eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌿🌹 🌷به یاد حاج محمد زمان شالباف 🌷 آنروز هوا خیلی سرد بود و من هم با سر هم کردن یه کلک از رفتن به صبحگاه گردان در رفته بودم. از لای درز درب چادر بیرون رو نگاه میکردم و وضعیت رو بررسی می کردم. در آن سرما همه گروهان ها در میدان صبحگاه منتظر تشریف فرمایی!!!! کادر گردان بودن تا مراسم صبحگاه رو شروع کنند. حاج حمید سفید دشتی پشت میکروفن میدان بود. از دور حرکت سلانه سلانه کادر گردان رو میدیدم که همراه با لبخند و شوخی به سمت میدان در حال حرکت بودند و حاجی شالباف بعنوان ارشد کادر در کنار اونها درحال حرکت بود. درخواست حاج حمید سفید دشتی وحتی خود حاجی شالباف برای حضور سریع تر کادری ها در میدان هم تاثیر چندانی نداشت. این رفتار صدای بچه های گروهان ها رو در آورد .حاج حمید هم که معلوم بود حاج شالباف رو ندیده به یکباره به کادر فرمان ایست داد. والبته بعد فرمان بشین وکلاغ پر!!!!!!!!. این فرمان همان قدر که مورد توجه بچه های حاضر در میدان قرار گرفت . به ذائقه بچه های کادر خوش نیامد.!! در این بین تنها کسی که بسرعت وپس از نشستن وضعیت کلاغ پر گرفت حاج شالباف بود! درحالیکه حاجی چند بار کلاغ پر رفته بود ولی تقریبا هیچ کدام از کادریها حتی نشسته هم نبودند. حاجی در همان حالت نشسته به پشت سر نگاه کرد و به کادریها دستور داد کلاغ پر بیایند. آنها هم با اکراه شروع به کلاغ پر رفتن کردند. بچه های انتهای صفوف گروهانها با دیدن حاج شالباف موضوع را به حاج حمید اطلاع دادند.حاج حمید هم سریعا خطاب به کادر دستور بر پا داد. این اولین باری بود که باچشم خودم میزان تواضع . اطاعت پذیری حاج شالباف را می دیدم.آخرین دیدار من با شهید هم وقتی بود که روز پاتک سنگین عراق به خط ..ال ... پیکر مطهرش مظلومانه پایین خاکریز روی زمین‌بود . با دستور آقا حمید محرابی روی جنازه خونینش پتویی کشیدیم تا این صحنه در روحیه تعداد معدود نیروهای باقیمانده تاثیر منفی نداشته باشد. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 روح‌ پرفتوح حاج محمد زمان و برادر شهید و پدر بزرگوار مرحومش شاد با ذکر فاتحه وصلوات 🙏 هادي حاج زماني حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌿🌹
در بغل امشب یکى قرص قمر دارد رضا بر زبان شکر خداى دادگر دارد رضا بارگاه زاده موسى چراغان مى شود در حریمش جشن میلاد پسر دارد رضا 🌼🌼🌼🌼 از آسمان به زمین آفتاب آمده است علیِ سوم ِعالی جناب آمده است اگر چه طفل ولی نه،پیرِ هر مست است قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است 🌹میلاد جوادالائمه و حضرت علی اصغر علیهما السلام مبارک باد.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صبــــح آمده برخیـز چون رقصِ شَـــفق در بَرِ این صبــح، با نـورِ خداوند درآمیــز... تا بوســـه زنَد حضرت خورشــید به چشمانِ تو ای خِطه‌ی زَرخیــز ... برخیــز تو با ناز به پیمانه‌ی طبعِ سحــری، شَهد غزل ریــز... تا چامه‌ی نابی شَود از حِسِ تو لبریــز ... به به ...!! به به ... که چه عالی شَود این صبـــحِ دل‌انگیـــز... سلام زیباتون دل انگیز
