حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸
👈نیروهایم رادرجزیره تنها نمی گذارم👉
❣خیلی مسئولیت شناس بود به طوری که در همان روز حداقل ده بار، فرمانده کل سپاه و فرمانده ارشدتر قرارگاه به ایشان گفت آقای هاشمی بیایید عقب. قبول نکرد. به ایشان گفتند بیایید در فلان منطقه امن تر است.
ایشان باز هم قبول نکردند و گفتند درجزیره نیرو دارم، نمی شود من بیایم عقب و این نیروها درجزیره بمانند.
این واقعا یک حس مسئولیت شناسی عمیق بود. کلافه بود، دستپاچه بود نه برای ما و خودش، برای اینکه چه کسانی مانده اند.
⤵1
🍃🌸
❣ با ضلع دیگر جزیره تماس می گرفت و پیگیری می کرد که آنجا کسی نمانده؟ آمبولانس ها رفتند؟ به هر حال این حس مسئولیت شناسی ایشان باعث شد که در جزیره بمانند و نهایتاً شهید شوند.
آن لحظات آخر که دید عقب نشینی دارد کامل می شود و داریم منطقه استراتژیکی به نام جزیره مجنون را از دست می دهیم، یک حزن و اندوه عجیبی ایشان را فرا گرفت و تصورم این است که در آن لحظات ایشان از خدا خواست که برنگردد چون خیلی برای بیرون رفتن از قرارگاه دست دست می کرد.
من فکر می کنم یک رمزی است بین اینکه در آن منطقه شهید شده و اینکه پیکرشان بعد از 22 سال پیدا می شود، که حاج علی دوست نداشت حتی پیکرش هم زودتر از بقیه بیاید.
⤵2
🍃🌸
❣ چیزی که همیشه می گفت و تحقق هم پیدا کرد، این بود که می گفت هرگز برای من قابل تحمل نیست که عراقی ها به من دست پیدا کنند و من در جنگ اسیر شوم. و حقیقتا عراقی ها در زندان ها برای زنده حاج علی هاشمی خیلی تجسس کردند. وقتی هم مطمئن شدند دیگر وجود ندارد؛ برای کشته و جسدش که از این طریق هم به چیزی دست نیافتند.
⤵3
🍃🌸
❣ ما ( همراهان #سردار_علی_هاشمی)وقتی از سنگر مقر آمدیم بیرون سوار دو ماشین شدیم ، دیدیم که سه هلی کوپتر عراقی با فاصله نه چندان دور دارند به سمت قرارگاه می آیند. به محض اینکه استارت زدیم اولین موشک به سمت ما شلیک شد و ما متوجه شدیم که در تیررس آنها هستیم و می توانند همه ما را با هم بکشند که ایشان دستور داد برویم به سمت نیزارها. همگی پیاده شدیم و پیاده به سوی نیزار رفتیم و با فاصله از یکدیگر حرکت می کردیم تا 500-400متر ما را به رگبار بستند. تا اینکه بر اثر شلیک موشک، موج انفجار مرا پرتاب کرد درون نی ها و ما حاج علی را گم کردیم و به تعبیر ما با توجه به پیکر ایشان به نظر می رسد حاج علی همانجا دچار مجروحیت و شهادت شده است.
و از آن پانزده نفر 4 تن شهید شدند، 7 نفر به فاصله های یک روز تا یک هفته از درون باتلاق و نیزارها برگشتند عقب، سه نفر اسیر شدند که بنده جزء اسرا بودم و چهار نفر مفقود که یکی از آنها #سردار_هاشمی بود که پیکر او کشف شد و سه تن دیگر #مهدی_نریمی، #حسن_بهمنی و #محمود_نویدی همچنان جزء مفقودین این داستان اند.
#راوی : سردار غلامرضا گرجی زاده
#سردار_شهید_حاج_علی_هاشمی🕊🌹
#مهدی_نریمی🕊🌹
#حسن_بهمنی🕊🌹
#محمود_نویدی🕊🌹
#قرارگاه_نصرت🇮🇷
@defae_moghadas2
🍃🌸
❣ ما در زیر بار سختی ها و مشکلات و دشواری ها قد خم نمی کنیم.
ما #راست_قامتان_جاودانه_تاریخ خواهیم ماند.
تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم،
و یا زخم بخوریم و به خاک بیفتیم
و الا هیچ قدرتی پشت ما را نمی تواند خم کند.
#شهید_آیت_الله_دکتر_بهشتی🕊🌹
#هفتادودوشهید
#هفت_تیر
#سالگرد_شهادت
@defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣ سرباز #شهید_قاسم_بلند🕊🌹 فرزند عبدالحسین در تاریخ سوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۷ در اهواز دیده به جهان
🍃🌸
*مراسم تشییع پیکر پاک 🌷شهید قاسم بلند از شهدای تازه تفحص شده*
*شنبه هشتم تیر ماه ساعت ۸ صبح*
*لشکر ۹۲ زرهی اهواز واقع در بلوار قدس*
*تدفین شهید ساعت ۹ صبح بهشت آباد، قطعه شهدای مفقودالاثر*
@defae_moghadas2
🍂
🔻 #رسم_خوبان
یکی از لودرهـا . . .
که راننده تازهکاری روی آن کار میکرد ،
در منطقه و حین عملیات خراب شده بود
و راننده غرق در روغن و گِل و خاک ،
داشت آن را تعمیر می کرد ...
در حین سرکشی ...
به همراه حاج مرتضی به لودر رسیدیم
حاجی وضعیت او را که مشاهده کرد،
برای کمک به طرف او رفت...
به کمک هم لودر را خیلی زود تعمیر کردند
راننده پس از تمام شدن کار ،
و ضمنِ تشکر از حاجی ، گفت:
« اگر فرمـانده منطقه اینجا بود ،
به من کمک نمیکرد ، ولی شما
لطف کردی و کمک کردی !»
حاجی گفت :
«از خدا بخواه تا فرمانده منطقه را آدم کنه!»
و بعد به سمت خودروی خود رفت....
من که این اوضاع را دیدم ، خودم را
کنارِ راننده لودر رساندم و آهسته گفتم :
« بابا این بنده خدا حـاج مرتضـی ،
فرمانده منطقه است، نباید اینجور میگفتی!»
راننده به طرف حاجی دوید و گفت :
«تا من را نبخشی ، نمیذارم بری.»
حاجی پیشانیاش را بوسید و
با لبخند گفت : « تو را می بخشم ،
به شرطی که از خدا بخوای من را آدم کنه.»
📚 سیره شهدایدفاعمقدس(۲۴) ص۲۳۹
#سـردار_جهادگــــر
#شهید_حاج_مرتضی_شادلو
@defae_moghadas2
❣