eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
اینهم از شاسی بلند های زرمندگان اسلام ، برای رفتن به خط مقدم وعملیات ، نه گدابازی درآورد ن ونه طلبکار ملت بودند. مردان بی ادعا🌹🌹 ما راچه شده آنها کجا واینها کجااااا @defae_moghadas2
اَللهُمَّ طٰالَ الانتِظارُ ... خدایا انتظارِ مَهدی طولانی شد @defae_moghadas2
وای که چه لذتی دارد وجودت را سراسر نشانِ جهاد بگیرد در گمنامی کامل گوشه‌ای از شلمچه خلوتگاه دلت شود ... دلم یک‌باره پرواز کرد بسم الله ... @defae_moghadas2
🛻 یادی کنیم از بچه‌ های با صفای واحد ترابری و تعمیرگاه تو جبهه ؛ وقتی نزدیک خط می‌ شدند همیشه در معرض خطر بودند ؛ صدایِ ماشین مانع از شنیدن صدای سوتِ خمپاره می‌ شد و این خیلی دلهره داشت ... بانک عکس دفاع مقدس @defae_moghadas2
🔼🌹 شهید حسین فلاح زاده ابرقویی اولین شهید رجایی شهر (گوهردشت ) محل شهادت : گیلانغرب جبهه چغالوند تپه کرجی ها تاریخ شهادت ١٣۵٩/٩/١۵ زندگی نامه شهید محمدحسین فلاح زاده ابرقوئی در 30 اسفند ماه سال 1330 در آباده دیده به جهان گشود.این شهید والامقام دارای ملیت ایران و مذهب اسلام شیعه بود. وی تحصیلات خود را تا مقطع ششم ابتدایی ادامه داد و به عضویت بسیج درآمد. این شهید گرانقدر سرانجام در 15 آذر ماه سال 1359 در سن 29 سـالگی حوادث ناشی از درگیری در گیلانغرب دعوت حق را لبیک گفت. مزار این شهید در امام زاده؟ قرار دارد. تنها مطلبی که در سایت بنیاد شهید است @defae_moghadas2
🌗 عملیات کربلای 2 منطقه عمومی جاج عمران رزمندگان 🎙ساعت از دوازده گذشته بود که درگیری روی ارتفاعات دوروبر ما شروع شد.سمت راست ما و و بود وسمت چپ ما ارتفاع قرار داشت. با شروع درگیری منورهای دشمن آسمان رو روشن کرد. تا اینجا دشمن هنوز متوجه حضور ما در داخل نشده بود.آتش سنگینی از سوی دشمن روی ارتفاع 2519 و شهید صدر اجرا میشد. مشکل وقتی بوجود آمد که هواپیماهای دشمن با ریختن ای تمام منطقه رو روشن کردند.به طوریکه ما از داخل به وضوح درگیری روی ارتفاعات رو مشاهده میکردیم.و وقتی منوّرهای خوشه ای از نورافشانی میوفتادند باقی مانده اون مثل گلوله های آتش به سمت زمین میومد و منطقه درگیری ما هم بیشه زار خشکی بود که به دشت منتهی میشد.و ارتفاع علف های گندمی تا ساق پا میرسید یکپازچه آتش میشد. از بود که منطقه رو شناسایی کرده بود.دیدم خیلی نگرانه..گفتم اسماعیل چیه؟؟؟گفت باقی مونده این منورها زمین رو آتیش میزنه. خدا به ما رحم کنه. صدای مکالمه بی سیم میومد.از قرارگاه میگفتند چرا درگیر نمیشین.از وقتی اسماعیل از سوختن علفهای خشک گفت ، تو فکر رفتم که خب !!!! اگه زمین آتیش بگیره چه جوری باید وارد شد و چه جوری باید معبر زد . توی این فکرها بودم . که شنیدم از بی سیم صدا میاد که ..میدون مین آتیش گرفته.تا این خبر رو شنیدم دلم ریخت..چون دو تا تیم از که مامور به گردان علی اصغر علیه السلام بودند باید تو این میدون معبر میزدند.و از همه بیشتر نگران بودم.چون میدونستم "حسن" به آتیش میزنه..به اسماعیل گفتم اسماعیل!!! مسیر معبر حسن مقدم رو بلدی که اگه نیاز شد کمکشون کنیم.گفت آره. اتیش دشمن روی بچه ها قفل شده بود و از زمین و آسمون آتیش میریخت و شب از نیمه گذشته بود و هر چه میگذشت به صبح و روشنایی هوا نزدیک و فرمانده ها نگرانتر میشدند . دستور رسید که تا هوا روشن نشده نیروها رو از منطقه درگیری خارج کنید. همه متحیر بودند که چه اتفاقی افتاده اما دستور این بود وباید اجرا میشد. در مسیر برگشت پشت یک تخته سنگ دیدم که همراه حسن بود نشسته. تا من و دید اومد به سمتم و گفت حسن هم پرید. گفتم اکبر چی میگی؟؟؟ گفت پشت میدون مین خمپاره خورد وسط بچه ها و حسن هم یک ترکش بزرگ خورد توی سرش و شهید شد . خبر شهادت حسن برای من که روحیات او رو روزهای آخر دیده بودم غیر منتظره نبود اما نگران بودم پیکر حسن روی زمین بمونه. به اسماعیل گفتم من میرم سمت بچه ها و بر میگردم ..