eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 تا صبحدم به یادتو شب را قدم زدم آتش گرفتم ازتو و در صبحدم زدم باآسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد ومن ازتو دم زدم #سـردار_شهید_حسین_علم_الهدی🕊🌹 #شبتون_شهدایی🌸 @defae_moghadas2
✨الهی✨ یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یاقدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عجل لوليک الفرج صاحب العصروالزمان💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 💚پاسدار شهيد مجيد غزيعلي1⃣ 🔅عصر يكي از روزهاي آذرماه سال 63، من به همراه دوست بسيار عزيزم حسن علي هاديزاده به گردان جعفر طيار اعزام شديم . 🔅مقر استقرار گردان در پشت پادگان كرخه و در منطقه چادرها بود ؛ اگر درست يادم باشد همان شب يا شب بعد بود كه عمو مجيد ( برادر مجيد نصاري ) من و هاديزاده را صدا كرد و گفت: آماده هستيد امشب جهت پدافندي جزيره مجنون جلو برويم ؟ بعد از اعلام موافقت ما، گفت: خوب ! برويد حاضر شويد . 👇 @defae_moghadas2 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 💚پاسدار شهيد مجيد غزيعلي 2⃣ 🔅بچه هاي گردان خيلي ناراحت شدند. خيلي سخت بود! تمام بچه ها آرزو داشتند به منطقه بروند . آن ها را بعد از گذشت چند هفته هنوز به منطقه نبرده بودند و مي ديدند دو تا شوشتري ترسو و تا حدودي غريبه هنوز گرد راه را نتكانيده، در حال رفتن هستند. 🔅خلاصه خيلي سريع و بصورت سمبل وار به ما كارت، پلاك و لباس دادند و با برخوردهايي كه از روي حسادت ( عشق بچه ها به نبرد با دشمن بعثي ) بود ما را راهي كردند. در جمع آن روز تا حدودي غريب بوديم؛ تنها اشناي ما جناب آقاي مجيد نصاري بود كه ما را از شرهاني و الفجر مقدماتي مي شناخت .من بعد از والفجر يك ديگر ارتباطي با گردان نداشتم و در عمليات خيبر نيز به گردان قدس رفته بودم. 👇 @defae_moghadas2 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🍃🌸 #شهید می شویم... اگر در دنیا لذت گناهانش را حراممان کنیم، و نرنجیم وقتی به جرم دینداری سرزنش می شویم، جهاد با نفس ، #جهاد_اکبر همچون ، جهاد اصغر شهید دارد... چه زیباست اگه آخرمون #شہادت باشہ @defae_moghadas2
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 💚پاسدار شهيد مجيد غزيعلي3⃣ 🔅خلاصه عمو مجيد ساعت 10 يا 12 شب بود كه ما را سوار يك وانت لندكروز كرد (ظاهرا" خيلي دوستمان داشت كه ما را زير باران در پشت وانت سوار كرد. ) و رفتيم تا با جزيره مجنون آشنا شويم ... ساعت تقريبا" 6 يا 7 صبح بود. پس از سلام و عليك و خوش و بش با دوستان خوبم در مخابرات ( حسن ترتيفي ، جولاني ، رستگاران و شايد مهتدي ) ما را با قايق به خط بردند . 🔅اولين كسي كه از ما استقبال كرد جوان خوش رو و جكمودبي بنام شهيد مجيد غزيعلي بود. آنجا اولين و بهترين خاطره ي آشنايي ما با آقا مجيد گل بود. اين برادر عرب زبان و خوش تيپ خيلي ما را تحويل گرفت. هنوز چند دقيقه اي از آمدنمان نمي گذشت كه با آتش شديد خمپاره و توپ عراق روي خط روبرو شديم. جواني بنام موسويان كه بچه ي آخرآسفالت بود به همراه يك يا دو نفر ديگر شهيد شدند . رو به حسن هاديزاده كردم و گفتم:" حسن! اينجا ديگه چه خبره و كجا است ؟ خطي مستقيم و وسط كران تا كران آب كه فقط گلوله توپ و ميني كاتيوشا مي خورد . خيلي ترسناك و خطري بود. 👇 @defae_moghadas2 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 💚پاسدار شهيد مجيد غزيعلي4⃣ 🔅متاسفانه و يا خوشبختانه همان شب برادر عزيزم شهيد مجيد غزيعلي گفت : خوب بچه ها كداميك از شما به سنگر كمين مي رود؟ من ساده ، زود گفتم : من! هاديزاده اي ... هم كلي خنديد. شب فرا رسيد . بخشي از راه را با قايق و با سرعت خيلي خيلي كم و تقريبا" بي صدا و بخشي ديگر از راه را با پاي پياده ولي زير گلوله هاي رسام تير بارها رفتيم و خدا مي داند چقدر در راه به هاديزاده و جسارت خودم بد و بيراه ميگفتم. اگر اشتباه نكرده باشم آن شب شهيد غزيعلي يا عباس يوسفي مرا به سنگر كمين بردند . 🔅وقتي وارد ان منطقه شدم چشمتان روز بد نبيند ؛ ان جا از خط مقدم بدتر بود . خمپاره 60 ، آرپي جي ، گلوله تير بار و نارنجك بود كه رد و بدل مي شد . با هر بدبختي و ترس و لرزي بود به سنگري رسيدم ؛ تا وارد شدم چشمم به جمال بچه هاي مسجد خودمان (حاج علوان اهواز) و شهيد محمد علي بابازادگان روشن شد. كلي خنديديم و شاد شدم كه اينجا غريب نيستم و طي 2 يا 3 روز بعدي نيز با دوستان جديد و با محبت و شجاعي بنام هاي عبدالرضا فرشيدي ، علي صفايي ، علي كوهگرد ، عظيم زاده ، ترابي ، شهيد آقا خورده ، شهيد محمود پيام، شهيد صفارنيا و ... آشنا شدم. 👇 @defae_moghadas2 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