🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (11)
علیرضا معینیان
همراه با نیروی اطلاعات لشکر، از میان نخلستان تا نزدیکی نهر جاسم آمدیم. یه دفعه دیدم او توقف کرد و گفت به من گفته اند شما را تا اینجا بیاورم و جلوتر نروم. می دانستم که باید جلوتر برویم و تا خاکریز برسیم، متوجه شدم ترسیده است.
در همین حین، علی بهزادی با آن وضعیتش، او را سینه خاکریز خواباند که با او گلاویز شود. دخالت کردم و گفتم که چه کارش داری؟ خب ترسیده است. خودش هم اقرار کرد. گفتم اشکالی ندارد خودمان با احتیاط راه را ادامه می دهیم تا نیروها را پیدا کنیم. من جلو افتادم. مقداری از راه را رفتیم که به ما ایست دادند.
گفتیم شما کدام گردان هستید، گفتند ما جعفرطیار هستیم.
گفتیم به ما گفته بودند که محل استقرار گردان جعفر طیار، سمت راست خاکریز، پشت یک بی ام پی است. شما باید به سمت چپ آن ها بروید. ما هم دقیقاً همانجا مستقر شدیم . بعد هم، هماهنگی های لازم را با مسئولین محور انجام دادیم.
حاج اسماعیل همیشه می گفت، «شکستن خاکریزساده تر از نگه داشتن خط» است. قسمت عمده هر عملیات، مقاومت در برابر پاتک های بعد از آن است.
ما به عینه در کربلای 5 این را دیدیم. چراکه هنگامی که یک خط شکسته می شود، فقط نیروهای خط اول مقابل شما هستند و غافلگیر می شوند. ولی بعد از آن نیروهای خطوط دیگر دشمن، هوشیارتر وارد عمل می شوند.
لذا با توجه به مراحل اول عملیات، دشمن می بایستی هوشیارانه منتظر عملیات ما باشد. ولی با عنایت خدا آنها ترسیده بودند. این از حجم آتشی که روی منطقه می ریختند، معلوم بود. این آتش به حدی بود که ما در هیچ عملیاتی این حجم آتش را ندیده بودیم. نه در والفجر8 ، نه در کربلای 4 و نه در بدر. به طوریکه امکان هر گونه تردیدی را از ما گرفته بود. این در حالتی بود که عقبه ما، در نخلستان های کنار نهر جاسم بود.
گردان جعفر طیار و کربلا با توجه به توجیه خوبی که به منطقه شده بودند، خوب می دانستند که چه باید بکنند. چگونه حرکت خود را شروع کنند. من از بالای دژ به صورت نیمه ایستاده اوضاع را زیر نظر داشتم. متوجه شدم گردان جعفر به خط دشمن زده است. آتش درگیری هم بالا گرفته بود. تا حدود یک ساعت تبادل آتش را می دیدیم . جالب آنکه خبری هم از آتش توپ و خمپاره نبود.
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (12)
علیرضا معینیان
در بین دو خاکریز نونی شکل، شکافی وجود داشت که به یک جاده شنی می¬رسید. در آنجا قرارگاه دشمن قرار داشت. ما گروهان بهزادی را به آنجا فرستادیم تا با تسلط پیدا کردن روی مقر نیروهای دشمن ، جلو الحاق و کمک رسانی عراق به نیروهای درگیرش را بگیرند. تا مشکلی برای گردان جعفر طیار به¬وجود نیاورد.
با توجه به تجربیات مان، می دانستیم عراق از شب بسیار ترس دارد. اگر بخواهد نیرویی اعزام کند، معمولاً صبح این¬کار را می¬کند. حدس ما این بود که نیرو نخواهد فرستاد. همین¬طور هم شد. لذا به نیروها گفتیم که برگردند تا صبح ببینیم چه خواهد شد.
در همان شب طالب مستاجران آمد، گفت که ما شهید و زخمی زیاد داده ایم. نیروهایتان را برای کمک به ما بفرستید، تا از نون¬های آزاد شده محافظت کنند. چرا که گرفتن نون¬ها خیلی سخت بود، ولی از آن سخت تر نگه داشتن آن ها بود.
لذا دو دسته از گروهان مکه را به کمک جعفر طیار فرستادیم. دسته دیگر را همراه اقبال منش برای تأمین لودرهای جهاد که در حال تکمیل خاکریز بودند فرستادم. این در حالی بود که هوا در حال روشن شدن بود. از آنجائی که ما نیرویمان را برای کمک به گردان جعفر طیار داده بودیم، عراق موفق شده بود از سمت قرارگاه، نیرو وارد کند و برای لودرها مزاحمت ایجاد کند و مرتب به طرف آنها تیر اندازی کند.
تا آن لحظه هنوز نتوانسته بودیم نمازمان را بخوانیم. سنگر ما بالای دژ مرزی بود که روبروی نون 20 قرار داشت.
