❁﷽❁
☘ در زیر سایه #قـرآن
#صبـح دیگرے آغاز شد
هنوز نقشے بر آن نرفته است
و #شهیـد
#نقاش_منتخب خداست
#سلام_بر_شهدا
┏ ◆ 🌷 ◆ ↫ ━━━┓
🍂
🌹 کربلا، کربلا، ما داریم می آییم
عبدالکریم اسدپور
بچه های جهادسازندگی درتلاش بودند تا از میان نخلستان، جاده ای برای تدارکات و امدادرسانی احداث کنند، توپخانه عراق هم به شدت درحال بمباران منطقه بود.
تعداد زیادی از بچه ها قبل از شروع مرحله دوم عملیات، مجروح و شهید شدند. امدادگرها درحال کمک به مجروحان و انتقال پیکر شهدا به عقب بودند که دیدم روی یکی از برانکاردها شهیدی هست که سر در بدن ندارد. جلورفتم وپرسیدم: او کیست؟
گفتند : شهید محمد بازاری.
یاد آن لبخند دلنشین و آن نوحه افتادم، صدایش درگوشم تکرار می¬شد: کربلا، کربلا، ما داریم می¬آییم ...
بالاخره به آرزویش رسیده بود و مثل امام حسین (ع) درحالی که سر از تَنش جدا شده بود، به دیدار مرادش رفت.
@defae_moghadas2
🍂
🍂
🔻 خاطرات کوتاه
🔅 رضایت مادر
نیمه شب بود.احساس کردم, کف پایم خیس شد!
نشستم. دیدم حسین است.کف پایم را می بوسید. گفتم مادر چکار می کنی!
اشکش جاری شد. گفت مادر دعا کن, مثل امام حسین بدنم تکه تکه بشه و چیزیش برنگرده!
اشکم در امد.
باراخری بود که می دیدمش.
گلوله تانک نشست به سینه اش, فقط تکه ای از استخوان پایش برگشت!
هدیه به شهید حسین ایرلو صلوات,
🔸 کانال حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍂
حماسه جنوب،شهدا🚩
#کلام_شهدا 🌹 #شهید_محسن_امیر_معزی🕊🌹 یاد #شهدا را زنده نگه دارید و روح شهدا را فراموش نکنید، که در
#یادش_بخیر
#شهدا_و_اهمیت_نماز
محسن امیرمعزی سال 63 در جزیره مجنون ترکشی درپایش رفته بود و مجروح شده بود.
یه روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم داره گریه می کنه. فکر کردم داره درد می کشه، ازش پرسیدم چی شده ؟
گفت: « ربع ساعت دیگه نماز قضا میشه اما من هر چی سعی میکنم نمیتونم مسح پا بکشم»
شاید ربع ساعت تلاش کرده بود تا مسح پا بکشه اما نتونسته بود و از ناراحتی گریه می کرد .
مادرم بهش گفت: بگذار من برات بکشم اما قبول نکرد و آخر مسح پا را کشید.
#شهید_محسن_امیر_معزی 🕊🌹
راوی: برادر شهید
@defae_moghadas2
#شهید_گمنام
یعنی قبر خاڪ گرفته و بے رنگ و لعاب...
شهید گمنام یعنے #مادر...
مادرے ڪہ سر هر هزاران
قبر گمنام گلزارها را طے میڪند
بہ امید اینڪه یڪے از آنها #پسرش باشد...
@defae_moghadas2
4_5929525269244149975.mp3
زمان:
حجم:
26.18M
🎤مداحی فوق العاده زیبا
شهید گمنـــام
خوشنام تویی
گمنام منم ...😭
@defae_moghadae2
#خاکریز_خاطرات
عقرب و رتیل🕷 و عنکبوت🕸
تابستان سال ۱۳۶۱منطقه جبهه کوشک مملو از عقرب های کوچک و سیاه بود و عجیب آنکه هرشب شهید غلامعلی زابلی را نیش می زد و مجبور به بردن وی بسمت بهداری لشکر برای مداوا و تزریق آمپول و درمان وی بودیم.
بسیاری از رزمندگان نیش عقب را درک کرده بودند.
#جانباز_شهید_غلامعلی_زابلی🕊🌹
متولد46
شهادت65/7/29
والفجر8
⤵️⤵️⤵️