اما زودتر از آنچه که فکر کنیم
خداوند عینک را از روی چهرهی حقیقی مان برمیدارد و میگوید :«بازی تمام شد
🌷 بیا با هم امتیازها و سکه هایی که در این بازی در برخورد با مشکلات کسب کردی را حساب کنیم تا با آنها زندگی حقیقت را بسازی.»
🌷پس نه از خوشیهای این شهربازی خیلی خوشحال بشیم و از ذوق خدا رو فراموش کنیم .
نه از ناراحتی هاش افسرده بشیم و مضطرب .
قرآن می فرماید:
🌷لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
🌷 بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخورید، و بر آنچه به شما عطا کرده است، شادمان و دلخوش نشوید، و خدا هیچ گردنکش خودستا را [که به نعمت ها مغرور شده است] دوست ندارد.
سوره حدید آیه۲۳
@defae_moghadas2
❣
حكمت 307
۳۰۷- وَ قَالَ ( عليه السلام ) : يَنَامُ الرَّجُلُ عَلَي الثُّكْلِ وَ لَا يَنَامُ عَلَي الْحَرَبِ .
قال الرضي : و معني ذلك أنه يصبر علي قتل الأولاد و لا يصبر علي سلب الأموال
و درود خدا بر او فرمود: آدم داغدار می خوابد، اما مال غارت شده نمی خوابد.
براى اين سخن كه به نظر مى رسد به صورت ضرب المثلى عمومى درآمده، دو تفسير گفته شده است: نخست اينكه انسان وقتى گرفتار مصيبتى مى شود، مثلاً عزيزى را از دست مى دهد، يقين دارد كه بازنمى گردد و به همين دليل به تدريج آرامش خود را بازمى يابد. در حالى كه وقتى مالش را به ناحق ببرند هر زمان در فكر است كه از طريقى بتواند آن را بازگرداند. به همين دليل خواب و آرامش ندارد.
در تفسير ديگرى گفته شده كه اين گفتار حكيمانه كنايه اى است از بسيارى از توده هاى مردم كه دلبستگى آنها به مال و ثروتشان حتى بيش از دلبستگى به فرزندان و عزيزانشان است و گاه حتى تا پاى جان براى نگهدارى اموالشان مى ايستند و اين ضرب المثل فارسى كه مى گويند: «مال است نه جان تا بتوان آسان داد»، شاهد بر آن است.
@defae_moghadas2
❣
•
قرارمان را یادت بماند
صبوری و لبخند من ...
بـــــهــــشت و انتظارِ تــــو ...
فرمانده شهیدی که قول ملاقات در
بهشت به همسرش داد و گفت:
«من بیوفا نیستم
قرار ما در بهشت!!!»
«۲۵ دی سال ۱۳۶۵ بعد از ۴۰ روز بیخبری،
تماس گرفت و از من خواست به اهواز بروم.
قبول نکردم چون پسرمان امتحان داشت.
فردا دوباره تماس گرفت و باز هم اصرار
کرد.
پیش خودم فکر کردم حتماً زخمی شده
یا اتفاقی افتاده. در آن هوای سرد و با
کمترین امکانات، خودم را به اهواز
رساندم.
وقتی برای دیدنمان آمد،
گفت: قدمت خیر بود. برنامه عوض
شده و جلو افتاده و من همین الان
باید بروم عملیات.
خیلی جا خوردم اما دیدم اعتراض
بیفایده است. فقط از او خواستم اگر
نرفت، شب را پیش ما بیاید. همین هم
شد. آمد و درباره شهادت خیلی صحبت
کردیم.
گفتم:
«کاش شهادت نصیب ما هم بشود.»
اسماعیل گفت:
«دلت مییاد من تو خونه بمیرم! نگران
نباش بیوفا نیستم. اگر شهید شدم،
توی بهشت منتظرت میمونم.»
صبح زود بیدار شد و بعد از خواندن نماز
حدود یک ربع با من حرف زد و رفت.
۳ ساعت از رفتنش نگذشته بود که
خبر رسید، هنگام شناسایی منطقه
جنگی شهید شده است.
تاریخ پای وصیتنامهاش مربوط به
۳ سال قبل بود و خطاب به من
نوشته بود:
«ان شأالله اگر بهشت نصيبم شد،
يکديگر را در آنجا ملاقات کنيم.»
✍ راوی: معصومه همراهی،
همسرشهید اسماعیل دقایقی
📸 وداع همسر فرماندهی جوان
لشکر۹ بدر با پیکر مطهر همسرش،
#شهید_اسماعیل_دقایقی،
در دی ماه ۱۳۶۵
پیوند_آسمانی
همسران_خوب
همسران_بهشتی
همراه با شهیدان ، هم سو با شهیدان
@defae_moghadas2
❣
2⃣
من اسفندماهی هستم و در هفدهمین روزش توی سال ۱۳۴۳ در بهبهان به دنیا اومدم. پدر و مادرم اسمم رو محمدعلی گذاشتن.😊 نمیدونم، شاید میخواستن که من راه پیامبر(ص) و امام علی(ع) رو در پیش بگیرم.☺️ الحق که من رو هم خوب در این راه تربیت کردن. منم بزرگتر که شدم همیشه احترامشون رو داشتم و هیچ وقت صِدام رو براشون بلند نکردم. به خاطر لطفی که در حقم داشتن همیشه دعاگوشون هستم و ازشون ممنونم.
3⃣
دوستان! من در دوران کودکی خیلی پر جنب و جوش بودم. به قول پدر و مادرم انگار اصلاً نشستن بلد نبودم.😄 حتی غذام رو هم در حال راه رفتن میخوردم.😂 همیشه در حال تحرک بودم و اینور و اونور میرفتم.
4⃣
وقتی که مدرسه رفتم همه فکر میکردن چون بازیگوشم درس یاد نمیگیرم.😏 اما خدا ذهن خوبی بهم داده بود و منم خوب ازش استفاده کردم. نه تنها دبستان که دوره راهنمایی رو هم با نمره عالی گذروندم.