🌿🌹 رفیق راه بود .گلی بود که خار نداشت.خنده اش مثل آب روان بود.شب مشغول مناجات و روز در آغوش خطر تلفیقی از حماسه و نور بود. سال ها مشق شهادت کرد.کارمند رسمی آموزش پرورش بود و در همان سال های نخست به گردان رزمی پیوست. بارها در عملیات های مختلف مجروح شد .چند روزی از عملیات والفجر 8 گذشته بود،دشمن با وجود پاتک های پیاپی و بمباران شیمیایی ،موفق به باز پس گیری فاو نشده بود.به یاری پرودگار ،خط در حال تثبیت شدن بود. بیست و ششم بهمن ماه 1364 مامور شد تا ترتیب انتقال نیرو ها را به عقب بدهد،آن شب بعد انجام کارها گفت:غلام جان فردا لباس هم به خونم آغشته خواهد شد. نتوانستم چیزی بگویم،تنها نگاهش کردم.نخواستم باور کنم که محمد زمان خیال پرواز دارد.صلوات فرستادم. فردای آن روز خبر آمد یک پرستو از قفس پرید.خبر درست بود دستی از آسمان فاو آمد و محمد زمان شالباف،رئیس ستاد گردان جعفر طیار را چید.گلوله مستقيم تانك سنگر فرماندهی را هدف قرار داد و ترکش به قلب و پهلوی محمدزمان اصابت کرد.طوفانی در گردان به پا شد.صدایش در زمان برای همیشه پیچید .پیکر غرق به خونش را از آن سوی خط با آمبولانس تا اسکله رساندند و با قایق به این سوی اروند منتقل کردند.چند روز بعد بر شانه های مردم اهواز تشیع و تا همیشه همسایه های هم رزمان شهیدش شد. کتاب رد پای پرواز نوشته سرهنگ پاسدار عیسی خلیلی حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌿🌹
⚘﷽⚘ نور🌷 یادمان شهدای فکه محل شهادت 🌷 شهید سید مرتضی آوینی🌷 «در ایامی که شبانه روز برای تدوین و مونتاژ در صدا و سیما بودیم، به محض اینکه وقت نماز می رسید، همین که قرآن شروع می شد، سید، قلم را زمین می گذاشت، لباس را می پوشید و بچه ها را صدا می کرد: حرکت کنید که وقت نماز است. سپس به طرف مسجد بلال حرکت می کرد. سید همیشه از اولین کسانی بود که وارد مسجد می شد». راوی؛ همرزم شهید 👈یادمان شهدای فکه محل شهادت ۱۲۰شهید که لب تشنه آسمانی شدند😭... 📎یادش_باصلوات 📎اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
4.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ سلام صبحتون امام رضایی 🌹👋
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌺🍂 شهید جبار دریساوی سوم خرداد ماه سال  ۱۳۷۳ در یکی از اتاقهای خانه پدری فرید زندگی امان را شروع کردیم. فرید صدایش می کردیم. خوشحال بودم همسرم پاسدار است. من ابتدا چادری نبودم روز اولی که عقد کردیم و با هم بیرون رفتیم. فرید گفت: همیشه از این به بعد چادر بپوش. من هم گفتم چشم همدیگر را خیلی دوست داشتیم. فرید خیلی مهربان بود. در طول بیش از بیست سالی که با هم زندگی کردیم اجازه نداد لباسهایش را بشویم اوایل زندگی مان که لباسشویی نداشتیم خودش می شست بعد هم که خریدیم باز هم خودش می شست. بعد از ساعت کاری اش که به خانه بر می گشت تمام کارهای خانه را خودش انجام می داد. ظرفها را می شست حتی روزهای تعطیل غذا درست می کرد. همیشه می گفت: کاش همیشه خانه بودم که روزهای دیگر هم من کارهای خانه را انجام دهم تا ثواب خانه داری به من برسد. ما سر این ثوابها رقابت داشتیم. ما بیست سال در یک لیوان چای خوردیم. من دوست داشتم چای گرم بخورم و فرید چای سرد دوست داشت به همین خاطر یک لیوان چای می آورد و می گفت: تا چای  گرم است اول شما بخورید آخرش که سرد شد من می خورم. فرید مرا از عشق و محبت سیراب کرد و مثل هر پدری عاشقانه بچه هایش را دوست می داشت. همیشه با محمد کشتی می گرفت و به فاطمه خیلی محبت می کرد. نسبت به اموال بیت المال خیلی حساس بودند. همیشه دو خودکاری توی جیبش بود خودکار سمت چپ شخصی بود و خودکار سمت راست جیبش مربوط به محل کارش. ادامه دارد پیگیر باشید حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🍃🌺🍂
