🍂
🔻 #رسم_خوبان
یکی از لودرهـا . . .
که راننده تازهکاری روی آن کار میکرد ،
در منطقه و حین عملیات خراب شده بود
و راننده غرق در روغن و گِل و خاک ،
داشت آن را تعمیر می کرد ...
در حین سرکشی ...
به همراه حاج مرتضی به لودر رسیدیم
حاجی وضعیت او را که مشاهده کرد،
برای کمک به طرف او رفت...
به کمک هم لودر را خیلی زود تعمیر کردند
راننده پس از تمام شدن کار ،
و ضمنِ تشکر از حاجی ، گفت:
« اگر فرمـانده منطقه اینجا بود ،
به من کمک نمیکرد ، ولی شما
لطف کردی و کمک کردی !»
حاجی گفت :
«از خدا بخواه تا فرمانده منطقه را آدم کنه!»
و بعد به سمت خودروی خود رفت....
من که این اوضاع را دیدم ، خودم را
کنارِ راننده لودر رساندم و آهسته گفتم :
« بابا این بنده خدا حـاج مرتضـی ،
فرمانده منطقه است، نباید اینجور میگفتی!»
راننده به طرف حاجی دوید و گفت :
«تا من را نبخشی ، نمیذارم بری.»
حاجی پیشانیاش را بوسید و
با لبخند گفت : « تو را می بخشم ،
به شرطی که از خدا بخوای من را آدم کنه.»
📚 سیره شهدایدفاعمقدس(۲۴) ص۲۳۹
#سـردار_جهادگــــر
#شهید_حاج_مرتضی_شادلو
@defae_moghadas2
❣
🍃🌺
💥بسم رب الشهدا والصدیقین 💥
✨نام : علي
💠نام خانوادگي : بهزادي
✨تاريخ تولد : 1342
💠محل تولد : اهواز
✨مسئوليت : فرمانده گروهان نجف اشرف
💠تاريخ شهادت :11/1/ 1365 - عمليات كربلاي 5
✨محل شهادت : شلمچه
💠تدفين : 1365/11/5 گلزار شهداي اهواز
حماسه جنوب شهدا
@defae_moghadas2
🍃🌺
🍂
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (1)
جهانی مقدم
یاد شهدای گرانقدرمان بخیر
یاد روزهایی که همه چیزمان جنگ می شد و به غیر از آن فکر هم نمی کردیم.
آنها هم جوانانی بودند که جوانی داشتند و می توانستند آرزویی داشته باشند و البته داشتند. تنها جنس آرزوهای آنان از نوع دیگری بود.
درگیر مجروحیت والفجر 8 بودم و دستم از جبهه و دوستان کوتاه شده بود و عمل جراحی پشت عمل جراحی، اعزام به تهران هم پش اعزام.
با دستی گچ گرفته در خانه مانده بودم و خبرهایی که از کربلای4 بمن می رسید.
خدا برای هیچکس آنروز را نیاورد که در شهر باشد و دوستان در جبهه در حال عملیات. آنها که بوده اند می دانند چه می گویم.
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (2)
جهانی مقدم
نصراله از دوستانم بود و هر لحظه خبر یکی را برایم می آورد. بار اول آمد و گفت دیشب عملیات بوده و خبرهای خوبی هنوز نرسیده ......ساعتی بعد آمد و خبر یکی را آورد......ساعتی بعد خبری دیگر .....و ....حمیدی اصل....فیروزشاهیان ....حمید کریمیان .......حاج اسماعیل هم شهید..... دیگر طاقت شنیدن نداشتم و حسابی بهم ریخته بودم و کنترلم در اختیار خودم نبودم و...
و در آخر هم گفت که علی بهزادی به شدت مجروح شده و او را به تهران منتقل کرده اند. نمی دانم خبرها را از کجا می آورد ولی همه درست بودند و شکی برایم باقی نگذاشته بودند.
چند روزی گذشت و برای ادامه درمان عازم تهران شدم و دوره ای کوتاه از آزمایشات و درمان ها را گذراندم و برای ملاقات با علی عازم بیمارستان نجمیه شده و سراغش را گرفتم.
او را در حیاط بیمارستان پیدا کردم. علی، علی همیشه نبود و از دردهای مختلف پژمرده شده بود. دردهایی که در خود می ریخت و به روی خود نمی آورد ولی رنگ رخسار از سر دورن خبرهایی داشت ناگفتنی.
