9⃣
از اون به بعد دیگه نیروی پروپا قرص جبهه شدم و مدام آنجا بودم. قبل از عملیات خیبر آموزشهای آبی خاکی و غواصی و حتی تکاوری هم دیدیم. یعنی یه برای خودم یه پا تکاور شدم.😄 از همون موقع هم شدم عضو دائمی گروهان ابوالفضل از گردان سیدالشهداء (ع) تو تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی (ع). فرمانده هم یه آرپیجی داد دستم و شدم شکارچی تانک.😅 وقتی چندتا از دوستان نزدیکم رو تو عملیات از دست دادم حسابی ناراحت شدم و جگرم از فراقشون سوخت😢 دیگه بعداز اونا دنیا برام هیچ ارزشی نداشت. آرزو میکردم که زودتر منم شهید بشم و به دوستام برسم.
🔟
راستی بچهها هروقت از جبهه میومدم مرخصی میرفتم تو مغازه قنادی پدرم و بهش کمک میکردم. شبا هم با دوستام میرفتیم تو مسجد و کارای مسجد رو انجام میدادیم. یادتونه که بهتون گفتم بودم بیکار نمیتونم بشینم.😊
1⃣1⃣
آخرش منم بینصیب نموندم و تو عملیات بدر حسابی مجروح شدم و روانه بیمارستان شدم. اما بعداز دوره نقاهت مجدداً به جبهه برگشتم.😏 خُب نمیتونستم دوستانم رو آنجا دست تنها بذارم.
1⃣2⃣
تا اینکه بالاخره در بیست و هفتم بهمن سال ۱۳۶۴ توی عملیات والفجر هشت در شهر فاو عراق گلوله خوردم و شربت شیرین شهادت رو نوشیدم و به دوستان شهیدم پیوستم.🌹پیکرم هم سالها همونجا موند.
1⃣3⃣
بچهها من یه وصیت نامه هم نوشتم که چند خطش رو براتون میخونم.
سپاس و شکر خداوند متعال، که نعمت جهاد در راه خدا را به من عنایت فرمود و ما را در این دوران از زمان قرارداد. تا از وجود چنین رهبر عزیزی بهرهمند شویم و چگونه زیستن را بیاموزیم. در مشکلات، کشور را یاری دهید تا همواره سرافراز بر مشکلاتی که جنایتکاران برای ما بهوجود میآورند فائق و غلبه کنیم.
خُب دوستان دیگه وقت من تمومه و باید ازتون خداحافظی کنم. چندتا از عکسهایی که با همرزمانم دارم رو براتون میفرستم. انشاءالله تو بهشت منتظرتون میمونم. خدانگهدار ✋