‍ ‍ 🍃🌺🍂 شهید جبار دریساوی اخبار سوریه را دنبال می کرد و خیلی حرص می خورد می گفت: این داعش را باید در نطفه خفه کرد. اینها اگر از سوریه بگذرند به ایران می رسند هدفشان کشورماست. هدفشان نابودی اسلام است. گفت: می خواهم بروم سوریه گفتم: جنگ است خطر دارد گفت: من برای آموزش می روم. فرید کارشناس زرهی بود. فاطمه هم مخالفت کرد گفت: با زور من دخترم راضی کردم بیست ماه سوریه بودند یک ماه ایران. ولی آن یک ماهی هم که ایران بود تمام فکر و ذکرش سوریه بود. می گفت: پیرزنها و پیرمردهای سوری التماس می کنند که بمانیم و برنگردیم ایران. کاش شما راضی می شدید همین یک ماه هم نمی آمدم.گفتم نگران ما نیستی گفت: من خیالم از بابت شما راحت است تا دین اسلام استوار باشد شما در امانید. جهاد ما برای خداست و من شما را به خدا سپرده ام. سخنرانی های حضرت آقا را دنبال می کرد. عاشق دیدار با ایشان بود. می گفت: من پاسدارم. پاسدارحضرت آقا، پاسدار مرزهای اسلام. و هرجا اسلام است مزر ما آنجاست. دو سالی می شد که می رفت سوریه و بر می گشت. بعد از دو ماه ماندن در سوریه برگشته بود. و قرار بود یک ماه بماند بعد دوباره برود سوریه هنوز ده روز نگذشته بود که تماس گرفتند و گفتند جبار اوضاع خوب نیست و دوباره برگرد سوریه من و دخترم اصرار کردیم که نرود دخترم دستش را گرفت و گریه می کرد عصبانی شد ساکش را انداخت زمین و گفت من نمی روم  ولی جواب حضرت زینب با تو و دخترت. گفتم: فاطمه ما را با حضرت زینب روبه رو کرد چیزی نگو. وقتی رسید فرودگاه تماس گرفت گفتیم خیالت راحت ما راضی شدیم برو انشا ا…مثل دفعات قبل سالم برگردی. اما ته دلم احساس می کرد این بار آخر است. خودش هم به دوستانش گفته بود این رفتن بازگشتی ندارد. سه روز مانده بود که دو ماهش کامل شود و برگردد ایران. شنبه ۱۹مهر ماه سال ۹۳ بود. محمد را آماده کرده بودم برود مدرسه که همسر یکی از همکاران فرید زنگ زد احوالم را پرسید بعد خواهرم تماس گرفت گفت: محمد را نفرست مدرسه. نگران شدم گفتند: فرید زخمی شده باورم نمی شد ۱۶ مهر گفتم شما را به خدا قسم راستش را بگویید بالاخره فهمیدم چهارشنبه یعنی هفته قبل ایشان شهید شده اند که یکشنبه خبر قطعی شهادت ایشان را به ما گفتند. تمام دغدغه فرید اسراییل بود. می گفت: مااین رژیم منحوس رادر جبهه نظامی شکست داده ایم. ولی متاسفانه در جبهه فرهنگی در حال پیشرفت است ماهواره و موبایل ها، خانه های ما را گرفته است. خانواده های ما باید خیلی مراقب باشند. از فرید دو فرزند برای من به یادگار مانده است فاطمه ۱۶ساله و محمد که ۱۰ساله است. من و محمد خیلی برای فرید گریه کردیم اما تا الان که  هشت ماه از شهادت ایشان می گذرد هنوز فاطمه گریه نکرده است می گوید شهادت گریه ندارد پدرم خودش دنبال شهادت بود که به این مقام هم رسید خودم هم با احساس فرید زندگی می کنم سعی می کنم جای خالی پدرشان را حس نکنند ما مملکت خوبی داریم. جوانان خوبی داریم. امیدوارم همگی با پیروی از فرمان رهبر عزیز قدر این آرامش را که شهدا برایمان رقم زده اند بدانیم. پایان حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🍃🌺🍂
نسیم صبــح به پاداش جانِ ما بستان! ببر به حضرت جانان سلامِ منتظران ... اللّهم عجل لوليک الفرج ..