🍃🌿🍃🌿🍃🌿
#ادامه 👇
👌فرمان حمله که صادر شد به اتفاق برادران رحیم قمیشی و محسن رهنمابه دنبال آنها حرکت کردیم.در طی مسیر در کانال به برادران صادق کرمانشاهی،فضل اله صرامی و شهید فرهاد شیرالی برخوردیم. فرهاد به شدت زخمی شده بود و صدایی از او نمی آمد ولی هنوز زنده بود.به اتفاق سایر برادران،دوستان مجروح را به عقب آوردیم.
هوا در حال طلوع آفتاب و نواختن نم نم باران بر چهره ما و شهدا و رزمندگان بود.نماز صبح را بجا آوردم و تا ظهر ماندم و کمک کردم.حوالی بعد از ظهر همان روز به مدرسه محل استقرار برگشتم. برادران یکی یکی می آمدند و خبر سایر دوستان را می آوردند.خبرهای متفاوتی پیچیده بود که فرمانده گروهان علی خانچین شهید شده است.
با دوستان مشورت کردیم که این خبر را چگونه به خانواده منتقل کنیم.قرار شد این خبر را برادر عبدالحسین اسکندری که از برادران مسجد حجازی بود به خانواده بگوید.ایشان همان روز عازم اهواز شدند و این خبر را به خانواده دادند ولی کسی باور نکرده بود.فردا حوالی ظهر ساعت به اصرار دوستان به اهواز رفتم حدودا ساعت 11 رسیدم و زنگ خانه را زدم.صدایی از پشت در شنیدم که میگفت علی آمد. با دیدن من سراغ علی را گرفتند،با هر زحمتی بود خبر را به آنها دادم.خانواده باورشان نمیشد که علی شهید شده است.
#پیگیر_باشید
@defae_moghadas2
🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🍃🌿🍃🌿🍃🌿
#ادامه 👇
👌به محله باغ شیخ منزل برادر بزرگم مرحوم حاج احمد گلبریان رفتم و ایشان به اتفاق سایر بچه های محله سر کوچه منزلشان جمع شده بودند.خبر شهادت علی را به آنها دادم و سپس به محل کار مرحوم پدرم که در خیابان امام خمینی بود رفتم.ایشان هم سراغ علی را از من گرفت و گفتم علی شهید شده است.
پدرم با روحیه بالا در جواب من گفتند ایشان را خدا به من داد و خودش نیز از من گرفت.با موتور خودم وی را به منزل آوردم.همسایه ها و دوستان در منزل جمع شده و عزاداری میکردند.
جنازه مطهر ایشان و تعداد دیگری از شهدا به اهواز منتقل نشده بود.پس از گذشت بیش از شش ماه نهایتا یک روز عمویم که در معراج شهدا فعالیت میکرد گفت که تعدادی شهید را از منطقه طریق القدس به سردخانه بیمارستان امام آورده اند.به اتفاق ایشان به سردخانه رفتم و جنازه علی را دیدم.پس از گذشت چند ماه ماندن جسد مطهر به روی زمین،جسد هنوز تر و تازه مانده بود،گویی که تازه شهید شده است.
مراسم تشییع با شکوه خاصی گرفته شد.وقتی جنازه ایشان را به منزل آوردیم،مادرم پشت جنازه فرزندش همچون یک داماد نقل و شیرینی به هوا پرتاب میکرد و شکر خدا را به جای می آورد که فرزندش را در راه خدا داده است.
برای شادی روح امام شهدا و شهدا صلوات 🌹
@defae_moghadas2
🍃🌿🍃🌿🍃🌿
🕊
👌رد پـای رفتنشان، تا ابــد بر شـانـههای زمـانه باقی است...
👈آنهـا همیشــه هستند
👌و جـادهای ڪه فـراروی ما گستـردند،
#تـڪلیف تـمام لحظه هامان را روشــن ڪرده است ...
