eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
کمی با تجربه شدم تو ماموریت جدید جهت شناسایی 🔍، رفتم جبهه فارسیات. به قول امروزی ها اطلاعات – عملیات شده بودم. 😎 اونم زمانیکه هنوز مد نشده بود. یه بار هم یه مین 💣💥جلوی پام سبز شد و بعد شکفته شد و بله دیگه، از ناحیه شکم مجروح شدم و تا مدتی زمین گیرم 😴کرد. ❣۱۱👇
خیلی برام سخت بود که بمونم تو خونه تا زخم هام خوب بشن .😔 خب.. حق بدید هر روز خبر شهادت❣ یکی از دوستام رو میوردن و اشک ما هم در میومد. نتونستم طاقت بیارم، با همون وضع راهی شدم تا کارمو ادامه بدم. خب دوباره رفتم و شدم سرگروه شناسایی منطقه. با برادران ارتشی 👮و سپاهی👲 جلسه می گرفتیم و برای عملیات آینده که طریق القدس بود و می خواستیم شهر بستان رو آزاد کنیم نقشه 〽️ 😉می کشیدیم. ❣۱۲👇
بعد از اون همه انتظار، عملیات شروع شد و ما هم با گروه شهید بهرامی راهی شدیم. شب عملیات رسید و با یه شور و حالی آماده حرکت شدیم. همون شب تو یه کانالی بودم که... البته کانالش با کانال های امروزی فرق داشت😉😂 و اون دیگه مجازی نبود..... جونم براتون بگه.. همونجا بود که یه ترکش خوش یمن اومد و خورد به سرم 🤕و بی هوشم کرد. بهتر بگم، هوش از سرم برد👌 البته اسمش بی هوشی بود ولی دنیایی هوشیاری توش بود و با همون حال.... بعله دیگه، افتادم بین بچه های نازنینی👼👼👼👼👼 که همیشه حسرت دیدنشون رو داشتم. دیدن اون بچه‌ها یه حالی به آدم می‌داد که نگو....😇 خب اجازه☝️ بدید دیگه برم که خیلی اینجا، جای موندن نیست. فقط بگم قدر بچه های نازی ❣ که برای این انقلاب خون دادن رو بدونید و خدایی عمل کنید و الا .......... خدا به دادتون برسه ☝️😱 وقت اذانه و وقت ما هم تمامه ✨خدا حافظ همه تون باشه 👋✨ ممنونم فرهاد جان، ماشاالله یه فرمون رفتی و جای سوال نذاشتی👌 سلام ما رو برسون و جای ما رو خالی کنید👋👋 ❣۱۳👇
اینم شهید بهرامی، فرمانده گروهمون، https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻 از وصیت‌نامه شهید فرهاد شیرالی ای برادران عزیزی که این نوشته را می‌خوانید مبادا در سختی‌ها و خوشی‌های زندگی خدا را فراموش کنید، زیرا همیشه یاد و ذکر او بهترین سپر برای دفع گناهان است. از همه برادران که نماز شب و دعا می‌خوانند، خواستارم که دعا کنند که واقعا مقام شهید در راه خدا را بدست آورده باشم. از خداوند متعال طول عمر امام عزیزمان، پیروی و بیداری مسلمین و نابودی کفار را خواستارم. والسلام فرهاد شیرالی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ❣خواب شهادت شهید محمود یاسین در روزهای شروع جنگ، حال و هوای خاصی بچه‌های اهواز را فرا گرفته بود. هر از چند گاهی یکی از دوستان بار سفر را بسته و به جمع آسمانی ها می پیوست. با یاران پایگاه و هم جبهه‌ای‌ها، بعضا شب را مهمان یکی از خانه‌ها می‌شدیم و شب را به صبح می رسانیدم. اواسط شهریور ماه سال 60، برادرانی که برای رفتن به جبهه و شهادت از هم سبقت می گرفتند آن شب به منزل ما آمدند. صبح که از خواب بیدار شدیم، محمود یاسین را در حالت عجیبی دیدیم. وقتی علت را از او جویا شدم گفت: در خواب. دیدم که دوازده 🥀نفر از بچه های مسجد مهمان من هستند. 