🕊
👌رد پـای رفتنشان، تا ابــد بر شـانـههای زمـانه باقی است...
👈آنهـا همیشــه هستند
👌و جـادهای ڪه فـراروی ما گستـردند،
#تـڪلیف تـمام لحظه هامان را روشــن ڪرده است ...
@defae_moghadas2
🍃🌸
#فرمانده_من
#سردار_شهید_اسماعیل_دقایقی🕊🌹
ابراهیم دقایقی فرزند سردار شهید اسماعیل دقایقی می گوید:
✨ پدرم با وجود همه صحنههایی که در جنگ دیده بودند، صحنهای که رزمندگان زیر بمباران با آرامش میایستادند و #نماز میخواندند را #لحظههای_ناب_جنگ بیان میکنند.
✨ در 6 سالگی که مرا به جبهه برد، یک صحنه در ذهن من ماندگار شد، ساعت 5 صبح بلند شدم دیدم کسی اطراف من نیست، خیلی ترسیدم که کجا رفتند؟ زمانی که آمدم بیرون از شدت سرما گردنم را نمیتوانستم تکان دهم، ولی دیدم در همان لحظه رزمندگان وضو میگیرند، خیلی تعجب کردم.
✨ پدرم توجه ویژهای به #نماز_جماعت داشت و اجازه نمیداد نماز جماعت برگزار نشود یا دیر انجام شود، موقع نماز اگر کسی جلو نمیرفت خودش به عنوان پیش نماز میایستاد تا نماز جماعت خوانده شود.
@defae_moghadas2
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
یا صاحبالزمان!
منی که مایهی ننگم، به حد رسوایی
چگونه از تو بخواهم، به دیدنم آیی؟
چو خویش، یار تو دیدم، چه نیک فهمیدم
عزیز فاطمه، مهدی، چقدر تنهایی...
🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
سلام؛ صبح جمعهی همگی بخیر و مهدوی...
🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
حماسه جنوب،شهدا🚩
نفر اول سمت راست شهید حمزه(نادر) قائدی @defae_moghadas2
🌸🌿🌸🌿🌸
در این عکس شهید حمزه (نادر)قائدی بچه کازرون که تخصصش ادوات بود و به قرارگاه نصرت آمده بود (بنده افتخار هم دوره ای با ایشان را داشتم)
در این عکس که قبل از عملیات بدر گرفته شده در کنار برادر جانباز حاج رحیم سیاهکارزاده و استاد شهید حاج علی جمالپور و برادر سید علی موسوی در یکی از پاسگاهها درحال آماده نمودن تجهیزات هستند .
#روای_محسن_ارجمند
@defae_moghadas2
🌸🌿🌸🌿🌸
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌸🌿🌸🌿🌸 در این عکس شهید حمزه (نادر)قائدی بچه کازرون که تخصصش ادوات بود و به قرارگاه نصرت آمده بود (بن
🌸🌿🌸🌿🌸🌿
حقیر اولین بار در دوره آموزشی اطلاعات رزمی (شناسایی و دیده بانی) با حمزه آشنا شدم .
ایشان بچه کازرون بود و برای حضور در جبهه به جنوب آمده بود .
پس از دوره ایشان به پشتیبانی اعزام و بنده به جزیره مجنون اعزام شدم .
در عملیات بدر به همراه بچه های شناسایی خودش را به عملیات رسانده بود که همین عکس مذکور ساعاتی قبل از آغاز عملیات است .
در عملیات ، ایشان که از قبل در دسته ادوات تخصص داشت ، یکی از کمین های عراقی را که باعث با شهادت رساندن دو نفر از نیروهای زبده اطلاعات شده بود را با توپ ۱۰۶ منهدم کرد .
پس از عملیات ایشان و به اتفاق چند تن از همرزمان برای مکان یابی محل احداث دکل دیده بانی به آبراه منصوریات در شمال پاسگاه ترابه رفته بودند که به کمین عراقی افتاده و ایشان با شهادت رسید .
ایشان با نام اصلی نادر از شهدای گمنام و مظلوم اطلاعات قرارگاه نصرت میباشند .
#راوی_محسن_ارجمند
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
🌸🌿🌸🌿🌸
#شهید_ابراهیم_فرجوانی
نام پدر :محمد جواد
تاریخ ولادت : ۱۳۴۳/۸/۲۴
تاریخ شهادت : ۱۳۶۰/۹/۸
مکان شهادت : بستان ،عملیات فتح الفتوح ، فتح بستان_طریق القدس
#صلوات
#سالروز_شهادت
حماسه جنوب،شهدا🚩
#شهید_ابراهیم_فرجوانی نام پدر :محمد جواد تاریخ ولادت : ۱۳۴۳/۸/۲۴ تاریخ شهادت : ۱۳۶۰/۹/۸ مکان شه
🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷
❣سردار شهید ابراهیم فرجوانی
✍پنج ماه از عروسی اسماعیل می گذشت. روز جمعه بود همه دور هم بودیم فقط جای نسرین و ابراهیم خالی بود.ابراهیم در میدان جنگ بود.
نماز جمعه تمام شده بود که صدای در خانه آمدم و ابراهیم وارد شد.
✍همه ی ما رو جمع کرد گفت دوباره عازم هستم اما قبلش یه حرفهایی دارم که باید بزنم. شروع به صحبت کرد و گفت :
من رفتنی هستم.
گفتم : کجا مادر؟
گفت اون کسی که جون میده می خواد بگیره
منم سرش داد زدم و گفتم ساکت شو این حرفها چیه ؟
ابراهیم با خنده گفت :
مامان گوش کن من ممکنه در این عملیات شهید بشم. تیر به سرم میخوره و جسدم روی تپه ی بلندی می مونه.
دست کرد تو جیب شلوارش و کاغذی در اورد و گفت : این وصیت نامه ی منه تو جیب شلوارمه. یه تکه پنبه هم بده موقعی که (آر پی چی) می زنم بذارم تو گوشم.
بعد گفت من رو از روی این وصیت نامه و پنبه بشناسید چون سر من باقی نمی مونه که بخوای منو از صورتم بشناسی.
✍چند ماه بعد عملیات طریق القدس بود که ابراهیم همان طور که گفته بود شهید شد و ما هم از محتوییات داخل جیبش او را شناسایی کردیم.
#راوی_مادرشهید
@defae_moghadas2
🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷
#ارادت
✍بعد از ورود امام خمینی ، ابراهیم علاقه عجیبی به ایشان پیدا کرده بود . صبح که بیدار میشد ، به عکس امام ، سلام می کرد و میگفت :"امام خوبم ،سلام !خسته نباشید !... التماس دعا !... دیشب امام زمان "عج" را ملاقات کردید ؟ "
✍ هنگامی که سخنرانی و تصویر امام از تلویزیون پخش می شد ، اگر پشت به تلویزیون یا سرگرم کار دیگری بود ، تمام قامت می چرخید و می گفت :"ببخشید !معذرت می خوام ..." و دست خود را بر سینه می گذاشت و عرض ادب می کرد .
#راوی_مادرشهید
@defae_moghadas2
🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