🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
💚پاسدار شهيد مجيد غزيعلي4⃣
🔅متاسفانه و يا خوشبختانه همان شب برادر عزيزم شهيد مجيد غزيعلي گفت : خوب بچه ها كداميك از شما به سنگر كمين مي رود؟ من ساده ، زود گفتم : من! هاديزاده اي ... هم كلي خنديد. شب فرا رسيد . بخشي از راه را با قايق و با سرعت خيلي خيلي كم و تقريبا" بي صدا و بخشي ديگر از راه را با پاي پياده ولي زير گلوله هاي رسام تير بارها رفتيم و خدا مي داند چقدر در راه به هاديزاده و جسارت خودم بد و بيراه ميگفتم. اگر اشتباه نكرده باشم آن شب شهيد غزيعلي يا عباس يوسفي مرا به سنگر كمين بردند .
🔅وقتي وارد ان منطقه شدم
چشمتان روز بد نبيند ؛ ان جا از خط مقدم بدتر بود . خمپاره 60 ، آرپي جي ، گلوله تير بار و نارنجك بود كه رد و بدل مي شد . با هر بدبختي و ترس و لرزي بود به سنگري رسيدم ؛ تا وارد شدم چشمم به جمال بچه هاي مسجد خودمان (حاج علوان اهواز) و شهيد محمد علي بابازادگان روشن شد. كلي خنديديم و شاد شدم كه اينجا غريب نيستم و طي 2 يا 3 روز بعدي نيز با دوستان جديد و با محبت و شجاعي بنام هاي عبدالرضا فرشيدي ، علي صفايي ، علي كوهگرد ، عظيم زاده ، ترابي ، شهيد آقا خورده ، شهيد محمود پيام، شهيد صفارنيا و ... آشنا شدم.
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
💚پاسدار شهيد مجيد غزيعلي 5⃣
🔅.. برادر جانباز و شجاع مان محمد رضا عظيم زاده و ارتش بعث عراق خط را بهم ريختند . مجيد غزيعلي تصور مي كرد پاتك شده است و من هم پس از مشورت با شهيد بابازادگان پشت بي سيم خيالش را راحت كردم كه هيچ خبري نيست و نيازي به حضور او و نيرو نيست. ( واقعا" بچه ها ي خيلي شجاع و با ايماني بودند و تازه يك آدم تپل، شجاع و دوست داشتني بنام محمد رضا عظيم زاده با تجهيزات ادوات هم حضور داشت . )
🔅روز بعد به عقب برگشتيم و در دوره هاي آموزشي شنا ، غواصي و قايقراني در پلاژ شركت كرديم. در پلاژ دوستي ما با شهيد غزيعلي بيشتر شد . آشنايي من با مجيد به يك ماه نرسيده بود ولي آنقدر با او راحت و صميمي بودم كه با بچه هاي مسجد ( حاج علوان ) كه سال ها با هم بوديم احساس راحتي و صميميت نمي كردم .
🔅تا قبل از عمليات والفجر 8 هر وقت
مرخصي ، كار و مشكلي داشتم پيش محمود ( برادر محمود معين پور دوست عزيز و فرمانده سخت گير گروهان اخلاص در شب تصرف فاو ) نميرفتم. بقول امروزي ها ما محمود را دور مي زديم و به شهيد غزيعلي مراجعه مي كرديم و او مشكلاتمان را حل مي كرد .
🔅 چند شب قبل از عمليات والفجر 8 شهيد غزيعلي يك دست لباس نظامي كره اي را به من هديه داد كه شايد خيلي ها در آن دوران آرزوي لباس نظامي شيك و مرتبي مثل لباس كره اي را داشتند و نمي دانيد چقدر خوشحال شدم .
🔅آنقدر اين انسان مهربان، باگذشت، دل رحم، با صفا و ... بود كه هر چه بگويم بسيار ناچيز و كم است . بقول امروزي ها شهيد غزيعلي فرا جناحي بود و با همه ي بچه هاي گردان حشر و نشر و رفاقت داشت .
