🍂
🔻 اخلاق و ارزش های دفاع مقدس
ذبیح الله عالی از رزمندگان دفاع مقدس بود که از شهر ساری به جبهه های حق علیه باطل اعزام شده بود البته او متولد روستای کردکلا بخش جویبار بود که تا قبل از اعزام به جبهه به کشاورزی مشغول بود وی پس از طی کردن تحصیلات ابتدایی به قائم شهر و سپس به ساری رفت .در فعالیت های مختلف انقلابی در زمینه مبارزه با ضدانقلاب و منافقین شرکت فعال داشت و با توجه به تجربیاتش در زمینه نظامی ابتدا به سمت جانشین گردان در منطقه عملیاتی انجام وظیفه کرده و در آبان 1361 به عنوان فرمانده گردان مسلم بن عقیل ع لشکر 25 کربلا منصوب شد و پس از شرکت در عملیاتهای ومختلف سرانجام در عملیات والفجر6 در منطقه عملیاتی دهلران در پاسگاه چیلات عراق به شهادت رسید و پیکر مطهر وی پس از ده سال توسط گرو ههای تفحص کشف و به زادگاهش منتقل و پس از تشییع در گلزار شهدای کردکلا به خاک سپرده شد.
نکته حائز اهمیت در نقل این نوشته بضاعت مالی شهید بود که به خاطر شغل کشاورزی و داشتن مقداری زمین زراعی در یک درخواست کتبی از سپاه ساری از کارگزینی محل کارش خواست تا از اصل حقوقش به اندازه 2000تومان در سال 1361 کسر نمایند و این در حالی بود که در آن دوران حقوق پاسداران از ماهی 3000 تومان فراتر نمی رفت.
یادداشت شهید ذبیح الله عالی
مبنی بر تمکن مالی و کاهش حقوق وی
این نامه یادآور تعداد زیادی از رزمندگان دفاع مقدس می باشد که هنگام روبرو شدن با اعلام امور مالی یگان برای اخذ حقوق به شدت ناراحت شده و یا برخی که حتی دارای زن و فرزند بودند میزان محدودی را از مالی تحویل می گرفتند و اضافه بر آن را متعلق به بیت المال دانسته و برگشت می دادند. در تیپ هنوز صدای التماس و خواهش زنده یاد رحمت الله قاسمپور در محوطه پادگان شهید غلامی به گوش می رسد که از برادران رزمنده می خواست برای اخذ حقوق خویش به امور مالی مراجعه کنند و این قضیه به طور مکرر اتفاق می افتاد اما برادران رزمنده انگار که به آنها توهین شده بود از مراجعه خودداری می کردند.
خسته ام زین همه تزویر و ریا
خسته ام از همه ی مردم شهر
تو دعا کن که بمیرم پسرم
تو دعا کن که بمیرم پسرم...
همه بر زخم من انگار نمک می پاشند
نام های شهدا را زاماکن همه بر میدارند
از دل خسته ما بی خبرند
ای عزیز دل من ای پسرم
پسرم، درد دل بسیار است
چه بگویم دل خونی دارم
@defae_moghadas2
❣
🍂
🔻 رئیس ستاد
سردار شهید موسی اسکندری
شهيد موسی اسكندری يكی از شهدای دانشكده ادبيات و علوم انسانی دانشگاه شهيد چمران اهواز است كه 4 دیماه سال 1365 در عمليات كربلای 4 در جزيره سهيل به درجه رفيع شهادت نائل شد.
تولد او به سال ۱۳۳۷ است و دین و اخلاق در او همچون جان به تن، از کودکی در هم تنیده شده بود.
از همان دوران نوجوانی با مسجد رشد کرد و رشد داد و خیلی از جوانان را به خودباوری رساند.
تلاش او در شناساندن حکومت پهلوی و سرنگونی آن در اهواز چشمنواز بود و فعالیتش در استقرار حکومت اسلامی پرحجم. مسجد حجازی اهواز را مرکز برنامههای فرهنگی مانند تئاتر، جلسات مختلف مذهبی و كتابخوانی کرده بود و كانونی برای پرورش استعدادهایی که در آینده ای نزدیک بتوانند نیازهای انقلاب را مرتفع نمایند.
