eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🕸🌸🕸🌸 💢اسماعیل عشق 🌹به لشکر بدر مأموریتی داده شد تا در جزیره «صالحیه» واقع در منطقه عملیاتی کربلای ۵ به اهداف تعیین شده دست یابد. صبح (٢٨ دی ماه ١٣۶۵) بود که سردار مرا صدا زد و گفت: «آماده شو تا برای شناسایی به سمت محور برویم».روز قبلش آن جا را دیده و شناسایی کرده بودم؛ اما او برای اطمینان بیشتر، بر آن بود تا خود منطقه عملیاتی را پیشاپیش ببیند. یک دستگاه موتور سیکلت ٢۵٠ را آماده کرد و گفت: «برویم».گفتم: «من با این موتور سنگین آشنا نیستم». 🌹وی بدون درنگ، خودش فرمان موتور را به دست گرفت و من هم پشت سرش نشستم و حرکت کردیم. خورشید اوج گرفته بود و اندک اندک به ظهر نزدیک می‌شدیم. در حین حرکت به او می‌گفتم: «دیروز شاهد بمباران هواپیماهای دشمن در پنج ضلعی شلمچه و خسارتهای وارده به نیروها بودم. شما که به قرارگاه می‌روید، به مسئولین گوشزد کنید تا از این خسارات ـ که به سبب تراکم زیاد پدید می‌آید ـ پیشگیری و چاره‌اندیشی کنند». 🌹سخن که به این جا رسید، سر و کله هواپیماهای دشمن پیدا شد. ما بودیم و بمبهای خوشه‌ای که در کنارمان فرود می‌آمد. در اثر آن من و ـ شاید ـ آقا اسماعیل زخمی شدیم. در آن غوغای بمب و صدای مهیب انفجار، سردار پا روی ترمز زد و بنا به توصیه او، هر دو به کانال بتونی دژ شلمچه رفتیم. 🌹هنگامی که در کانال به سمت سنگری در حرکت بودیم، هواپیماها هر چه موشک و راکت داشتند، به ما شلیک نمودند. با انفجار راکتی در کنار کانال، دیواره بتونی آن بر سر ما فرو ریخت. لحظاتی گرد و خاک غلیظی از آن جا برخاست؛ وقتی که فرو نشست، اسماعیل را صدا زدم، اما پاسخی نشنیدم. راوی: اسماعیل بهمئی حماسه جنوب شهدا @defae_moghadas2 4⃣ 🌸🕸🌸🕸🌸
#شهید_اسماعیل_دقایقی #فرمانده_لشکر_9_بدر_مجاهدین_عراقی
🌸🕸🌸🕸🌸 💢لحظه‌های تلخ 🌹هنگامی که پیکر به خون غلتیده آقا اسماعیل را از کانال در شلمچه بیرون آوردیم و در آمبولانس نهادیم، روزگار جدایی آغاز شد؛ گویی کوهی از درد و اندوه بر شانه‌هایم افتاده بود که حال راه رفتن نداشتم. صدای تیر و خمپاره و راکت و بمباران هواپیماها لحظه‌ای قطع نمیشد. من و برادر چوپان از آن منطقه و در واقع گودال قتلگاه بیرون آمدیم تا به قرارگاه خاتم برویم و خبر شهادت سردار را به آنجا اعلام کنیم. 🌹به قرارگاه که رسیدیم، با سردار علی شمخانی دیدار کردیم و با درد و دریغ آن واقعه را گزارش دادیم. در آن لحظه‌های تلخ و توانفرسا، فقط صدای گریه و ناله بود که به گوش میرسید. سردار شمخانی که به شدت از این خبر متأثر بود، چنان مویه میکرد که هرگز ندیدیم کسی برای دقایقی این چنین عزادار باشد. من که یتیمی مجاهدین عراقی را با تمام وجود احساس میکردم، به سردار شمخانی گفتم: «نبود دقایقی و مصیبت او برای ملت عراق مانند مصیبت فقدان آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر است». 🌹سردار با شنیدن این جمله در حالی که باران اشک هم داغ سینه‌اش را نمی‌کاست، رو به آسمان کرد و فریاد زد: «خدایا! چرا دقایقی را از ما گرفتی؟!» بعد رو کرد به من و گفت: «دیگر کسی مانند دقایقی برای شما پیدا نمیشود...!» راوی: ابومحمد الطیب حماسه جنوب شهدا شادی روح امام شهدا و شهدا 5⃣ 🌸🕸🌸🕸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: فراموش نکنید كه راہ راست از هر كجا كج شد بیراهه و به سوی هلاکت است.
جاذبه ها ، همیشه به سمت پایین نیستند!! کافیست پیشانیت به خاک باشد ... به سمت آسمان خواهی رفت ... نماز اول وقت التماس دعا✋
▩🌷 🌷▩ ای صاحب ایام بگو پس تو کجایی؟ کی می شود ای دوست کنی جلوه نمایی از هر که سراغ شب وصل تو گرفتم گفتند قرار است که یک جمعه بیایی ▩ تعجیل در صلوات ▩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥غسل شهادت💥 حاج آقا می گفت هبت الله دیشب نماز شبش را خوانده و در درگاه الهی بسیار گریه و زاری نموده است. صبح از خواب که بیدار شده بود درآن سرمای زمستان لباس هایش رو در آورده و در آب کرخه خود را شستشو کرد. علت را که جویا شدیم گفت غسل شهادت انجام داده ام. کمی بعد دشمن حمله خمپاره شدید خود را به سمت ما شروع کرد. هبت الله خود را به سنگر دیدبانی رساند و از آنجا با آرپی جی دشمن را هدف قرار داد. گویی دشمن منتظر شلیک او بود و درهمان لحظه با خمپاره ۶۰ سنگر دیدبانی را هدف قرار داد و در صورتی که بدنش سوراخ سوراخ شده بود آسمانی شد. راوی :سردار رمضانی 🇮🇷🇮🇷 ۲۸ دی ماه گرامی باد سی و هفتمین سالروز عروج شهید هبت الله نامداری @defae_moghadas2 کانال خادمین الشهدادزفول 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 https://eitaa.com/shohada_baladalsavarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❣🍃❣🍃🍂🍃❣ با مانی یا با اونا راوی :فتح الله آبروشن👇 ✍ابوالقاسم دهدارپورتعریف می کرد: روزی در هور هلیکوپتر عراقی ظاهر شد و در روی پاسگاه با شناسایی موقعیت آن آماده شلیک به سمت آن شد ، رفتم پشت دوشکا و به سمتش شروع به رگبار نموده ولی هرچه شلیک کرد م از رو نمی رفت . گفتم : خدایا تو با مانی یا با اونا (خدایا تو با ما هستی یا با دشمن ما) ؛ در همان لحظه موشک هلیکوپتر به سنگر دوشیکا اصابت کرده و من پنج-شش متر به بیرون پرتاب شدم ، همه فکر کردند که شهید شدم ؛ ولی وقتی بلند شدم و همه دیدند سالم هستم تعجب کردند . از آن موقع به بعد حاج آقا بسطامی روحانی عارفی که از بسطام نیشابور همراه و همگام رزمندگان در خطوط عملیاتی و در پاسگاه های هور شرکت داشت به شوخی می گفتند : هرکسی می خواهد تیر و ترکش نخورد کنار ابوالقاسم بماند. سرانجام ابوالقاسم دهدارپور در عملیات کربلای 5 در جاده شهید صفوی بر اثر بمباران شیمیایی دشمن به آرزوی خود رسیده و به شهادت رسید. #ابوالقاسم_دهدارپور #خاطرات_دفاع_مقدس