eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣❣ همین که دست چپ و راستمو از هم تشخیص دادم خودمو تو مساجد و محافل دینی دیدم.😄 موقع اذان که می شد دبیرمون بهم می گفت شمشیری بلند شو اذان بگو! منم نامردی نميكردم همونجا سر کلاس و با صدای بلند یه اذان مشتی می گفتم😮. سال آخر دبیرستانم مصادف شد با انقلاب و جنگ تحمیلی. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
5⃣❣ اصلاً نمی شد دیگه درس خوند. اوضاع اهواز یه وضعی داشت. خودمم احساس تکلیف زیادی می کردم، خب دیگه همین، تحصیل رو ول کردم و به پاسداری انقلاب پرداختم. اولش تو کمیته انقلاب فعالیت کردم و بعدا به دعوت سردار شمخانی 👮 به سپاه پاسداران رفتم و در قسمت عملیات مشغول شدم. ❣
6⃣❣ اون روزها پوشیدن لباس سپاه 👮 یه کیفی برام داشت که نگو. اصلاً حال آدمو عوض می کرد. 😍. بین خودمون بمونه، یه جور احساس غرور می کردم و خداییش خیلی سعی می کردم تو این لباس آدم خوب تری بشم. یه چیز بگم؟ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
7⃣❣ اون روزا همه چی خدایی شده بود. 😔می دونم درکش براتون مشکله ولی....... هیچی ولش کن خودتون باید می بودید و می دیدید. 👐 یه روز گفتن تو اهواز می خواد یه گردان تشکیل بشه با اسم 🍂✨گردان نور✨ 🍂. منم معطل‌ش نکردم و خودمو رسوندم به محل اعزام. چه آدمایی اومده بودن،👌 همه شون نور بالا 🌟 ❣
8⃣❣ اول بردنمون شوش. اونجا شب که بلند می شدم می دیدم همه نماز شب می خونن، 😯 انگار نماز جماعت بود. 👥👥اصلا یه وضعی. حالا ریا نباشه منم سعی می کردم از بقیه کم نیارم. بعضی چیزای دیگه رو هم بهتون نمی گم.😓 چون بین خودم و خودش بود.😉 اصرارم نکنید👐 که فایده نداره 😄 عملیات فتح المبین💥💥 انجام شد ولی من از اتوبوس بهشتیا جا موندم😞 ولی تلافیش رو تو عملیات بیت المقدس دراوردم.👼☺️ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
9⃣❣ تو دب حردان بود که یه گلوله ناقابل کالیبر ۵۰ به زیر گلوم خورد و ما رو هم کنار دوستای شهیدمون پرواز داد.🌷🌷🌷 یه اتفاق جالبم همون لحظه شهادت و نصفه شبی تو خونه مون افتاد که شنیدنیه 👇👇 ❣
🔟❣ همون لحظه که تیر خوردم، خودمو تو خونه و بالا سر مادرم دیدم. چقدر راحت خوابیده بود..... یه هویی رفتم تو خوابش. مادرم خواب می دید که یه آقای خوش تیپ و نورانی اومده زیر گلومو بوسیده. 😘مادرم نصف شب بلند می شه می گه می دونم برا سیروس (روح‌الله) اتفاقی افتاده.😭🌷🌷🌷🌷 ❣
1⃣1⃣❣ بیچاره داداشم 😰 همون شب راه میفته در به در دنبال حاج اسماعیل که فرمونده گردانمون بود می گرده تا خبری ازش بگیره. بعد از کلی گشتن می فهمه بله، مادرم خوابش درست بوده و همزمان با خوابش، پسر گلش ☺️ بهشتی شده و بقیه ماجرا..... راستی☝️ یادم رفت بگم داداش بزرگم غلامحسین هم دو ماه بعد، تو بهشت✨ اومد به دیدنم. می گفت اونقدر دعا کرده شهید بشه تا دعاش تو عملیات رمضان مستجاب شده 🌹 ❣
1⃣2⃣❣ بخشی از وصیتنامه ام رو ببینید، جالبه 👇 به وصیت هایم جامه عمل بپوشانید. آن چیزی را که عمل کرده ام می گویم: 1⃣نماز شب را بخوانید اگر میخواهید به خدا نزدیک شوید و ببینید آنچه را که ... 2⃣ بعد از نماز دعا کنید ، دعائی که شما را تغییر دهد و اینگونه نیایش مداوم باشد . 3⃣ به قرآن اهمیت زیادی بدهید و تا می توانید آنرا بخوانید که قلب شما را روشن می کند و نور ایمان را در وجودتان میدمد . 4⃣ به وقت نماز اهمیت زیادی بدهید که این دستور خداست . http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 👋❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشک سردار بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد. دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. گاهی با او به منزلش می رفتم و می دیدم چطور با دخترش بازی می کند درحالی که فرزند، هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهد. و من تعجب می کردم از این‌همه توجه و محبت سردار. ✨ در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد. ✨ در طریق‌القدس برادرش ابراهیم را از دست داد. ✨ در رمضان پایش زیر تانک له شد. ✨ در خیبر شیمیایی شد. ✨ سال ۶۲ فرزند دوم (امیر) سالم بدنیا آمد. ✨ در بدر دستش از مچ قطع شد. ✨ قبل از کربلای ۴ در مسجد بودم که بسراغم آمد و گفت: برویم بیرون حرف بزنیم. رفتیم نشستیم لبه پیاده رو مسجد گفت: - سید! دو روزی است خدا بچه سومم را بهم داده، دختره... و شروع کرد به گریه کردن. _ خب! خدا بهت بچه داده این که گریه ندارد. - آخر این هم مثل اولی معلوله. می گفت و گریه می کرد. ناراحت شدم فردا صبح نزد برادر رئوفی فرمانده لشکر رفتیم، جریان را که شرح دادم، گفت: برو دنبال کارهای درمانش اگر مشکل مالی هم داشتی کمک می کنیم اصلا نگران نباش. بچه را به اصفهان برد. دکتر قول داد که اگر عملش کند، خوب می‌شود. ۷۵ هزارتومان هزینه عملش شد که آن موقع مبلغ بسیار زیادی بود. ✨ بعد از عمل، اسماعیل در کربلای۴ شهید شد و بچه هم تغییری نکرد. وقتی دوباره بچه را بردند پیش دکتر و فهمید پدرش شهید شده، منکر قولش شد و گفت: من قولی ندادم. ✨ ۱۷ سال از شهادت اسماعیل می گذشت که یک شب خوابش را دیدم که کنار گهواره بچه اش نشسته و گریه می کند. صبح با ناراحتی از خواب بیدار شدم و رفتم خانه شان و احوال بچه ها را پرسیدم. همسرش گفت: - دختر اولمان فوت کرده. ✨ بیماری فرزندان و حتی مشکلات جسمی خودش، او را از جبهه جدا نکرد. امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند. با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظه‌ای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را بعهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت. او سال‌ها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت. راوی: سید مجید شاه حسینی همرزم شهید شادی روح سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی صلوات http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf