eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هُـــــــــــــــــــوَ الشِّهیـــــــــــــــــــــد ‌در هیاهوے این شهرِ آلوده ‌هـــــوا ! که نه دستت به مشهد مے رسد نه به کـــــربلا ... نه به نـــــجف ... و نه حتے به قـــــم ! دنـــــج ترین جا براے پر کردن خلا قــــــلبت همیـن ‌جاست ... جایے کنار شهدا ... اینجا بے اختیـار خـم مے ‌شود پاها ... اشک مے‌ریزد چـــــشم‌ها ... حاجت مے‌خواند لـــــب‌ها ... سردار عارف شهید حاج اسماعیل فرجوانی 🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
شهید بابازادگان در والفجر ۸ بشهادت رسید و بدون سر به دیدار مولایش سیدالشهدا مشرف شد. @defae_moghadas2
یادواره استاد شهید مهرداد مجدزاده از فردا در کانال حماسه جنوب، شهدا @defae_moghadas2
شهید سید مهرداد مجدزاده در تیر ماه سال 1334 در اصفهان متولد شد و به دلیل شغل پدر به استان خوزستان منتقل شد. 🔅او در سنین جوانی که در زمینه علم اخلاق و معارف اسلامی بهره کافی داشت به یک استاد دلسوز برای ارزش های اسلامی تبدیل شده بود که عمرش صرف آموزش احکام الهی و اصول انقلابی گردید. 🔅 با گسترش نهضت انقلاب اسلامی شروع به برگزاری جلسات شبانه با انقلابیون در موضوع شیوه‌های مبارزاتی کرد. او با سخنرانی های روشنگرانه اش ماهیت رژیم پهلوی را نزد اذهان عمومی برملا  می‌ساخت و از فعالترین سخنرانان روشنگر در سطح استان بود. 🔅 شهید مجد زاده در رشته حسابداری دانشکده نفت تهران به ادامه تحصیل پرداخت و کماکان از نقش ارزنده خود در راه هدایت نسل جوان غافل نماند. 🔅 بیشتر شاگردانش جوان بودند و گیرایی کلامش باعث شده بود حتی از شهرستان های دیگر برای حضور در محضر استاد به سوی اهواز بیایند، «درس‌هایی» از نهج‌البلاغه مجموعه ای جذاب از سخنرانی های اوست که در بخش رادیویی سازمان رادیو و تلویزیون استان خوزستان در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۰ پخش می شد. 🔅  همچنین ندای بصیرت افزایی او در جهاد، سپاه، امور تربیتی نهضت سوادآموزی صنعت نفت، مرکز تربیت معلم، رادیو و شهرهای مختلف استان باعث تربیت انسان های متدینی شد. 🔅 شهید مهرداد مجدزاده با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و سرانجام در بهمن 61 ردای سرخ شهادت را در منطقه رقابیه به تن کرد و به همرزمان شهیدش پیوست. @defae_moghadas2 👇👇👇
‍ ❣ 🔻 استاد شهید مجدزاده 🔅 بیت المال با عجله آمد و گفت، كوله‌پشتيم را بدهید کارش دارم. گفتم همه کوله های بچه‌های عملیاتی جمع شده و در چادر قرار دارند و پیدا کردنش کار آسانی نیست. اصرار کرد که کار واجبی دارم. کوله اش را پیدا کردم و منتظر ماندم تا کارش را انجام دهد. آنرا باز کرد و یک کنسرو ماهی در آورد و گفت سهم خودم بود می خواستم بعد از عملیات برای همسرم ببرم ولی نمیدانم خارج کردنش از جبهه حلال است یا نه! کوله را سر جایش گذاشت و بعد از شهادت آنرا به خانواده اش تحویل دادیم. بدون کنسرو. دکتر رحمانی، تعاون گردان @defae_moghadas2
‍ ‍ ‍ ❣ 🔻کلام شهدا 🔅شهید مهرداد مجدزاده عمر انسان زود تمام مى‌شود و فقط و است که در قیامت به درد انسان مى‌خورد و در تاریکیهاى قبر انسان را نجات مى‌دهد. من دیروز بین شما بودم و امروز براى شما هستم. چه بسیار کارهاى خیرى که مى‌توانستم انجام بدهم و چه بسیار معاصى، که متأسفانه مرتکب شدم و اکنون افسوس مى‌خورم ولى مى‌بینید که دیگر فرصت از دستم رفته است پس شما مرا عبرت قرار دهید و تا خداوند فرصت داده است براى آخرتتان زحمت بکشید که دو روزه دنیا خیلى زود مى‌گذرد. 🕊🌹 در تاریخ 20 بهمن سال 1361 در منطقه رقابیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد. @defae_moghadas2
