. 🍃💥🍃💥🍃
#رساله
💢 سال 1342 حمید در کلاس اول دبستان مشغول تحصیل شد و همان سال آغاز زمزمه های انقلاب بود . در روزهایی که بسیاری از خانواده ها اسمی از امام نشنیده بودند و یا هیچ فکری در این مورد به ذهنشان خطور نمی کرد ، حمید که پسر بچه7-8 بود ، چون تابستان ها به کتاب فروشی آقای کفایی می رفت ، با این مسائل آشنا شده بود. آقای کفایی نمایندگی مجله ی مکتب اسلام بود که ایت الله ناصر مکارم شیرازی آن را چاپ می کرد و حمید هم مجله ها را به افراد و اشخاص فعال سیاسی می رساند . حضور در این جمع هاباعث شده بود تا حمید در جریان مسائل انقلاب قرار بگیرد و علاقه مند شود . به همین دلیل شروع کرده بود به مطالعه ی کتاب های شریعتی و جلال آل احمد و دیگران .
💢 یک شب در حالی که خیلی هراسان و دستپاچه بود ، سراغ پدر آمد و گفت : آقاجان می شه این بسته را برایم پنهان کنی ؟
حمید جان این چیه ؟
رساله ایت الله خمینی .
💢پدرم قسمتی از دیوار حمام را سوراخ کرد و رساله را در پلاستیک پیچید و در دیوار گذاشت و با سیمان و گچ سوراخ را پوشاند . بعد از آن شب بود که متوجه فعالیت های حمید شدیم .
💢 پدرم مدام به او می گفت : حمید جان مراقب خودت باش . حواست به دوستان و اطرافیانت باشد . نمی شود به هر کسی اعتماد کرد .
داشتن رساله ی امام جرم بود و اگر در خانه کسی پیدا می شد ، ساواک روزگارش را سیاه می کرد . بعد از مدتی یک شب حمید آمد و سراغ رساله را گرفت ، پدرم هم رساله را از میان سوراخ بیرون آورد . حمید آن شب به پشنهاد پدر در جمع خانواده مقداری از رساله را خواند و همه ی ما را با امام خمینی " ره " آشنا کرد .
✍ علی رضا معینیان ، برادر شهید
@defae_moghadas2
. 🍃💥🍃💥🍃
. 🍃💥🍃💥🍃
#زندگینامه_شهید
✨قائم مقام فرمانده آموزش نظامی لشکر7ولی عصر(عج)"سپاه پاسداران انقلاب اسلامی"
💢خوش اخلاق بود و مهربان، صداقت در وجودش موج می زد، دستهایش به مهربانی باران بود. لبخند های زیبا و مهربانش هیچگاه قطع نمی شد، اگر فقط برای لحظه ای او را می دیدی ، فکر می کردی سالها ست او را می شناسی، با نگاه های نافذ و مهربانش قلب تو را تسخیر می کرد.
💢سال 1335 ه ش در اهواز طلوع کرد، نامش را حمید گذاشتند تا پسندیده دو عالم گردد . دوران تحصیلات را تا مقطع دبیرستان ، در اهواز سپری نمود و موفق به اخذ دیپلم در رشته ی ادبیات شد.سال 1354 به خدمت سربازی رفت .
💢در آن سالهای خفقان زده که خیلی از مردم ایران حتی نام امام خمینی را هم نشنیده بودند,او به توزیع پیام های امام مبادرت می کرد. مطالعه ی کتب ممنوعه انقلابی از کارهایی بود که حمید در ارتش شاهنشاهی انجام می داد .بارها توسط واحد ضد اطلاعات محل خدمتش مورد بازجویی قرار گرفت.
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
. 🍃💥🍃💥🍃
. 🍃💥🍃💥🍃
#ادامه 👇👆
💢بعد از اتمام خدمت سربازی به اتفاق سردار شهید محمد رضا پور کیان تشکل "سربازان گمنام " را در دانشگاه شهید چمران راه اندازی نمود و به فعالیت سیاسی پرداخت. حمید معینیان عاشق ولایت بود و سعادت دو دنیا را در انجام دستورات خداوند متعال و اطاعت از پیامبران و ائمه اطهار می دانست. مجموعه سجایای اخلاقی و جاذبه ای قوی؛ از او انسانی وارسته ساخته بود.حلّال مشکلات دوستان و بستگان بود، او خدمت به مردم را سرلوحه کارهای خود قرار داده بود.
