eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣ برای جانبازها و شهدا رحیم قمیشی 🔴 دیشب دخترم تصویر ویلچری رو کشیده بود، رسیده بود به جدول خیابان، جوی آبی هم بود و کسی نبود کمکش کنه... می گفت یه جمله بنویس براش، کار دانشگاهیش بود. صد جمله اومد توی ذهنم گفتم بنویس "جانبازها کمک نمی خواهند... فقط سدِّ راهشان نشویم!" و حالم بد شد... آمدم اینترنت سرم رو گرم کنم، یادم بره، مهدی خلفی بود، نوشته هاش حالم رو بدتر کرد... اون شهدا و جانبازها رو بهتر می شناخت دیدم اونم همین ها رو میگه،به یه زبان دیگه... اینها رو برای دخترم نوشتم، که فقط یه جمله می خواست، کاش گفته بود چند صفحه بنویس، اونقدر دلم پر نمی موند، اونقدر دلم درد نمی گرفت، اونقدر حالم بد نمی شد... و کاش کسی دست به دلم نگذاشته بود... **** عزیزم دخترم جانبازها اصلا کمک نمی خوان خانواده های شهدا اصلا کمک نمی خوان بچه های جبهه، اصلا نیاز به کمک ندارن، تنها مزاحمشون نشیم، سدشون نشیم. شهیدا یاد نمی خوان، کمک نمی خوان، حتی فاتحه نمی خوان... باور کن اونها اگه این دنیایی بودن که شهید نمی شدن! یک وقت نگی شهدا گناه داشتن، یادشون کنیم، جانبازها گناه دارن، کمکشون کنیم! عزیزم دخترم شهیدها رو نشد که ببینی، اونا اصلا دلشون اینجا نبود، صورتاشون نورانی بود، اصلا مثل ما نبودن، نگاهشون همش دوردست ها رو نگا می کرد، جایی که ما نمی دیدیم، شب برا اونا روز بود، روز برا اونا بهار بود، بهار برا اونا گلستان بود، گلستانشون خیلی خیلی زیبا و معطر بود، اونا مست بودن، می دونم باور نمی کنی، ولی بودن... مستِ مست، چقدر هم خندون بودن... و هنوز هم هستن! عزیرم دخترم شهیدا دلشون باز بود، شاد بود، پر از مهر و صفا بود، مثل ما زود به زود که دلشون نمی گرفت، مثل ما دل مرده نبودن، یه سر داشتن و هزار سودا... با زندگی عشق می کردن، حالشون خوب بود، زندگی رو می فهمیدن و زندگی می کردن... همینه که هنوزم زنده ان... نه که از حس معنوی بگم، نه... دقت کن! خودتم می بینی، واقعا زنده ان... دختر خوبم جانبازها هم از همون طایفه ان، باقیمونده همونان، یه وقت به دیده ترحم نگاهشون نکنی، یه وقت نگی آخِی، نگی دلم سوخت براشون... اونا کوه استقامتن، خیلی بزرگن، اینجوری رو ویلچر نگاهشون نکن، اینجوری عصا به دست نبینشون... اونا پر از صبرن، پر از معرفتن، پر از بزرگی... اونا اونقدر بزرگن، اونقدر بزرگن که هیچوقت به روی ما نمیارن ماها چقدر کوچیکیم... اونا همه چی رو می بینن، چیزایی که ما نمی بینیم، اما نمی گن... دخترم هر وقت یه جانباز رو دیدی کنار جدول ایستاده، یه جوی آب هم جلو هست، جوبم خیلی بزرگه، پل هم نداره، توشم آب وحشتناک و خروشانه، و ترسیدی... اصلا هر جا کم آوردی هر جا لرزیدی هر جا وحشت داشتی مثل ما خجالت نکش، برو جلو، به جانبازه بگو ترسیدی، بگو کمک می خوای! بگو ردم می کنی؟ کمکم می کنی؟ دستمو می گیری؟! نگران نباش... اونا مَردن، مرد میدان، مرد جبهه، مرد واقعی، مرد میدونای مین، نه مثل ما بز دل و ناتوان، نه مثل ما مردای دنیایی، نه مثل ما اشباه الرجال... ببین چشم به هم زدنی ردت می کنن، با آرامش و بی خطر. عزیز دلم ما هنوز گیریم، ما خیلی درمونده ایم، ما نیمه راه هم نیستیم، ما اون مردهای مرد رو خیلی نیاز داریم، برای تاریکی ها، برای کوره راه ها، برای سنگلاخ ها، برا علاج وسوسه های دنیایی مون، میل به حکمرانی مون، میل به فرماندهی مون، برا توجیه های مسخره دنیایی مون... که ما مهمیم ما باید کمک کنیم برا حفظ اونا و راه اونا!! ما کمک کنیم به اونا؟ یعنی کمک کنیم به خدا!! مسخره نیست؟! عزیم دخترم جانبازها که کمک نمی خوان، فقط سد راهشون نشیم شهیدا یاد نمی خوان، فقط الکی خرجشون نکنیم، خرج دنیا و حقارتهامون... خانواده شهدا دلداری نمی خوان، فقط دلشون رو نشکنیم، فقط اذیتشون نکنیم... ما هنوز کمک می خوایم ازشون، یه وقت اونا از ما دلشون نگیره... چیزی از خدا نخوان... کانال حماسه جنوب، شهدا @defae_moghadas2 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
خوشا آنان که از پیمانه عشق شراب عشق نوشیدند و رفتند خوشا آنان که با ایمان و اخلاص حریم دوست بوسیدند و رفتند