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (3)
جهانی مقدم
شاید درد تیر و ترکش خیلی بر او چیره نشده بود ولی او دردهای دیگری داشت و ناگفته می شد او را درک کرد.
نیروهایش می گفتند که تک تک ما را علی از محله های خودمان و از درب منزل به جبهه دعوت کرده و در روزهای مرخصی با موتور به سراغ آنان می رفت و آنها را با خود به جبهه می آورد و عجب گروهانی درست کرده بود. ولی حالا.......
در کربلای 4 بسیاری از همین یاران را در اروند از دست داده بود و باید برای سرسلامتی به منازل آنان می رفت و به خانواده هایشان تسلیت می گفت. پیش خود می گفت که اینها چه فکری می کنند وقتی مرا سالم می بینند و فرزندشان را سینه چولانهای اروند. منی که تک تک آنها را به جبهه آورده بودم و اینک خود سرپا مانده ام.
با او خوش و بشی کردم ولی حال پاسخ دادن نداشت. سر تا پایش را پانسمان کرده بودند. سر...کمر....پا....و....
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (4)
جهانی مقدم
تنها گفت که می توانی کاری کنی تا به اهواز برگردم؟
وضعیت آمد و شد در آن شرایط جنگی کار آسانی نبود. کسانی که می خواستند با قطار به جنوب بیایند باید شب را در صف بلیط فروشی سر می کردند که نصیبشان بشود، یا نشود. دو بلیط از نماینده بنیاد گرفته بودم و می خواستم فردای آنروز با آنها برگردم .
با تعجب به او گفتم بله دو بلیط دارم ولی واقعاً می خواهی با این وضعت به اهواز برگردی!!!؟ اصلا بیمارستان اجازه خروج به تو می دهد؟ گفت چاره ای نیست باید برگردم و کار عقب مانده ای دارم که باید انجام بدهم.
چند روزی از شروع مرحله اول کربلای 5 گذشته بود و باز بیمارستان ها در حال شلوغ شدن بود.
بلیط ها را به او دادم از او جدا شدم.
دیگر خبری از او نداشتم تا با خاطرات فرمانده عزیز گردان آقای عليرضا معینیان روبرو شدم و بقیه داستان و سرگذشت علی را از ایشان شنیدم.
از فرداشب پای خاطرات ایشان خواهیم نشست و ادامه آمدن علی به اهواز
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas2
🍃❣
🌹🕊🌼🕊🌼🕊🌼🕊🌹
گذری کوتاه بر زندگی
#شهید_مدافع_حرم
#محمد_ظهیری
#محمد روز ۱۳۶۸/۱۱/۱۰ در محله منبع آب اهواز در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود .
پدر وی جانباز و رزمنده ۸سال دفاع مقدس پاسدار رمضان ظهیری است.
#شهید فرزند سوم خانواده بود که دوران تحصیلی متوسطه خود را در هنرستان شوراب در رشته کامپیوتر تحصیل نمود و عضو کانون پرورشی هنری مسجد سیدالشهدا (ع) بود .
#محمد در سال۸۷ به عضویت سپاه پاسداران یگان تکاور صابرین تهران در آمد که چند سالی در تهران به انجام وظیفه مشغول بود ، سپس به یگان صابرین تیپ حضرت حجت (عج) کلانشهر اهواز منتقل و انجام خدمت می کرد .
#شهید_محمد_ظهیری در عملیات های نبرد با پژاک در شمال غرب (قله های جاسوسان) و همچنین اشرار شرق در سیستان و بلوچستان حضور فعال داشت و در این عملیات ، بسیاری از همرزمان خود را که به فیض #شهادت نایل آمدند از دست داد .
#محمد از قافله #شهادت و دوستان #شهید خود جا نماند و در ظهر اول آبان سال۹۴ مصادف با ظهر تاسوعای حسینی در شهر حلب سوریه و در نبرد با جبهه ی تروریستی و تکفیری داعش و جبهه النصره و برای دفاع از حرم عقیله اهل بیت حضرت زینب (س) از ناحیه سر و گردن مورد اصابت تیر قرار می گیرد و به درجه رفیع #شهادت نایل آمد .
پیکر پاک و مقدس #شهید مدافع حرم ، ستوان سوم #محمد_ظهیری در روز ۸ آبان در حرم علی بن مهزیار اهوازی و در جوار ۸ #شهید_گمنام دفاع مقدس به خاک سپرده و زیارتگاه عاشقان و دلدادگان به ابا عبدالله الحسین(ع) شد .
@defae_moghadas2
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