❣ دو رکعت عشق
برای گردان غواصی نیرو می خواستند و اصرار داشت که او نیز ثبت نام کند اما به دلیل بلد نبودن شنا ممانعت می کردن، ناراحت از موضوع، روز ها را سپری می کرد تا اینکه مقرر شد کسانی که از لحاظ قدرت بدنی مطلوب تر هستند یک دوره آموزش شنا را طی کنند و به گردان های غواصی بپیوندند.
او که منتظر این فرصت بود وقت را غنیمت شمرد و با سعی و تلاش، خود را به گردان غواصی رسانید.
آنچنان شاد و خندان شده بود که تا آن زمان او را اینچنین ندیده بودم.
عاقبت دلاور مرد صحنه ایثار
❣شهید " احمد کلانی" در روز 64/11/21 در عملیات والفجر 8 لباس حضور در بارگاه حضرت دوست را برتن کرد و بهشتی شد.
راوی :حمید رضایی
از رزمندگان گردان
حمزه سیدالشهدا اندیمشک
@defae_moghadas2
❣
❣
🔻 حرمت لباس سبز
صبح روز ٢٣ تير ١٣٦١ بعداز يك شبِ سخت و جانكاه بهمراه درگيری شديد با نيروهای عراقی و تلفات چشمگير نيروهای گردان انشراح سپاه آغاجاری بعلت برخورد با ميدان مين، عراقی ها با آگاهی از توان ضعيف شده ما شروع به جمع آوری نيروهای بجا مانده گردان با تك تيراندازها كردند!
عده ايی از دوستانِ زخمی و گاهاً سالم، پشت يك تپه جمع شدند...
علي موسوی خاص با لباس فرم لباس در جمع دوستان حاضر بود
كم كم بوی اسارت به مشام مي رسيد،
همگي به علی پيشنهاد كردند لباس فرم ت رو از تن خارج كن يا حداقل آرم سپاه رو از روی جيب ت بكَن...
قبول نكرد!
در جواب گفت:
من بخاطر اين لباس زحمت زيادی كشيدم و حاضر نيستم از تنم درش بيارم...
از دوستان جدا شد
و خودش رو به ميدان مين رساند تا بلكه با توان بالايی كه در رزم داشت بتواند مين رو كه در تيرس تيربار و ديد تك تيراندازهای دشمن بود رو رد كنه...
يكباره شروع بدويدن كرد
خيلی سريع با حركات زيگزاگ عرض چند ده متری ميدان مين رو گذراند...
فقط چند ثانيه مانده بود تا ميدان مين رو رد كنه و خودش رو به سنگر تانكی كه انتهای ميدان مين بود، برساند
گامهای آخر بود
علی به انتهای ميدان مين رسيد
شايد درهمان حال نفسی راحت كشيد كه بالاخره موفق شدم...
ناگهان تك تيرانداز نانجيب سر علی را نشانه گرفت و شليك كرد و تير دقيقاً به سر علی خورد و از چشمش خارج شد
. . . و علی با صورت در آخر ميدان بزمين خورد و روحش ملكوتی شد.
روحش شاد
@defae_moghadas2
❣
❣
🔻 دورکعت عشق
سن او کمتر از حد لازم بود ، شناسنامه را تغییرداده بود ، اما مشکل امضاء سرپرست خانواده باقی بود . به ناچار از برادر کوچکتر خود خواست تا پای برگه حضور در جرگه ی دوست داران معشوق را امضاء کند و سپس راهی جبهه شد...قبل ازعملیات کربلای "5" عکس خویش را در قاب گذاشت و به مادرش گفت. " گل را خودتان تهیه کنید، این آخرین دیدار است..."
ابوالفضل با وفای گردان حمزه شهید بزرگوار"علی محمد طاهری"در همان عملیات به فیض عظمای شهادت نائل شد و یادش در قاب دل های دوست دارانش جای گرفت.
عباس اسلامی پور
اندیمشک
@defae_moghadas2
❣
❣
✨ سلام دوستان،
من سعید دُرفشان هستم، و به دعوت شما امشب مهمان محفل گرم و دوست داشتنیتون شدم ☺
1⃣
@defae_moghadas2
👇👇
❣ دقیقا راس دهه چهل تو شهر شوشتر بدنیا اومدم 😉 ،
هنوز درست و حسابی در و دیوارهای شهرو ندیده بودم که خانوادم به آغاجاری نقل مکان کردن
✨ از همون دوران بچگی کلا تو مسجد و مجالس مذهبی بزرگ شدم و وقتی 6⃣ سالم شد فهمیدم دنیا دست کیه❗
اون موقع بود که شروع به خوندن نماز کردم 😍 و قرآن رو یاد گرفتم
2⃣
❣ هفت سالم بود که اومدیم اهواز
و همونجا موندگار شدیم
عاشق مطالعه بودم 😍 اصلا دفتر و کتاب 📚 از دستم نمیفتاد❗ خصوصا که به مرکز استان اومده بودم و دستم تو جاهای فرهنگی بازتر شده بود.
حالا ریا نشه 😉
یهویی توی کانون انجمن اسلامی اهواز هم شروع کردم به تدریس کردن 😊
3⃣
🍂 دوران دبیرستانم مصادف شده بود با شدت گرفتن مبارزات انقلابی ✊🏻✊🏻👊🏻👊🏻
.. که البته منم ساکت ننشستم و عضو گروه موحدین و مجاهدین انقلاب اسلامی شدم تا هرچی از دستم بر میاد برای یاری امام عزیزم انجام بدم ❤
همون سالی که دیپلم گرفتم انقلاب پیروز🎈 شد و به کمک بچه های ناب و دوست داشتنی 😍 کمیته اهواز رو راه اندازی کردیم .
🌼 در خلال همه ی فعالیت ها با تدریس درس تفسیر قرآن هم دوپینگ 💪🏻 می کردیم و دلمون ❤ قرص میشد واسه فعالیت های بعدی 😇 و بزرگتر
4⃣
❣ خلاصه
زدیم و جنگ 💣 شروع شد و منم مثل خیلیای دیگه نمیتونستم اجازه بدم کسی جرات کنه به کشور عزیزمون چپ نگا کنه 😠
به خیال خامشون اهالی ایران 🇮🇷 هم شبیه اهالی کوفه ی خودشون بودن 😳
❗ زهی خیال باطل 😡
5⃣