eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌿 🎤چطور عزم جهاد در سوريه كردند؟ 🔻 از آن زماني كه جنگ سوريه و خط فكري داعش شكل گرفت آقا مصطفي ديگر آرام و قرار نداشت. خيلي واضح آشفتگي روحيه و احساسات انسان دوستانه و ظلم‌ستيزي را در وجودش مي‌ديدم. همسرم وقتي اخبار سوريه و تروريست‌هاي تكفيري را مي‌شنيد پريشان مي‌شد و مي‌گفت ديگر ماندن و صبر جايز نيست بايد رفت و داد اين مظلومان را ستاند.  🎤شما را هم از تصميمشان براي رفتن مطلع كرده بودند؟  🔻نزديكي‌هاي عيد سال 1393 بود كه يك روز آقا مصطفي به من گفت اگر بروم سوريه شما چه مي‌كني؟ ابتدا تعجب كردم بعد گفتم به نظرم اولويت الان، فرزند نوجوان شماست. شما بروي براي دفاع از نوجوان سوري بهتراست يا بماني براي به ثمر رساندن نوجوان خودت؟ دغدغه من پسرمان بود چون به شدت وابسته به پدرش بود و لحظه‌اي از ايشان جدا نمي‌شد حتي تا لحظه شهادتش. ولي به رفتن اصرار داشت و نهايتاً در تاريخ دوم دي ماه 94 راهي شد. من و بچه‌ها ابتدا غافلگير شديم. دغدغه محمد را داشتم اما نيك مي‌دانستم كه خداوند خودش متكفل امور بنده‌هاست. مي‌دانستم هدف ايشان والاست اما باز هم ته دلم خالي بود اما ديدگاه مصطفي فراتر از خانواده بود. غم انسان‌ها را مي‌خورد و مي‌گفت كساني كه خودشان دم از حقوق بشر مي‌زنند اولين كساني هستند كه حقوق بشر را در سوريه و عراق لگدمال كردند. مصطفي در 29 بهمن 1394 جانباز شد و به ايران بازگشت.  ادامه دارد پیگیر باشید حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌹🌿
🌹🌿 🎤مجروحيت‌شان چه بود؟ چطور شد كه به شهادت رسيدند؟ شش ماه ايشان با زخم‌هاي عفوني و دردناكي كه امانش را بريده بود دست به گريبان بود. سمت راست بدنش سوخته بود. 70 تركش در جاي جاي بدن نازنين و مظلومش به مهماني نشسته بود. آقا مصطفي مثل يك دوست با تركش‌هايش مدارا مي‌كرد. در نهايت هم 7 شهريور ماه 1395 دو تركش سمي كه در گردنش بود بهانه‌اي شد براي پروازش. مصطفي مزد مجاهدت‌هايش را از پيام بر عاشورا حضرت زينب(س) گرفت.  ادامه دارد پیگیر باشید حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌹🌿
🌹🌿 محمد رشيدپور فرزند شهيد   آمد تا ما را شريك حماسه‌اش كند محمد يكي از همان نسل چهارمي ‌هايي است كه نه انقلاب را ديده و نه جنگ را درك كرده است اما به لطف داشتن خانواده‌اي مبارز و مجاهد و همراهي و دوستي با پدري رزمنده و جانباز، جنس جنگ و شهادت را خوب مي‌شناسد. محمد رشيدپور متولد  1377 و دانشجو است. او از روزهاي جهاد و جبهه پدر در هشت سال دفاع مقدس اينگونه مي‌گويد:  وقتي كشورمان درگير جنگ تحميلي بود، پدرم قصد رفتن و جهاد كرد. انگار خانواده‌شان مخالفت مي‌كنند. چون سه نفر از عموهايم به نام‌هاي احمد، قاسم و محمود هم در وسط ميدان بودند و خبر شهادت احمد فرزند بزرگ خانواده كار را براي اعزام پدرم دشوارتر كرده بود. اما از آنجا كه جهاد براي همه مردان كشور واجب بود، عاقبت پدر هم به جبهه اعزام مي‌شود. مي‌رود و آنطور كه همرزمان و دوستانش برايمان روايت كرده‌اند، پدر در جبهه بسيار كار بلد و خبره هم بوده است. اگر چه سن و سالي نداشت اما در شناسايي مناطق دشمن و اطلاعات عمليات حرف براي گفتن داشت. همان مهارتي كه سال‌ها بعد در شناسايي مناطق عملياتي در سوريه به كار گرفت و در نهايت منجر به مجروحيت و شهادتش شد.  ادامه دارد پیگیر باشید حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌹🌿
محمد رشیدپور
