eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🔻عنایت بی بی (س)🕌 3⃣ شهید مصطفی رشیدپور ✍🏽 از این همه عشق و آن همه همت یکه خورده بودم و می دیدم به قول ما بسیجی ها، حسابی ترمز بریده اند اما می دانستم نمی شود برای آن ها کاری کرد و باید از مجرای قانونی می آمدند. در یک لحظه خدا چیزی به دلم گذاشت و دستم را به سمت حرم که پنجاه متر فاصله بیشتر نداشت دراز کردم و گفتم:" چرا از بی بی زینب (س) مدد نمی خوای؟ ما و بقیه هیچ کاره ایم. جواز دست بی بی است. برو پاسپورتت را بنداز داخل ضریح و بگو من آمدم! بقیه اش با شماست عمه سادات. ما هم سعی خود را می کنیم ". شماره خط سوری او را گرفتم و گفتم دو سه روز دیگر با من تماس بگیر. ادامه دارد 👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻 عنایت بی بی (س)🕌 4⃣ شهید مصطفی رشیدپور ✍🏽 نتوانسته بودم برایش کاری کنم و از طرفی شنیدم که دو سه روز بعد، بمبی در نزدیک زینبیه منفجر شده و یکصد نفر هم به شهادت رسیده اند. از حفاظت اسامی شهدا را دریافت کردم. اسم یکی از آن ها در لیست شهدا بود و دیگری در لیست مجروحین ثبت شده بود. با او تماس گرفتیم و متوجه شدم در حال اعزام به بیمارستان تهران است. خانوم زینب (س)، به همین راحتی قبولشان کرده بود و اجر مدافعین حرم نصیبشان شده بود. این ماجرا به من نهیب توانگری زد که در ادامه خواهم گفت. دو ماه گذشت و من تحت تاثیر دیدار یک ساعته با این دو نفر بودم. این دوماه آن قدر زیر فشار کار و شناسایی و عملیات بودم و با این حال به خودم می گفتم، خدایا من به این ها گفتم به سیده عقیله متوسل شوید و طرف همین کار را کرد و تا شهادت رفت ولی خودم..... خیلی مغبون بودم و نمی دانستم خانوم زینب (س) مرا نیز قبول کرده یا نه! ادامه دارد 👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
22.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ محسن چاوشی نقش دستان فاطمه عبادی 🔻بنام عباس علیه السّلام https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج صادق آهنگرانAUD-20200822-WA0080.mp3
زمان: حجم: 11.82M
مثنوی پر سوز و گداز 🚩 مادر عاشورایی بست بر روی سر عمامه پیغمبر را رفت تا بلکه پشیمان بکند لشکر را 🚩 حاج صادق آهنگران https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 عنایت بی بی (س)🕌 5⃣ شهید مصطفی رشیدپور ✍🏽 لازم است قبل از ادامه جریان کمی از سوریه و مدافعان و وضعیت قبل و الان سوریه، حتی جغرافیای سوریه بگویم. سوریه اقلیمی بسیار زیبا و سرسبز است. حافظ اسد را فوق العاده دوست دارند و به نیکی ازش یاد می کنند. نگاه امثال حقیر، نگاه گردشگری نبود و بالطبع، در رابطه با ملزومات دفاع بود و کاری به مناظر آن نداشتیم. حدود 75 درصد سُنی. 15 درصد علوی و 5 درصد شیعه و بقیه مسیحی و دروزی هستند. حافظ اسد در زمان خودش یک استراتژی داشت مبنی بر شعار "الدین لله". دین بین خدا و شماست تظاهر و تبلیغ ممنوع! مثلا نماز خواندن در ارتش ممنوع! (با دین مخالف نبوده، اما سعی در یک دست کردن مذاهب و اقوام داشته است). زیرساخت های جاده ای و طرح های متعدد برای دفاع در برابر اسراییل داشته و دغدغه این را هم همیشه داشته که عرب ها را به پان عربیسم سوق بدهد. اما در دیدگاه من، عامل بدبختی سوریه، ازبین رفتن امر به معروف و نهی از منکر بوده در کنار همین استراتژی. ضمن اینکه بحران سوریه در نوع خودش بی نظیر بود خصوصا عوامل بیرونی و همسایه های غرب و اسراییل. بر گردیم به جریان اصلی خاطره و آن دو برادر کرجی. ادامه دارد 👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔻 عنایت بی بی (س)🕌 6⃣ شهید مصطفی رشیدپور ✍🏽 در آن ایام نزدیک مرز اردن و شهر درعا، در منطقه ای به نام "شیخ مسکین"، عملیات به اتمام رسیده بود. حدود ده روزی بود که در منطقه غوطه شرقی، شناسایی و جمع آوری اطلاعات را شروع کرده بودیم. منطقه پیچیده، کار سنگین، وجود نیروهای زبده از جبهه النصر و فیلق الرحمن از دشمن و اقلیم منطقه و استراتژیک، باعث شده بود که مدتی نتوانم به زیارت بریم. روزی 7 یا 8 کیلومتر در نزدیکترین فاصله با دشمن، راه می‌رفتم و کار می کردیم. یک شب مانده به تولد بی بی، به خودم گفتم به هر ترتیب شده باید به زیارت برویم. علی الخصوص که عملیات هم خیلی نزدیک است. آخرهای وقت حرم، به زینبیه رسیدیم. کوچه های تاریک و تنگ را طی کردیم و غربت حرم را به چشم دیدم. بی برقی و مظلومیت این مردم دلم را به درد می آورد. به درب حرم که رسیدم دیدم، ای وای در بسته شده..... دلم پر می کشید برای داخل حرم. نگهبان های حزب الله لبنان که خیلی سخت گیر بودند از رفتنم به داخل ممانعت کردند. دلم دم در حرم ترکید و....کمی عقب رفتم و با گنبد شروع به حرف زدن کردم. به او گله می کردم و می گفتم بی بی ما سه هزار کیلومتر بخاطر تو راه میاییم و شما ما را راه نمیدی!! آن قدر گریه کردم که فکر می کنم دل بی بی اذیت شد. فقط سه روز تا عملیات مانده بود و باید دلی خالی می کردیم. گفتیم فردا شب از منطقه برمی گردیم و زیارت می کنیم. ادامه دارد 👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1