✳️ سبک زندگی شهدا
روز عقدکنان بود. زن های فامیل منتظر بودند داماد را ببینند. وقتی آمد، گفتم: «اینم آقا داماد، کت و شلوار پوشیده و کراواتش رو هم زده، داره می آد.» مرتب و تمیز بود، با همان لباس سپاه، فقط پوتین هایش کمی خاکی بود. هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به ما دادند، جمع کردیم کنار، او هم به ما گفت: «ما که اینارو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم: «مثلا چی؟» گفت: «کمک کنیم به جبهه.» گفتم: «قبول!» بردمشان درب مغازه لوازم منزل فروشی. همه شان را دادم، ده-پانزده تا کلمن گرفتم.
شهید مهدی باکری
@defae_moghadas
🍂
🌺❣🌺❣🌺❣🌺
❣ شهید عبدالزهرا سعد فرزند علامه مرحوم حاج شیخ طعمه سعد رحمت الله علیهم و علی جمیع الشهداء و اموات جمع حاضر
شهید عبدالزهرا سعد اولین فرمانده بسیج جوانان شهرستان دزفول بود که در تاریخ ۷/ ۱/ ۱۳۶۱ در جبهه رادار دشت عباس شوش در عملیات پیروز فتح المبین شهید شدند.
شاخص های ویژه این شهید👇
🌴ولادتش مصادف بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا س
🌴شهادتش مصادف با شهادت حضرت زهرا س
🌴در عملیات غرور آفرین فتح المبین با رمز حضرت زهرا س
فردی مومن متدین و انقلابی به تمام معنا مخلص شجاع و رتبه اول دبیرستان های دزفول بود
روحش شاد و یادش گرامی باد🌺
@defae_moghadas2
❣🍂❣🍂❣🍂❣
🍂
🔻 دعای مستجاب
شب جمعه بود که بچه ها به خط زدند و جمعه صبح در ماووت عراق بودند. حین پیشروی به جنازه قطعه قطعه چند تا از بچه ها رسیدیم. در جیب یکی از آنها کاغذ یادداشتی خونین به چشم میخورد که در بالای آن نوشته بود:
«این حرف ها را با خدا میزنم:
خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟
امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟
امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟
خدایا می شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟»
@defae_moghadas2
❣
🍃🍂🍃🌺🍂🍃🍂
🌷شهادت هديه ای است از جانب خداوند برای کسانی که لايق هستند. امام خمينی (ره)
🌷شلمچه و اروند قطعهاي از بهشت بود كه جمعي از شهداي دفاع مقدس را ميهمان وصال و به بهشت جاويد رهنمون كرد.
شب ۲۱/بهمن/۱۳۶۴ گردان ما منتظر دستور فرمانده بود که عملیات والفجر ۸ را آغاز کند.
در تاریکی شب ، به راه افتادیم و مسیر مشخص شده را حرکت کردیم تا اینکه برخورد کردیم به یک معبر پر از مین که باید چند نفری داوطلبانه معبر را باز میکردند هنوز سخنان فرمانده تمام نشده بود که بهرام عیسوند رحمانی را دیدم که از بین بچه ها بیرون آمده بود و اعلام آمادگی کرد میخواست با اون قامتی که داشت مسیر را باز بکند اما خوشبختانه این معبر را بچه های تخریب باز کرده بودند و به راه خود ادامه دادیم...
#بهرام عیسوند رحمانی
#هوشنگ عیسوند رحمانی
#پرویز عیسوند رحمانی
#علیداد عبدرحمانی
چهار شیرمرد روزگار کوی طالقانی که مایع افتخار برای پدران خود و شهر و کشور خود شده اند این شهیدان فرزندان دوبرادر نادعلی و حاضر رحمانی هستند...