🌹🌿 از فرزند شهيد مي‌خواهيم از روزهاي جانبازي و همراهي‌اش با پدر بگويد: باور كنيد پدرم در همان جبهه سوريه شهيد شده بود. فقط يك دليل براي بازگشتش به ايران و گذراندن جانبازي‌اش وجودداشت، آن هم روحيه قوي و دگرخواهي‌اش بود. آمد كه من و مادر را هم در اين ضيافت الهي مهمان كند. آمد تا به قول خودماني تك خوري نكرده باشد. آمد تا من هم شريك ثوابش شوم. آمد كه پرستاري‌اش را كنيم و اجري از اين كارنصيب من و مادرهم شود. آمد تا همراهي جانباز مدافع حرم شدن بهانه‌اي شود تا ما فيضي از سفره ايثار و خط سرخ شهادت ببريم.     اول رفيق بود بعد پدر  محمد از رفاقت و صميميتش با پدر هم برايمان مي‌گويد و از او مي‌پرسيم با اين همه رفاقت و دوستي چطور حاضر شد همه داشته‌اش در دنيا را راهي ميدان نبرد كند. فرزند شهيد پاسخ مي‌دهد: پدر من كسي نبود كه بتواند آزار و اذيت مسلمانان سوريه، عراق و لبنان را تاب بياورد. نمي‌توانست غارت مال و ناموس مسلمانان را تحمل كند. هميشه مي‌گفت دوست دارم بروم تا بتوانم قدمي در اين راه بردارم و من به خاطر علاقه‌ام به پدر سكوت مي‌كردم. پدر را درك مي‌كردم مي‌دانستم كه پدرم مرد ميدان جنگ است. آنجاست كه مي‌تواند به خوبي استعداد‌ها و توانايي‌هايش را بروز دهد و شكوفا كند. ولي خب از آنطرف هم در دلم غوغا بود و مي‌دانستم اگر پدرم برود چنين روزي ممكن است پيش آيد. مي‌دانستم روزي خواهد رسيد كه ديگر پدرم در كنارم نخواهد بود و نمي‌تواند با دست‌هاي گرمش پيشاني و سرم را نوازش كند. من ابتدا رفيق و بعد پدرم را از دست دادم اما پدر به هر دري مي‌زد تا اعزام شود. ادامه دارد پیگیر باشید حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌹🌿
🌹🌿 پدر بسيجي بود و همانطور كه مي‌دانيد اعزام بسيجي‌ها مشكل بود.  در نهايت 6 خرداد 1394 بود كه پدر براي مدتي به عراق رفت و وقتي پرسيدم براي چه مي‌خواهي به عراق بروي؟ گفت براي زيارت. هرچند كمي شك داشتم. خلاصه ايشان به عراق رفت و از آنجا براي من از حرم امام حسين (ع) و امام علي(ع) تصوير فرستاد، كمي خيالم راحت شد. اما بعد از شهادتش متوجه شدم كه براي شناسايي به عراق رفته بود. در عراق همراه يكي از دوستان مشهدي‌اش بود كه ايشان با اصابت تركش به گلويش به شهادت مي‌رسد و پدر هم تركشي به پهلويش مي‌خورد. اين مجروحيتش را هم بعد از شهادتش متوجه شديم. اين را بگويم كه پدر هميشه دوست داشت به سوريه اعزام شود تا اينكه به عراق برود. بعد از دو هفته پدر از عراق برگشت و بار بعدي به سوريه اعزام شد.   فرمانده اطلاعات وعمليات قرارگاه زينب(س) فرزند شهيد در ادامه مي‌گويد: پدرم بعد از بازگشت از عراق مصرانه از دوستانش مي‌خواهد كه همراه آنها به سوريه اعزام شود. خلاصه به هر شكل و سختي بود پدر به سوريه اعزام شد ادامه دارد پیگیر باشید حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌹🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌿 بعد از سه، چهار روز كه بسيار نگران شده بوديم تماس گرفت و خيال همه را راحت كرد. در آن تماس تلفني از پدر پرسيدم كجايي؟ جواب داد: دمشق هستم، دمشق... صدايش خيلي واضح نبود. اما بسيار خوشحال بودم كه صداي دلنشين پدرم را مي‌شنيدم. پدر به ما گفته بود در جبهه مقاومت كارهاي پشتيباني انجام مي‌دهد اما خوب مي‌دانستم پدرم كسي نيست كه امور پشتيباني جبهه را به او بسپارند. مدتي كه سوريه بود خيلي عكس، تصوير و فيلم برايم ارسال مي‌كرد. در يكي از فيلم‌ها و تصاوير كه در شهر شيخ مسكين بود متوجه شدم با دشمن فاصله چنداني ندارند. آن زمان كه پدر تازه به سوريه رفته بود يكي از دوستانش از سوريه برگشت و گفت پدرت فرمانده اطلاعات و عمليات قرارگاه زينب(س) است. با خودم گفتم عجب مسئوليت سنگين، مهم و خطرناكي به عهده پدر گذاشته‌اند. پدر شجاعتي خاص داشت. شجاعتي كه ايشان را تا چند قدمي دشمن مي‌كشاند.  حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🌹🌿
دستنوشته شهید مصطفی رشید پور @defae_moghadas2