ما چون دل و دست بریدگانیم دستی بگیر و دلی بخر . . . #فرمانده_شهید_حاج_اسماعیل_فرجوانی🕊🌹 #پنج_شنبه_های_دلتنگی برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات 🍃🌸
باز آیینه و آب و سینی و چای و نبات باز #پنجشنبه و یاد شهدا با #صلوات.. 🌹السلام علیکم ایها الشهدا....🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 ❣ بیاد همرزم عزیزم 🕊🌹 ◇◆ بنام خدا ◆◇ ✍چند روزی از عملیات والفجر هشت گذشته بود که گروهان مارا جهت انجام عملیات پدافندی به منطقه دریاچه نمک فاو عراق، جائی که خاکریز ما با خاکریز نیروهای عراقی با هم طلاقی میکرد و یک منطقه خطرناک به نام سه راهی مرگ را به وجود آورده بود بردند. ✍فاصله ما با نیروهای دشمن خیلی کم بود و ما به راحتی صدای آنها را می شنیدیم و گاهی هم آنها را می دیدیم تعدادی از دوستان ما شهید و مجروح شده بودند و ساعت به ساعت به تعداد شهدای ما افزوده می شد . در یکی از این لحظات چشمم به افتاد به شدت از اینکه علی هنوز در بین ماست خوشحال شدم و شوق وصف ناپذیری به من دست داد. ⤵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 ✍مدتی گذشت تا اینکه در عملیات کربلای 5 مجددا" همراه با علی اکبر در عملیات شرکت کردم منطقه عملیاتی شلمچه ، چه جنگی عجب حجم آتشی در مدت چند روزی که در آن منطقه بودیم حتی یک لحظه صدای انفجارات قطع نمی شد و ما لحظه به لحظه شهید و مجروح میدادیم هرکس برای انجام هرکاری بلند می شد شهید یا مجروح می شد . ✍سیستم عصبی بدنم کاملا" آسیب دیده بود دیگر نمیتوانستم غذا بخورم وقتی میخواستم غذا را بجوم دندانهایم به شدت درد میکرد از طرفی هم صدای انفجارات پی در پی و دیدن شهدا و مجروحین و از همه اینها بزرگتر شهادت فرمانده گروهان عزیزمان شهید علی بهزادی دیگه حالی برای ما نگذاشته بود . ✍مسئولین تصمیم گرفتند که گردان را جهت سازمان دهی مجدد به عقب برگردانند ، توی وانت لنکروز که نشسته بودیم دیگه شب شده بود ، اکبر نام تک تک شهدارا می برد و می گفت کو فلانی ، فلان شهید کجاست ،فلانی چی شد وقتی که نگاهش به من افتاد از آنجائی که من آرپیجی زن بودم به من گفت نیروی کمکی تو کجاست بیژن غلامی چی شد من در پاسخ به او گفتم شهید شده . ⤵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 ✍چند روزی گذشت مجددا" گردان سازماندهی شد و به منطقه برای یک مرحله دیگر از عملیات برگشتیم شب عملیات فرمانده دسته ما شهید امین شحیطات بود من پشت سر و چسبیده به او راه می رفتم چند باری امین به من گفت که از من فاصله بگیر ولی من برای اینکه در تاریکی شب او را گم نکنم توجهی نشان نمی دادم ✍تا اینکه از کوره در رفت و مشتی به شکمم کوبید و به من گفت که فاصلتو حفظ کن وقتی این بزرگوار به شهادت رسید حکمت آن مشت را فهمیدم گویا او میدانست که در این عملیات به شهادت خواهد رسید و برای اینکه به من آسیبی نرسد تاکید می کرد که از او فاصله بگیرم . ✍هرجا تو دل آن تاریکی یک از بچه ها مجروح می شد را می دیدم که بالای سر او رسیده و با وجود اینکه او امداد گر نبود به مداوای مجروحین می پرداخت . ⤵
🍃🌸 به عاشقان نرسد دستِ تیغِ عزراییل که پیش از آمدنش،خویش را فدا کردند بهشت را که تماشای طرزِ عشّاق است به عاشقانه‌ترین شیوه رزق ما کردند #شهید_علی_اکبر_شیرین 🕊🌹 #کربلای_5 @defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸 به عاشقان نرسد دستِ تیغِ عزراییل که پیش از آمدنش،خویش را فدا کردند بهشت را که تماشای طرزِ عشّاق
🍃🌸 ✍بعد از اینکه به خاکریز مورد نظر رسیدیم و مدتی را در آنجا ماندیم ولی حجم آتش بقدری سنگین بود که لحظه به لحظه به تعداد شهدا و مجروحین افزوده می شد، دیگه تعداد افراد سالمی که می توانستند راه بروند تعداد قابل توجهی نبودند بر همین اساس فرمانده گروهان که در آن زمان حمید تبری بود در حالی که از ناحیه سر مجروح شده بود و باندی بر سر داشت دستور داد که اسلحه هارا رها کنیم و مجروین را برداشته و به عقب برگردیم ✍در بین و مجروحین یکی که خیلی جلب توجه می کرد بود که به شدت از ناحیه دست و پا مجروح شده بود و هر کدام از بچه ها که می خواست به او کمک کند متوجه می شد که شدت جراحت بقدریست که به راحتی نمی شود این مجروح را جابجا نمود . ⤵