🍂
❣شهید حاج حبیب جنت مکان1
🍂حاج حبیب که رفت، بار دیگر زمستان شد
🍁 از روزی می گوید که شام عروسی، قرمه سبزی و پلو باقلی و قیمه روی دستشان ماند. جشن در اهواز بود و جنگ در خرمشهر. تمام گردان از سر لشگر گرفته تا سربازان به جشن دعوت داشتند اما عملیات آن شب سبب شد جشن عروسی حاج حبیب و همسرش در سکوت برگزار شود.
🍁 مریم جنت مکان از آن روزها این گونه روایت می کند: «در روزهای جنگ، 8 سال از آسمان و زمین بر سر مردم خمپاره و آتش ریخت و حاج حبیب تمام این 8 سال را در جبهه گذراند. 3 روز از جشن ازدواجمان گذشته بود که برای پاگشا به منزل مادرم رفتیم.
🍁 می دانستم حاج حبیب پای ماندن در خانه را ندارد و من خوشحال بودم که همسرم سه روز پشت سر هم در خانه مانده و هوای دفاع به سرش نزده است. اما روز سوم طاقتش تاب شد و بی آنکه با من خداحافظی کند، بار دیگر به مناطق عملیاتی رفت. »
ادامه در پست بعدی دنبال کنید⬅
@defae_moghadas2
🍂
🍂
🍂شهید حاج حبیب جنت مکان 2
🍁 ترکش ها جای سالم در بدن حاج حبیب باقی نگذاشته بودند. همسر صبور و با وفای جانباز شهید محله می گوید: « سختی های جانبازی و بی مهری مسئولین هم سبب نشد لحظه ای در تصمیمش شک کند.
🍁 وقتی گفت : « می خواهم برای دفاع از حرم بروم » دلم لرزید. یاد روزی افتادم که در بنیاد شهید حالش بد شده بود. روزی که از بنیاد درخواست هزینه کپسول اکسیژن را کرده بود و مسئولان بنیاد به او گفته بودند: « اول کپسول را بخر، بعد پول آن را بخواه! »
🍁 هر چه حاج حبیب گفته بود : «عزیز من! اگر پول داشتم که با این وضعیت تا اینجا نمی آمدم...»
گوششان بدهکار نبود که نبود! همین موضوع آن روز حال همسرم را رو به وخامت برد.
ادامه در پست بعدی⬅
@defae_moghadas2
🍂
🍂
🍂شهید حاج حبیب جنت مکان 3
🍁 خوب می شناختمش! می دانم آن روز چقدر غصه خورده بود... به زور تا متروی نزدیک بنیاد آمده و با پسرم روح الله تماس گرفته بود. وقتی گفت: « می خواهم برای دفاع از حرم بروم » بی مهری ها و کم لطفی ها مانند یک فیلم سینمایی از مقابل چشمانم گذشت.
🍁 چیزی به او نگفتم چون جوابش را می دانستم. اگر این حرف ها را به او می زدم مانند همیشه می خندید و می گفت: « دفاع وظیفه من است، ایران و عراق و سامرا ندارد... دفاع وظیفه من است..همین و بس!»
🍁 زمستان 93 بود که حاج حبیب رفت، چهار روز مانده به اردیبهشت، بهشتی شد و پروازش بار دیگر فصل را زمستان کرد. دو زمستان سرد در یکسال...»
@defae_moghadas2
🍂
🔶🔸🔸
#سݪام_بر_شھـــــدا
دل من تنگ همین یک لبخند...
و تو در خنده مستانہ خود میگذرے!
نوش جانت اما...
گاه گاهے به دل خستہ ما هم نظرے!!
#ســــــلامــ
#صبحتـــون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷
ای قطره های باران, ای جویبار آرام
ای رودهای سرکش, وی بحر بیکرانه
سرگشته و ملولم در دشت خاطر خویش
آیا شما ندارید زان بی نشان نشانه؟!
#حماسه_جنوب_شهدا
#شهید_مفقودالاثر_محسن_ذاکر_شوشتری
@defae_moghadas2
🇮🇷👌
#بسم_رب_الشهدا_الصدقین
🔹فرازی از وصیت نامه
شهید حسین پویا
شهرستان اهواز
سخني چند با برادران و همرزمان خود دارم👇
اي برادران : به روز قيامت فكر كنيد ، روزي كه مادر بچه شير خوارش را رها ميكند و از شدت عذاب وافر، هر كس به فكر خودش است.
از برادران عزيزم ميخواهم كه نماز شب را حتماً بخوانند و آن را ترك نكنند.
مادرم گريه نكن خوشحال باش زيرا در راه هدفي گام برداشتهام و جان باختهام.
خواهرم، حجاب خود را آن چنان حفظ كن همانند حضرت زينب (س) كه چگونه رسالت خود را انجام داد.
برای شادی روح امام شهدا و شهدا صلوات 🙏🌹
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🇮🇷👌
هر چقدربگوییم؛
#غواص...
بگوییم #اروند...
باز هم کم است
برای دانستن از اروند
فقط باید؛
غواص باشی ..
دستت بسته باشد
شب باشد
و اروند بی تاب...
#دعایمان_کنید
#گاهی_نگاهمان_کنید
#پنجشنبہاستلبخندتخیراتدل
#پنج_شنبه_دلتنگی
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #فیلم
✨خاطره گویی شهيد مدافع حرم
حاج سعید سیاح طاهری
🍃 در گردهمایی رزمندگان ادوات و ضد زره خوزستان
@defae_moghadas2
🕊🍂 🍂🕊
✍ #برگی_از_خاطرات
یه پسری همیشه خندون ، شوخ طبع، مهربون، دل بزرگ، با معرفت و خوش قول اگه کاری بهش سپرده میشد به خوبی از عهدش بر میومد
مجید مثل برادرم بود تو خیلی از کارها باهاش مشورت میکردم و کمکم میکرد
روز آخر دیدمش گفت داداش دارم میرم گفتم کجا گفت عازمم دارم میرم سوریه گفتم مجید داداش تو تنها پسر باباتی تنهاس نری بمونی برگردیا، گفت من به خاطر بی بی زینب میرم دیدم بغض کرد گفت برام دعا کن آرزو شهادت دارم دوستدارم مثل #خانوم_زهرا (س)
شهید بشم که همینطور هم شد مجید یه تیر به پهلوش خورد و #شهید شد ....
🌹 #شهید_مجید_قربانخانی
🌷 #دوستان_شهدا_باشید