✨✨💥✨✨💥✨✨💥✨✨
💠فرازی از وصیت نامه
❣شهيد جعفر زبيدی
🍃به نام او، برای او، بسوی او میرويم
🍃 خدايا به ما ايمانی عطاکن تا بتوانيم اين بعثيون صدامی را از بين ببريم. بر من گريه نکنيد و حق گريه نداريد، چرا که دشمنان اسلام همين را میخواهند که شما خانوادۀ شهدا اينطور باشيد.
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
🍃شما خانوادۀ عزيزم بايد نشان دهيد که اگر شهيدی میدهيد برادرم اسلحه مرا برداشته و راه مرا که همان راه سالار شهيدان است ادامه بدهد. اگر لياقت داشتم و شهيد شدم، در مراسم فاتحهخوانی اسراف نشود زيرا ايران اسلامی در محاصره اقتصادی است.
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
🍃 برادر عزيزم حسين مردانی، کتابفروشی شهيد مدنی که مال بچهها میباشد، مقداری پول از من طلب دارد که مقدار 6 هزار تومان از عظيم می خواهم، از او بگير و پول کتابفروشی را بده و بقيه را به خانواده بده تا خرج جبهه نمایند
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
🍃حسين جان، يک دوربين عکاسی مال ذرتیپور در کمد سپاه رامهرمز میباشد، آنرا بگير و به ذرتيپور بده. حال که دارم اين وصيتنامه را مينويسم ديگر وقتي نمانده و میخواهيم احتمالاً به خط مقدم برويم.
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
من از زحمات فراوان پدر و مادرم بسيار سپاسگزارم... مسجد را خالی نگذاريد.. اين راه را خودم انتخاب کردم. هميشه بياد خدا باشيد، صابر و مقاوم باشید .
والسلام
@defae_moghadas2
✨✨💥✨✨💥✨✨💥✨✨
🍂
#شلمچه
🔻شلمچه قطعه ای از بهشت است. جای جای کویش بوی عشق میدهد اینجا زمینش داغ حسرتی بزرگ بر دل دارد اینجا لاله هایش از خون رنگ گرفته اند و از مناجات مردان بی ادعا نهر خین صدها قصه ناگفته در دل دارد و شب و روز ترانه افسوس می خواند. اینجا سکوتش نیز با انسان سخن میگوید اینجا سرود جدایی خواندند. اینجا غروبش تمامی هستی آدمی را ذره ذره آب میکند اینجا ستاره هایش در دل شب صحنه هایی را شاهد بودند که خورشید همیشه از نظاره شان محروم بود....
یاد و خاطره شهدای عملیات کربلای ۵ ودلاوریهای مردان مرد گرامی باد.
@defae_moghadas2
🍂
🔸شهید داود آجرلو فرمانده گردان حضرت علی اصغر(ع) لشکر 10 سیدالشهدا (ع)
#ولادت: ۱۳۴۲
#شهادت :نوزدهم دی ماه ۱۳۶۵
عملیات کربلای ۵
#مزار:بهشت زهرا(س)قطعه ۲۶
#شادی_روح_شهدا_صلوات🌸🍃
🕯خاطره سردار حاج قاسم سلیمانی، از سردار شهید حاج احمد کاظمی🕯
هیچ جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت كه او یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا را نكند.
هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند وپیوسته این ذكر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود و بعد گریه می كرد.
از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چیزی كه بچه های جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد خرازی می انداخت، به یاد همت می انداخت، حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از حیای جنگ می انداخت.
#سالروز_شهادت
#صلوات
#سلام_امام_زمانم
شده ایم مثل کودکی که با گرفتن یک شکلات،🍬 آن قدر خوشحال می شود که گویی دنیا را به او بخشیده اند..
این جا همه چیز سرد و بی روح است!🌪
ما خود را دست
تاب... تاب... عباسی دنیا سپرده ایم!
غافل از این که وقتی توبیایی؛ تازه طعم شیرین زندگی را می چشیم..✨
#یا_فارس_الحجاز_ادرکنی
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸 #شهید_صادق_هلیسایی🕊🌹 #شهید_رضا_هلیسایی🕊🌹 شهادت هر دو برادر : 1365 #کربلای_5 @defae_moghadas2
🍃🌸
❣زندگی دنیا در مقابل آخرت ارزشی ندارد
« الدنیا مزرعه الآخره »
بدانید که تمامی انسان ها روزی از این جهان خاکی رخت بر خواهند بست و به دیار جاوید خواهند شتافت. پس چه خوش است که انسان با اعمال شایسته و صالح آخرت خود را اصلاح کند و فریب این دنیای فانی را نخورد و چه خوش است که این مرگ و انتقال در راه خدا انجام گیرد و برای رضای او فعلیت پذیرد.
فرازی از وصیتنامه #شهید_صادق_هلیسایی🕊🌹
#کربلای_5
@defae_moghadas2
❣
🔻 حق الناس بر گردن شهید
🔸همراه چند نفر از عزیزان بسیجی برای دیدار از خانواده شهدای دانش آموز به محل خانه آنها رفتیم. پدر شهید «محمد پی گم کرده» چند سالی است که از دنیا رفته است. مادر شهید با مهربانی و صمیمیت به پیشوازمان آمد. او ما را به خاطرات شهید میهمانی کرد و گفت: پسرم شهید شده بود و مراسم خاکسپاری او تازه تمام شده بود که یک روز....
🔸 كه يك روز زن همسایه آمد پیش من و گفت: محمد دیشب به خوابم آمد و گفت: به مادرم بگویید آن امانتی مردم را که پیش من است، باز گرداند. هر چه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید؛ زیرا پسرم نوجوان و مجرد بود؛ مال و منالی هم نداشت که به کسی بدهکار باشد. روز دوم باز همان زن آمد و همان حکایت را تعریف کرد! به او گفتم: فرزندم محمد که از کسی پول یا چیزی نگرفته است که من پس بدهم. روز سوم باز هم همین اتفاق تکرار شد.
🔸....این بار رفتم جلوی تاقچه، مقابل عکس او ایستادم و گفتم: مادر چه امانتی پیش من داری که من نمی دانم؟ یک مرتبه چشمم به چند گلوله (کلاشینکف) که محمد از جبهه به عنوان یادگاری آورده بود؛ افتاد. گفتم: مادر نکند اینها را می گویی. گلوله ها را برداشتم و تحویل برادران سپاه دادم. شب بعد به خوابم آمد و گفت: «مادر دستت درد نکند راحت شدم؛ حق الناس بسیار مهم است حتی اگر یک گلوله باشد!»
@defae_moghadas2
❣