بینش او از مطالعه و پای منبر بزرگان و توشه او از دوران سربازی، معجونی بود تا او را در دو جبهه فرهنگی و مقاومتی، بی نظیر کند و بواسطه تهجد و اخلاصش تربیت کننده مردان آینده برای ادامه انقلاب باشد.
┈┄═✾🔸✾═┄┈
در اوج انقلاب بهمراه شهید بهلول به فرمان امام از پادگان فرار کرده بود و به قم رفته، و به كميته استقبال امام(ره) پيوسته بود. پس از آن براي مبارزه مسلحانه با رژيم پهلوی مجدداً به اهواز آمد. وی سال ۱۳۵۸ در رشته ادبيات در دانشگاه جندی شاپور اهواز پذيرفته شد و چون به خوبی میدانست انقلاب نياز به كادری متعهد و مجرب دارد به برپایی كلاسهای فرهنگی در سطح دانشگاه پرداخت.
┈┄═✾🔸✾═┄┈
وی مساجد را بهترين سنگر برای نشر معارف دينی و پايگاه انقلاب میدانست و با تاسيس "شورای هماهنگی مساجد"، نخستين كانون منسجم و تشكيلاتی را در اهواز پیريزی كرد. اين امر باعث انسجام و متمركز شدن نيروهای مذهبی در كانونهای مساجد اهواز شد و با آغاز جنگ اين كانونها نيروی خود را در جبهه به كارگرفتند و به مبارزات مردمی سازمان دادند.
با شروع جنگ تحميلی به كمك افرادی همچون شهيد علمالهدی به ساماندهی و راهاندازی بسيج مساجد پرداخت.
از نزديكانش نقل شده است، روی ديوار كتابخانهاش نوشته بود،"خدايا! من منتظر لقاء تو هستم" شهادت برادرش"مهدی" در روحياتش تاثير عميقی داشت. در بسياری از عملياتها در كنار بسيجيان در خطوط مقدم جبهه جنگيد و از اينكه دور از خط مقدم به فرماندهی نيروهايش بپردازد اكراه داشت.
در اينباره از وی نقل شده است. در پاسخ به يكی از بسيجيان كه به وی گفته بود: "شما برگرديد تا ما دلمان خوش باشد كه شما هستيد" گفته بود: "ما دلمان خوش است كه خدا هست". با شنيدن خبر حمله دشمن بعثی به خرمشهر، عازم آنجا شد و در مقام فرماندهی به مقاومت پرداخت. سپس براي مدتی به عنوان مسئول فرهنگی بنياد شهيد ـ در حالی كه خودش از خانوادههای شاهد به حساب میآمد ـ به خدمت به خانوادههای شاهد پرداخت.
مسوليت آموزش سپاه منطقه هشت و مسئوليت آموزش تيپ امام حسن(ع) از جمله ساير مسئوليتهای در دوران جنگ تحميلی بود.
بعدها به عنوان رئيس ستاد لشكر ۷ ولیعصر(عج) انتخاب شد و با تمام توان و فعاليت شبانهروزی به حل مشكلات رزمندگان مشغول شد. حضور مستمرش در جبهه در دوران تحصيل باعث شد، مرخصیهای تحصيلی وی تا عمليات كربلای چهار كه منجر به شهادتش شد، ادامهيابد. در اين عمليات نيز در كنار يارانش در خط حاضر شد، اما به علت موفق نبودن عمليات، از بالا دستور عقبنشينی صادر شد. وی به نيروهای تحت امرش دستور بازگشت داد، اما خودش ـ علیرغم اينكه قايقی مامور برگرداندن او شد ـ حاضر به برگشت نشد و از آن قايق هم به عنوان ابزار حمل مجروحين به پشت جبهه استفاده كرد. نقل است با اصرار مجدد نيروها برای بازگشت خودش، به آنها گفت: "چگونه برگردم در حالی كه اين بچهها مجروح اينجا افتادهاند؟!".
┈┄═✾❣✾═┄┈
سرانجام خود او نيز در مسیر جمعآوری مجروحین و خنثی سازی تجهیزاتی که نباید بدست دشمن میافتادن به شهادت رسید .