🍂🍃🍂🌺🍃🍂🍃
°•|🌿🌸
سبڪبالان!ڪجا؟ جامانده ام من
طیوران! لنگ #دنیا مانده ام من
پریدیدو بہ یڪرنگے رسیدید
شدم همرنگ و رسوا مانده ام من
#شهیدحسندرویش
صبحتون_شهدایی👋
🌹🌿
در باغ شهادت را نبستند !
اين جمله رو تو يكي از نوحه هاي حاج صادق شنيده بودم !
تو عالم بچگي با خودم ميگفتم جنگ كه تموم شد !
ولي تقدير خدا اين بود كه يه عده دوران بعد از جنگ رو هم درك كنند و بعد به ديدار معشوق برن !
🌹 مصطفی رشیدپور يكي از اون شهداست !
🌺 ان شاأله شفاعتش نصيب ما هم بشه !
🌺 با ما همراه باشيد !
🌹كانال حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🌹🌿
🌹🌿
#مصاحبه_با همسر_شهید_رشیدپور
🎤شهيد رشيدپور از رزمندگان دفاع مقدس هم بودند، كمي بيشتر اين رزمنده با سابقه را معرفي كنيد.
🔻آقا مصطفي متولد 1347 بود. با هم فاميل بوديم و رفتو آمد خانوادگيمان باعث آشنايي و ازدواجمان شد. بهمن سال 1369 بود كه زندگي مشترك من و آقا مصطفي آغاز شد. او 22 سال داشت و من 16 ساله بودم.
همسرم كارمند مجتمع فولاد اهواز بود. در زندگي مشترك، من انتظار زيادي از ايشان نداشتم. مهمترين مسئله برايم درك متقابل بود. با همان سن كم، مفهوم زندگي را درك كرده بودم. مراسم ازدواجمان هم خيلي ساده و بيتكلف برگزار شد. آن زمان و در شرايط جنگ و پس از آن هدف جوانان از تشكيل زندگي داشتن خانوادهاي ايماني و سالم بود، آن هم با كمترين هزينه و پايينترين سطح توقعات. تمام تلاش ما اين بود كه سبك زندگي مان رنگ و عطر شهدا را داشته باشد. چنانچه خود مصطفي هم در جبههها حضور داشت و عمليات بسياري را پشت سر گذاشته بود.
از همان ابتداي زندگي مشتركمان و شايد قبلتر از آن من متوجه شخصيت محكم، چندلايه و غير قابل حدس و پيچيده ايشان شدم و تفاوتش را با ساير اطرافيانم درك كردم. حاصل زندگي 26 ساله من و آقا مصطفي يك دختر 25 ساله و يك پسر17 ساله به نام محمد است.
ادامه دارد پیگیر باشید
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🌹🌿
🌹🌿
#مصاحبه_با همسر_شهید _رشیدپور
🎤شهيد از چه زماني در جبهه حضور يافته بودند؟
🔻مصطفي از سن 14 سالگي و همزمان با عمليات خيبر در جبهه حضور يافته بود. از خيبر تا انتهاي جنگ و حتي عمليات مرصاد كه كمترين نيروي خوزستاني در آن حضور داشت، مصطفي مجاهدانه و شجاعانه جنگيده بود. بعدها خاطراتش را براي بچههايمان تعريف ميكرد.
بچهها پاي خاطرات دوران جنگش مينشستند و از آن روزها پرس و جو ميكردند. به لطف خدا فرزندانمان با فرهنگ ايثار، جهاد و شهادت آشنا شدهاند. مصطفي از عمليات هاي خيبر، والفجر8، كربلاي 4، كربلاي 5 و... براي بچهها خاطره ميگفت. ارتباط شهيد با فرزندانش خيلي دوستانه و در عين حال قاطعانه بود. تقريباً هر شب و از جمله شب قبل از شهادت تا نزديك طلوع صبح با پسرمان محمد گفتوگو ميكرد و به او درس زندگي ميداد. دخترمان هم همين طور رابطه خوبي با پدرش داشت. همسرم عاشق محمدطاها نوه دختري مان بود.
ادامه دارد پیگیر باشید
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🌹🌿