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
💚 پاسدار شهيد مجيد غزيعلي 6⃣
🔅تابستان يا پاييز سال ٦٤، گردان جعفر
طيار پشت پادگان كرخه در ساختمان هاي بتني ( به نام پروژه ) مستقر بود و شهيد جعفرزاده نيز فرمانده وقت و آن روز گردان بود. ايشان پس از برگزاري مراسم صبحگاهي ، گردان را براي ورزش تحت فرمان شهيد غزيعلي گذاشت .
🔅 از مدت ها قبل به مجيد گفته بودم يك روز گروهان يا گردان را تحت فرماندهي من بگذار. بلافاصله اشاره اي كردم ! سريع متوجه شد. اعلام كرد كه امروز گردان تحت فرماندهي عباباف است . در حالي كه به وجد آمده بودم و بادي در سر داشتم با غرور خاصي بچه ها را در حال دويدن بسوي تپه هاي اطراف پادگان كرخه ( مقر لشكر 7 وليعصر(عج) ) حركت دادم . خودم بيرون صف ها با قدرت و توهم خاصي در حركت بودم. در مسير برگشت برادر عزيز ، مرد واقعي ، شير جبهه ها و جانباز دلاور حميد بنادري مرا مسخره كرد و از پشت هم ضربه اي به من زد ؛ من هم گردان را متوقف و دستور دادم حميد بيرون بيايد و جلوي همه او را تنبيه كردم . ايشان دستور من را سريع اطاعت كرد و نهايتا با احساس خاصي به ساختمان هاي پروژه برگشتيم...
#پیگیر_باشید 👇
@defae_moghadas2
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
💚پاسدار شهيد مجيد غزيعلي7⃣
🔅.. بعد از صبحانه شهيد مجيد غزيعلي مرا صدا كرد و گفت : عباباف! چرا حميد بنادري را ( از فرماندهان دسته ) كلاغ پر بردي ؟ من هم گفتم : خوب ! بي انضباطي كرد، من هم فرمانده گردان بودم، بايد او را تنبيه ميكردم . مكثي كرد ، نگاهي به من انداخت و با حالت تعجب ، عصبانيت و خنده گفت: پس چرا 7 تا كلاغ پر؟ خنديدم و گفتم : خوب بايد روش من با ديگران فرق كند. ( اگر دوستان رزمنده بخاطر داشته باشند تعداد كلاغ پر را با اعدادي مثل 5 ،10و ... مي گفتند و نه با يك عدد عجيب و غريب مثل 7 ) . مجددا" شهيد غزيعلي خنديد و گفت: باشه ! برو ! ولي آبروي ما را بردي ... من هم سريع جيم شدم و رفتم . تا چند روز سعي مي كردم كمتر آفتابي شوم. تجربه خيلي بدي بود ولي دوستي و محبت حميد بنادري عزيز و شهيد غزيعلي به اينجانب بيشتر شد.
🔅مجيد عزيز در نيمه دوم بهمن ماه
سال 64 در فتح فاو و در جاده فاو – البحار به شهادت رسيد.
✅ راوي: مسعود عباباف-گردان جعفر طيار
@defae_moghadas2
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#سربند_بستن
یعنی دیگر دلت
بندِ این و آن نباشد
آن را محکم گره بزن
و خود را وقفِ
صاحبِ نامش کن
#یا_فاطمه_زهرا_س
به نام آن خداوندی که
نور است رحیم است و
کریم است و غفور است
خدای صبح و این
شور و طراوت
که از لطفش دل ما
در سُرور است....
یک #صبح_بخیر قشنگ یک دعای ناب از عمق جان تقدیم به کسانی که جنسشان از کیمیاست عهدشان از وفاست مهرشان پر از صفاست حسابشان از همه جداست و #سلام به شمایی که هستید و اینجایید...
سلام صبح بخیر🌹👋