@defae_moghadas2
🍃🌸
#فرمانده_من
#سردار_شهید_اسماعیل_دقایقی🕊🌹
ابراهیم دقایقی فرزند سردار شهید اسماعیل دقایقی می گوید:
✨ پدرم با وجود همه صحنههایی که در جنگ دیده بودند، صحنهای که رزمندگان زیر بمباران با آرامش میایستادند و #نماز میخواندند را #لحظههای_ناب_جنگ بیان میکنند.
✨ در 6 سالگی که مرا به جبهه برد، یک صحنه در ذهن من ماندگار شد، ساعت 5 صبح بلند شدم دیدم کسی اطراف من نیست، خیلی ترسیدم که کجا رفتند؟ زمانی که آمدم بیرون از شدت سرما گردنم را نمیتوانستم تکان دهم، ولی دیدم در همان لحظه رزمندگان وضو میگیرند، خیلی تعجب کردم.
✨ پدرم توجه ویژهای به #نماز_جماعت داشت و اجازه نمیداد نماز جماعت برگزار نشود یا دیر انجام شود، موقع نماز اگر کسی جلو نمیرفت خودش به عنوان پیش نماز میایستاد تا نماز جماعت خوانده شود.
@defae_moghadas2
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
یا صاحبالزمان!
منی که مایهی ننگم، به حد رسوایی
چگونه از تو بخواهم، به دیدنم آیی؟
چو خویش، یار تو دیدم، چه نیک فهمیدم
عزیز فاطمه، مهدی، چقدر تنهایی...
🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
سلام؛ صبح جمعهی همگی بخیر و مهدوی...
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
حماسه جنوب،شهدا🚩
نفر اول سمت راست شهید حمزه(نادر) قائدی @defae_moghadas2
🌸🌿🌸🌿🌸
در این عکس شهید حمزه (نادر)قائدی بچه کازرون که تخصصش ادوات بود و به قرارگاه نصرت آمده بود (بنده افتخار هم دوره ای با ایشان را داشتم)
در این عکس که قبل از عملیات بدر گرفته شده در کنار برادر جانباز حاج رحیم سیاهکارزاده و استاد شهید حاج علی جمالپور و برادر سید علی موسوی در یکی از پاسگاهها درحال آماده نمودن تجهیزات هستند .
#روای_محسن_ارجمند
@defae_moghadas2
🌸🌿🌸🌿🌸
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌸🌿🌸🌿🌸 در این عکس شهید حمزه (نادر)قائدی بچه کازرون که تخصصش ادوات بود و به قرارگاه نصرت آمده بود (بن
🌸🌿🌸🌿🌸🌿
حقیر اولین بار در دوره آموزشی اطلاعات رزمی (شناسایی و دیده بانی) با حمزه آشنا شدم .
ایشان بچه کازرون بود و برای حضور در جبهه به جنوب آمده بود .
پس از دوره ایشان به پشتیبانی اعزام و بنده به جزیره مجنون اعزام شدم .
در عملیات بدر به همراه بچه های شناسایی خودش را به عملیات رسانده بود که همین عکس مذکور ساعاتی قبل از آغاز عملیات است .
در عملیات ، ایشان که از قبل در دسته ادوات تخصص داشت ، یکی از کمین های عراقی را که باعث با شهادت رساندن دو نفر از نیروهای زبده اطلاعات شده بود را با توپ ۱۰۶ منهدم کرد .
پس از عملیات ایشان و به اتفاق چند تن از همرزمان برای مکان یابی محل احداث دکل دیده بانی به آبراه منصوریات در شمال پاسگاه ترابه رفته بودند که به کمین عراقی افتاده و ایشان با شهادت رسید .
ایشان با نام اصلی نادر از شهدای گمنام و مظلوم اطلاعات قرارگاه نصرت میباشند .
#راوی_محسن_ارجمند
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
🌸🌿🌸🌿🌸