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
. 🍃💥🍃💥🍃
. 🍃💥🍃💥🍃
#ادامه 👇👆
💢حمید در گفته ها و رفتار بسیار ریز بین بود و آنچه ولایت فقیه زمانش مطرح می کرد همان را موضع خود می ساخت ؛ از تزویر، مکر و ریا و حیله گری به شدت بیزار بود. با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و تمام همت خود را در جهت نیروسازی و تربیت کادر متعهد ومتخصص برای این نهاد به کار گرفت . با آغاز جنگ تحمیلی در مسئولیت های مختلف از جمله قائم مقام فرمانده و فرمانده واحد اطلاعات قرار گاه کربلا، فرمانده طرح و عملیات سپاه هشتم قدس و... ایفای نقش نمود .
💢او در ادامه خدمت به لحاظ ضرورت آموزش به پادگان شهید حبیب اللهی مأمورشد و به عنوان قائم مقام فرمانده این مرکز آموزش نظامی مشغول خدمت شد. اگر چه حمید با قبول این مسئولیت دوری از جبهه را قبول کرده بود امادر مواقع عملیات به یاری رزمندگان و فرماندهان قرار گاه کربلا می شتافت. در عملیات کربلای 4 حمید بر اثر اصابت ترکش بمب های خوشه ای اهدا شده توسط اروپا و آمریکا به ارتش عراق , به شهادت رسید .
✍ منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران اهواز, مصاحبه با خانواده و دوستان شهید
@defae_moghadas2
. 🍃💥🍃💥🍃
شعـر شهیـدان خـدا
را حفظ ڪردیم...
امّا شهیـدان خدا
را یـادمـان رفـت ...
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
. 🍃💥🍃💥🍃
#عمو_حمید
💢بعد از آشنایی ، من و حمید با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم . هر وقت مرا به منزل می رساند ، مادرم به او می گفت : برادر حمید ! بفرما داخل شامی بخور .
مزاحم نمی شوم ، یه نون پنیری هم باشه کافیه .
همیشه همین را به مادرم می گفت . خنده و شادی اش را با دیگران تقسیم می کرد . اصلا انگار هیچ وقت خسته نمی شد . آدم خوش مشربی بود . از همان ها بود که اگر یک بار او را می دیدی ، احساس می کردی سال هاست که می شناسی اش و دلت نمی خواهد ترکش کنی .
💢 گفته بود که برادر بزرگ ترش پسری دارد که از حمید بزرگ تر است . می گفت : پسر برادرم از من بزرگتره ، وقتی می خواد سر به سرم بذاره صدایم می کند حمید .
من هم به او می گویم : بی خود ، حمید چیه ؟ بگو عمو حمید .
ای بابا ، تو از من کوچک تری ، من چطوری به تو بگم عمو حمید ؟
مگه من عموی تو نیستم ؟ پس باید بگی عمو حمید . این دوتا همیشه با هم دعوا می کردند و سر به سر هم می گذاشتند .
✍مرحوم مهدی صابونی ، هم رزم شهید
@defae_moghadas2
. 🍃💥🍃💥🍃
🌷✨
آمدم یادِ تو از دل
به برونی فڪنم
✨دل برون گشت ولی
یادِ #تــو با ماست هنوز....
#شھید_حمید_معینیان 🌷
📎سالـــــروز شهادت
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
#پایان_یادواره
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
بیا و باغ خزان دیده را بهاران کن
کویر سوخته را میهمان باران کن
قدم به محفل یاران اهل دل بگذار
چو پیر میکده خدمت به میگساران کن
دوای محنت دلها به جز محبت نیست
بنام عشق سلامی به جمع یاران کن
🍂
#فتنه88
#خودمان_میتوانیم