❣ 🔻عالِم عامِل سید مهرداد مجدزاده چند ماه قبل از عملیات والفجر مقدماتی وارد گردان شد و یکراست به دسته یاسر (گروهان نجف اشرف) آمد. او را از دوران انقلاب می شناختم و در سخنرانی هایش حضور پیدا می کردم ؛ هر چند چیز زیادی از صحبت های فلسفی اش نمی فهمیدم ولی همین شناخت کافی بود که از حضورش در کنارمان و در چادرمان احساس غرور کنم که آدم مهمی بین ماست. رفت و آمد افرادی با ماشین‌های شرکت نفت و رد و بدل کردن اوراقی که گاهی امضاء ایشان زیر آنها قرار می گرفت، نشانگر کارهای مهم او در پشت جبهه بود و اصرار امام جمعه و مسئولین برای بازگرداندنش که کارگر نمی افتاد چرا که او تصمیم خود را گرفته بود. توجهی به احترام و نگاه های ما نمی کرد و خود را همانند یک فرد عادی بین بچه ها گم کرده بود. کمتر با بچه ها قاطی می شد بیشتر در حال و هوای دیگری به سر می برد. با شناخت و معرفت خاصی پا به جبهه گذاشته بود و این احساس را داشتم که در کلاسی بالاتر از معمول ما بسر می برد. از هر فرصتی برای مطالعه استفاده می کرد و ساک دستی اش پر بود از کتب قد و نیم قد که در هیاهوی چادرها با آرامش مطالعه می كرد. فشار زیادی از طرف فرماندهان بخاطر نوع ماموریت به گروهان ما وارد می شد. در یکی از این شب‌ها ساعت سه نیمه شب باز همه را به خط کردند و بعد از چند بشین و پاشو از او دعوت کردند تا یک بحث اخلاقی و اعتقادی راه بیندازد. از صحبت هایش متوجه شدیم که امتناع می کند و بی اثر بودن صحبت در این وضعیت را گوشزد می‌نماید. در خاطر ندارم که در طول ماموریت تا شهادت صحبتی کرده باشد. شاید با خودش قرار گذاشته بود که دیگر صحبت و نصیحت کردن کافیست و اینجا دیگر میدان عمل است. ..و آنشب که با مخالفت فرماندهان برای شرکت او در عملیات مواجه شد اعتراض غرایی کرد که جای هیچ دفاعی را باقی نگذاشت. او در چادر فرماندهی حاضر شد و گفت:" چرا نباید من بیایم؟ چون مجدزاده هستم و فلسفه خوانده ام، خونم رنگین تر از بقیه است؟... " همه تسلیم خواسته او شده بودند و پاسخی قانع کننده نداشتند. او مجدانه پا به عملیات گذاشت و در همان ساعت اول جزو اولین شهدای عملیات به دیدار خدایش شتافت. ..و حال که سالها از شهادتش می گذرد تازه می فهمم که با چه دیدگاه والایی قدم دراین راه گذشت و چقدر آگاهانه و با شناخت راه را انتخاب کرده بود. هرگز چهره آن مرد آرام با کلاهی به رنگ کرم و جورابهای ساقه بلند و کفش های کتانیش، با نمازهای طولانی و معنویش از ذهنم پاک نمی شود. جهانی مقدم @defae_moghadas2
‍ ❣ 🔻 از وصیت نامه اگر یک وقت خدای نکرده از یاد خدا غافل شدید به یاد قبر بیفتید به یاد آن لحظهﺍی بیفتید که امام [سجاد] (ع) در سجده های خود زار زار گریه ﻣﻲکرد. «ابکی لظلمت قبری، ابکی لظلمت احدی، ابکی لسؤال نکیر و منکر». گریه دارد ظلمت قبر، گریه دارد لحد، گریه دارد آن لحد تنگ، گریه دارد سئوال نکیر و منکر. برادر تو هم همان کار را بکن و خود را به یاد خدا بینداز و این را بدان که هر وقت تو را غرور گرفت به زمین نگاه کن و به نفس خود بقبولان که روزی به زیر این زمین بر می‌گردی. @defae_moghadas2