🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
🌹منطق شهدا
مسئول تعاون گردان بودم . بچه ها قبل از اعزامشان به عملیات💥 تمام وسایل و کوله خود را به من سپردند . بعد از تلمبار کردن کوله ها و جاگیر کردن آنها، برادر مجدد زاده با اصرار از من می خواست که کوله اش را به او پس بدهم . ناچار به او گفتم :
برو و فردا صبح بیا تا با هم بریم پیداش کنیم !
او بعد از نماز صبح جلوی چشمم ظاهر شد . کنجکاو شده بودم که بدانم چه در کوله اش دارد 😏به همین دلیل کمکش کردم . او به سرعت یک چیزی از توی کوله اش در آورد و بعد کوله را تحویل داد . وسط راه دیگر نتوانستم جلوی حس کنجکاوی ام را بگیرم و پرسیدم :
حالا این قدر به من اصرار کردی و کله صبح آمدی ...بگو ببینم چی تو کوله ات داشتی؟
مجد زاده با نجابت خاصی گفت :
کنسرو ..... یک کنسرو ماهی🐟 !
گفتم :
یعنی چی؟ درست بگو ببینم منظورت چیه؟
او در حالی که قوطی کنسرو ماهی را به من نشان می داد گفت :
دیروز دو تا کنسرو ماهی به هر رزمنده دادن. من یکی از آنها را خوردم و آن یکی را نگه داشتم برای خانمم 😍. بخاطر اینکه خیلی کنسرو ماهی دوست داره.... اما شب با خودم فکر کردم :🤔
من دارم به خط مقدم می رم ... اگه شهید 🌷 شدم ... خب فردا می آیند جلوی مرا می گیرن و می گن کنسرو چه کسی را می خواستی ببری؟ یه دفعه حالتی بهم دست داد که گفتم تا زنده هستم این کنسرو را برگردانم به گروهان تا چیزی بر گردنم نمانده !💫
دکتر قدرت الله رحمانی
جانباز نخاعی ، گردان کربلا
حماسه جنوب ، شهدا
✨شادی روح شهید مجد زاده صلوات
@defae_moghadas2
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
✨🖌✨🖌✨🖌✨🖌✨
❣دو رکعت عشق❣
برای اولین بار و با اصرار " منصور " به منزل شان رفتم. داخل اتاق که نشستم چشمم به چند بسته اسکناس دویست ریالی افتاد که کنار هم چیده شده بودند. از منصور پرسیدم: این پولها برای چیست؟
لبخندی زد و گفت: این ها حقوق جبهه برادرم " عبدالرضا" ست انها را گذاشته تا به صندوق صدقات واریز کند. ان روز به اخلاص " عبدالرضا بصیری فر "غبطه خوردم.
عاقبت آن دو برادر در عملیات و الفجر 8 با هم تا آسمان سبز شهادت بال گشودند.
✨ راوی غلامعباس اسلامی پور
✨ارسالی از بنیاد شهید انديمشك
@defae_moghadas2
✨🖌✨🖌✨🖌✨🖌✨