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas2
🍃❣
۱۴ تیرماه ۱۳۶۱ دقایقی بعد از ربوده شدن #حاج_احمد_متوسلیان و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام میکند: ژنرال احمد متوسلیان طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس در پست بازرسی “برباره” به اسارت گرفته شد. این نشان میدهد که او را خوب می شناختند! مغز متفکر آزاد سازی خرمشهر و فرمانده نیروهایی که عراق را به خاک سیاه نشاندند و داغ “محمره” را بر دلش گذاشتند.
حاج احمد متوسلیان : «ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد، هرکس با ماست بسم الله! هر کس نیست خداحافظ!»
@defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃❣ 💠 ایثار در کربلای 5 شهید علی بهزادی (12) علیرضا معینیان در بین دو خاکریز نونی شکل
🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (13)
علیرضا معینیان
برنامه این بود که پس از روشن شدن هوا، به خاطر اینکه آنتن بی سیم ها از سمت دشمن شناسایی نشوند، آنها را پایین بفرستم. از طرفی خود من، هم باید منطقه را زیر نظر می گرفتم و هم باید در کنار بی سیم ها می بودم. ارتفاع آنجا در حدود شش متر می شد. لذا تصمیم گرفتیم بی سیم ها همان جا بمانند و تنها آنتن ها را بخوابانند.
آنجا علی بهزادی به همراه دو بی سیم چی گردان، شهید مرغیان و ضیایی حضور داشتند.
برای نماز قرار گذاشتیم یک نفر یک نفر، نمازمان را بخوانیم. همین کار را هم کردیم. من در کناری بودم، بهزادی روبروی من قرار داشت. دو بیسیم چی هم در طرف دیگر بودند. در حین بیرون آمدن از سنگر دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. وقتی چشم باز کردم، دیدم در یک درمانگاه هستم. دستم پانسمان شده است و سرم به شدت درد می کند. باز بی هوش شدم.
مرحله بعد که به هوش آمدم، احساس کردم، کسی پیراهنم را دستکاری می کند. بلافاصله دستش را گرفتم، گفتم چه کار می کنی. گفت چیزی نیست، می خواهم بادگیرت را از تنت خارج کنم. گفتم نمی شود من نقشه در جیبم دارم. گفت به من بده. مانع شدم، گفتم یک نفر اطلاعاتی باید بیاید، تا به او بدهم.
پیگیر باشید ⏪
کانال حماسه جنوب، شهدا
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃❣
💠 ایثار در کربلای 5
شهید علی بهزادی (14)
علیرضا معینیان
چند باری بی هوش شدم. ولی با هر بار دست زدن بیدار و مانع می شدم. تا این که یکی آمد گفت حالا ما نمی دانیم اطلاعاتی باید از کجا بیاوریم. شما نگران نباشید، ما می خواهیم از دستت عکس بگیریم. من هم اجازه دادم .
سوال کردم که کجا هستم. گفتند اینجا بیمارستان شهید بقایی است. بعد از صحبت کردن متوجه شدم، ایشان هم از کارکنان صنایع فولاد هستند و از همکاران ما.
باز از هوش رفتم و این بار که به هوش آمدم در بیمارستان امام بودم. احساس کردم خانمی بالای سرم ایستاده و برایم آشنا بود. وقتی پرسید منو می شناسی، گفتم شما مادر حاج اسماعیل هستید. گفت نه . وقتی خودش را معرفی کرد، فهمیدم مادر علی بهزادی است. گفتم راستی از علی چه خبر؟ گفت شکر خدا، جاش خوبه. گفتم، من به او گفته بودم با این وضعیت به منطقه نیا ولی گوش نکرد. باز گفت که موردی نیست، جاش خوبه. البته ظاهراً خودش از شهادت علی با خبر بود و نمی خواست به من بگوید.
جریان انفجار را که بعداً تعریف کردند، متوجه شدم عراقی ها بر اثر همان آنتن های بی سیم به سنگر ما حساس شده بودند. بوسیله مالیوتکا همان جا را هدف قرار داده بودند. این اتفاق، منجر به شهادت علی بهزادی، ضیایی و مرغیان شده بود. من هم با کتف به بیرون پرت شدم. کتفم شکسته بود. بعداً تصاویر جنازه ها را دیدم که همه سوخته بودند.
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
کانال حماسه جنوب، شهدا
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃❣
🤔یادش بخیر
شهید علی بهزادی
شب عملیات کربلای 4 بود که گفتمش "علی بیا دم اخری یه نصیحتم کن آویزوه گوشم باشه"
خندید و گفت:" توکل بر خدا یادت نره "🙏
سالهاست که تو سختی ها معنی حرفش رو تجربه کردم. هر جا کم آوردم خدا دستم گرفت.
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
❣🍃
؛*✨﷽✨*
" اللهــــــــــــــــــــم اجعل صباحنا صباح الصالحین
وقلوبنا قلوب الخاشعيــــــــن
واعمالنا اعمال المتقيــــــــن
واررزقنا توبة التائبيـــــــــــن
وادخلنا الجنة يارب العالميــن
؛✨✨✨✨✨✨✨✨✨
*🌴صبــــــاح الخیــــــــر🌴
🍂