نقل شده است كه در هنگام تفحّص پيكر مطهّرش قرآن جيبی كه همراه وی بوده پس از سالها در جيبش سالم پيدا شده است. پيكر مطهرش هم سال ۱۳۷۵ در ميان خيل مردم شهيد پرور ايران به خاك سپرده شد. وی هماكنون در كنار برادرش "مهدي اسكندری" در بهشت شهدای اهواز آرميده است.
🍂
🔻 قسمتهايی از خوننامه
سردار شهيد موسی اسكندری:
... به زيارت اهل قبور اهميت دهيد و سعی كنيد هر پنجشنبه ياد قيامت و معاد و آن روز عظيم و «يوم تبلی السرائر» باشيد...
... عزيزانم امام زمان خود را بشناسيد و سعيتان اين باشد كه او را درك كنيد و با او زندگی كنيد كه او واسطه منبع فيض است...
... شما را سفارش می كنم به پيوند و همدم بودن با قرآن كه نور هدايت است و همراه بودن و همنشين بودن با دعا و نيايش در درگاه رب متعال، كه سپر محكم و شمشير برنده و جوشنده نور است.
@defae_moghadas2
🍂
❣
🔻 #شهید حمید قشونی
شبِ ۲۱ بهمن ماه سالروز شهادت بسیجی شهید حمید قشونی است.
شهید حمید قشونی فرزند حسنعلی در تاریخ ۱۳۴۹ در ویس به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد.
او از همان کودکی فردی پر جنب و جوش و فعال بود و در امور کشاورزی در تابستان های گرم جنوب در کنار پدر کار میکرد.
پدرش را در ۱۲ سالگی از دست داد و در آغوش پر مهر و محبت مادرش پرورش یافت.
پس از شروع جنگ و با تشکیل بسیج مستضعفین در ویس به همراه دیگر دوستانش به عضویت آن در آمد و از آن به بعد بخش مهمی از زندگیش در بسیج سپری شد.
شهید حمید قشونی در سن ۱۵ سالگی پس از دوره آموزش نظامی آمادگی خود را برای رفتن به جبهه اعلام کرد ولی به خاطر سن کم مانع رفتنش شد اما او با دست بردن در شناسنامه و با تغییر سن خود راهی جبهه شد و به عنوان تک تیرانداز در گردان کربلا لشکر ۷ولی عصر مشغول به خدمت شد.
تحول روحی شدید او در جریان آشنایی با بچه های بسیج و حضور معنوی در جبهه ها از او نوجوانی که به تکلیف دینی خود توجه بسیاری نشان میداد به وجود آورد.
شهید حمید قشونی وقتی از جبهه باز می گشت مدت اندک مرخصی خود را در بسیج سپری میکرد.
او در جواب مادرش که به او گفته بود هنوز سنات برای حضور در جبهه ها مناسب نیست و از طرفی برادرانت در جبهه حضور دارند و فعلا از رفتن صرف نظر کن میگفت من وقتی مراسم تشییع شهدا را میبینم شرمنده میشوم که چرا خانواده ما شهیدی در راه اسلام تقدیم نکرده است.
سرانجام این بسیجی دلاور در عملیات شکوهمند والفجر۸ در شب عملیات در تاریخ ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ در حالی به عنوان کمک تیربارچی بود در حال عبور از رودخانه خروشان اروند بر اثر اصابت خمپاره به قایقش به شهادت رسید.
و پیکر مطهر او پس از یک هفته از دهانه خلیج فارس کشف و در زادگاهش در شهر ویس به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی
🌺
شادی روح طیبه شهدا صلوات
کتاب رهپویان عشق
(شهدای شهر ویس)
@defae_moghadas2
❣
.... ۲۲:۱۰ دقیقه روز ۲۰ بهمن ماه، لحظه غرورانگیز عبور فرزندان دلیر ایران زمین از اروند رود و تصرف شهر بندری فاو در عملیات والفجر هشت و به خاک مالیدن پوزه متجاوزان بعثی عراقی و یاد شهدای عزیز این حماسه بزرگ گرامی باد. 🌹 🌹🌹
@defae_moghadas2
🍂