اما آتش تیربارهای دشمن و انفجار پی در پی خمپاره ها اجازه نمیداد و از طرفی هم بوی باروت و سوختن خارو خاشاک تنفس رو مشکل کرده بود و صدای سرفه بچه هایی که عقب میومدتد به گوش میرسید.. به فکرم رسید که بچه ها رو عقب ببریم و بعد بیاییم سروقت حسن. نگران بودیم که در مسیر برگشت چون بچه ها با عجله عقب میان وارد شوند . دوسه گردان نیرو پائین رفته بودند و باید بالا میومدند. جاده ای که نبود و همه مسیر صخره ای و سنگلاخ بود و من هم با عملیات رفته بودم و آنقدر روی صخره ها دویده بودم که کف کتونی ام نازک شده بود و پاهام رو اذیت میکرد. بخش زیادی از مجروح ها و نیروهای خسته از عملیات رو تا آوردیم و قدری استراحت کردیم و نزدیک ظهر بود که آماده شدیم برای رفتن به محل شهادت بچه ها که فرماندهان اجازه ندادند و گفتند احتمال اینکه به اسارت دشمن بیفتید خیلی زیاده و هرچه اصرار کردیم اجازه ندادند. عملیات کربلای 2 واقعا کربلایی بود مجروح های عملیات به سختی و طی چند روز بالا آورده شدند و شهدای عملیات خیلی هاشون یکی دو ماه بدنهاشون روی زمین افتاده بود. 5 روز تا محرم مونده بود و آوردند یک از شهادت اربابش امام حسین علیه السلام گذشته بود .یعنی بیش از 50 روز بدن روضه خون 19 ساله مثل اربابش روی زمین قرار داشت . آرزویش این بود که به اربابش برسد و به آرزوش رسید و ما موندیم که برای امام حسین (ع) سینه بزنیم . حالا ما سینه هامون در فراق اونا تنگ شده ایکاش اونا هم پیش اربابشون امام حسین علیه السلام دلتنگ ما بشند و نام ما رو ببرند و یادی از ما کنند. (راوی : جعفر طهماسبی) ﴿از نیروهای تخریب لشگر ۱۰﴾ @defae_moghadas2
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹سی و نه سال قبل ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ صوت مصاحبه با مهدی قندیل فرمانده بعد از عملیات کربلای۲ در خصوص اعزام نیروهای تخریب به گردان برای اولین بار. 🔹لازم به ذکر است که فرمانده گردان تخریب شهید زینال حسینی به حج مشرف شده بودند و معاون ایشون حاج مجید مطیعیان گردان را در عملیات هدایت کردند و مضافا اینکه اتوبوس بچه های تخریب که برای شرکت در عملیات در حال اعزام به منطقه بود در مسیر تصادف کرد و نیروها با تاخیر به منطقه رسیدند و همانطور که در فایل صوتی فرمانده معترض است. همیشه نیروهای اعزامی تخریب به گردان ها چند روز قبل از عملیات اعزام میشدند تا فرماندهان و نیروهای عمل کننده با آنها آشنایی پیدا کنند. یاد باد آن روزگاران یاد باد. @defae_moghadas2
🔹 وقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا 🔸 بگو: پروردگارا! دانش مرا بيفزاى ‌ 📗سوره طه، آیه ۱۱۴ ‌@defae_moghadas2
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قصه کمپوت ها و جعبه مهمات خیلی شنیدنی است.☝️ ┅┅┅┅🍃❤🇮🇷🍃┅┅┅🌹🌹🌺🕋🕋🇮🇷❤️🇮🇷🕋🕋🌺🌹🌹 @defae_moghadas2
❣ یک روز حسن با یک کیسه پر از ماهی کوچک، به اندازه کف دست به مقر آمد. گفت این ها را از پائین سد بوکان گرفتم. به هر کدام از اتاق ها چند ماهی داد. یک همسنگر داشتیم بچه دالکی بود. چند تا ماهی هم به او داد و گفت: تو بچه جنوبی بلدی ماهی بپزی، این ها را سرخ کن تا بخوریم! آن بنده خدا هم شروع به پاک کردن و سرخ کردن ماهی ها کرد. یک لحظه چشمم به حسن افتاد، دیدم حسن همین جور که به پختن ماهی را نگاه می کرد، چشمش پر اشک شده و اشک روی گونه اش آمد. گفتم: چی شد حسن؟ - می دونی دلم چی می خواد؟ - نه! - آرزو دارم ننه ام، یه ماهی پلو درست کنه، بشینم کنارش یه دل سیر بخورم! - تقصیر خودته. ما هر وقت یه هفته، ده روز مرخصی می گیریم با هم میریم شیراز، تو یه روز نشده بر می گردی. خوب دو روز بیشتر بمون یکم غذای مادرت بخور! خیلی جدی گفت: نه. الان وقت مادر و غذای خونه نیست... الان اینجا و جبهه بیشتر از شهر به ما نیاز دارن. 🌷🌹🌷 هدیه به شهید حسن صفرزاده صلوات- شهدای فارس @defae_moghadas2
استاد احمد عابدیOstadAbedi_VeladatPyambar,AmamSadeg_14020710.mp3
زمان: حجم: 4.25M
🔹بیانات استاد احمد عابدی بمناسبت ولادت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام ▫️ آزار و اذیت‌هایی که حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله در راه دین متحمل شدند. ▫️القاب حضرت خدیجه سلام الله علیها ▫️اولین کسی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله را «رسول الله» خطاب کرد! ▫️روابط فردی، خصوصی، اجتماعی و عمومی حضرت ▫️کتب سیره پیامبر صل الله علیه و آله ❇️دوشنبه ۱۰ مهرماه ۱۴۰۲، دارالقرآن علامه طباطبایی(ره) 📌 برای استفاده از دیگر بیانات استاد درباره پیامبر صل الله، روی لینک زیر کلیک کنید👇 https://speeches.ahmadabedi.com/entries/tag/حضرت-محمد-صل-الله-علیه-و-آله @defae_moghadas2