60/6/27 ، درست چند روز بعد از خوابش، به شهادت 🌷رسید و به فاصله کمتر از سه ماه، دوازده تن از شیرمردان مسجد در عملیات طریق القدس شهید🥀 و به او پیوستند و خوابش تعبیر شد. یاد باد آن روزگاران یاد باد.😰 🔸 محمد جواد شالباف کانال حماسه جنوب، شهدا👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ تابلویی که در منزل یک خانواده مسیحی در تهران نصب شده گویی حضرت مریم سلام الله علیها به استقبال حاج قاسم و ابومهدی آمده. وقتی شهر مسیحی‌نشین بیجی توسط همرزمان حاج قاسم آزاد می‌شود یک زن مسیحی روی دیوار کلیسا نوشت: مریم مقدس راحت بخواب که دیگر مسیح به صلیب کشیده نمی‌شود، چون فرزندان حضرت زهرا (س) رسیدند... پی نوشت: خون‌های پاکی که در دفاع از همه موحدان ریخته شد در زمانه ای که امارات اسرائیل نماد خیانت یک به ظاهر مسلمان به مسلمانان است، من خریدار حال خوش این خانواده مسیحی‌ام. قلم محمدپاپی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شهید غلامحسن فهندز سعدی پرواز: تیرماه ۶۱ - عملیات رمضان محل شهادت : کوشک ................... امدادگر ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ مرحله سوم عملیات رمضان بود. تک تیرانداز بودم و شهید غلامحسن فهندژ سعدی امدادگر . عملیاتی ایذایی بود و‌ تعداد محدودی نیروی داوطلب می‌خواستند. آن‌شب جزو داوطلبین بودم. آمدیم توی محوطه اردوگاه تا بعداز توجیه عملیاتی حرکت کنیم. غلامحسن بعنوان امدادگر به گردان ما پیوست. تا مرا با تجهیزات دید پرسید، - مگه تو هم می‌خوای بروی عملیات؟ - بله - میشه انصراف بدی !؟ - چرا ؟😳 - من امشب شهید می‌شم! - خب، چه ربطی دارد؟ - ربطش اینه که من وصیت نامه ندارم، می‌خواهم تو وصیت نامه [ناطق]من باشی. - انشاالله اتفاقی نمیفته .... اجازه نداد حرفم تمام بشه و گفت: - گوش کن ببین چی می‌گم "من امشب شهید می‌شم تو هم برمی‌گردی و این چیزایی که بهت می‌گم رو بصورت امانت به همسرم بگو.." بعد شروع کرد به وصیت کردن. ولی قانع نشدم که از خیر عملیات بگذرم و‌ هر دو‌با هم رفتیم. هنوز درگیری شروع نشده بود که گلوله سرگردان عراقی‌ها به ران پای راستم اصابت کرد و‌ بناچار لنگ لنگان به عقب برگشتم. در حین عقب رفتن، غلامحسن مرا دید و پرسید چی شده؟ گفتم عقرب نیشم زد. نمی‌خواستم روحیه نیروها خراب شود. صبح پس از پانسمانی مختصر علیرغم اصراری که پزشکان خط برای اعزامم به اهواز داشتند، به اردوگاه برگشتم. نیروها که برگشتند به سراغ سعید بهاری مسئول تعاون گردان رفتم و از آمار شهدا سوال کردم. تعدادی از شهدا را اسم برد اما از غلامحسن چیزی نگفت. به او گفتم ، ببین آقا سعید! دیشب غلامحسن به من گفت امشب شهید می‌شم، اگر واقعا شهید شده بگو. سعید سرش را پایین انداخت و گفت، درسته، غلامحسن هم شهید شد. چند روز بعد برگشتم شیراز و بعد از تشییع، شب، همه خانواده را جمع کرده و وصیت شهید و تمام ماجرا را برایشان گفتم و وصیت‌خوان ناطق‌ش شدم. سید صادق عرب سعدی برادر همسر شهید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1