سال دوم آموزشگاه بودم که افتادیم وسط جنگ و تکلیف و این چیزا...
نتونستم تحمل کنم و جبهه نرم🙂 ولی خب، یهمشکل بزرگ داشتم که باش غمباد گرفته بودم.
.. چون پانزده سالم بود ثبت نامم نمی کردند، دیگه دست به کلک زدم 🙈 و دست بردم تو جعل شناسنامم 😎 و دوسالی سنم رو بزرگتر کردم😄
یعنی تولدم رو آوردم موقعی که هنوز توی شکم مادرمم نبودم😅
رفتم سپاه امیدیه و ثبت نام کردم و عازم جبهه شدم👮♀
5⃣❣
راستش جبهه رفتن یه مرحله آموزش و شرط و شروط سن و سال داشت، یه مرحله هم آمادگی درونی و خودسازی و عاشق شدن داشت.
مرحله اول رو که با موفقیت😁 طی کرده بودم و حالا نوبت خودسازی شده بود.
این یکی رو از همون دوره آموزشگاه تو پایگاه بسیج و انجمن اسلامی با ثبت نام شروع کرده بودم. و بعد هم به توصیه حضرت علی علیه السلام، یه دفترچه هم برای ثبت اعمال روزانم درست کردم و شبها قبل از خواب یه خورده به حساب و کتاب اعمالم رسیدگی میکردم.
6⃣❣
اینم عکس اولین ماموریت جبههم، همونی که سمت چپ نشسته و چفیه دور گردنشه 🙂
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ بار اولی که جبهه رفتم بدون اجازه پدر و مادرم رفته بودم 😐. برادرم، دادش حسن پاسدار بود و توی همون منطقه پدافندی والفجر مقدماتی🙂 بود. تا منو دید از اومدنم به جبهه تعجب کرد و گفت وروجک تو چه جوری اومدی جبهه؟😳 تو که سِنِت نمی رسید🤔
گفتم داداش جون، صداش رو درنیار🤫، کلک زدم و التماس کردم و.. اونم دیگه چیزی نگفت و بخیر و خوشی تموم شد.
بعداز پایان مأموریتم به آموزشگاه برگشتم و درسمو تموم کردم و استخدام شرکت نفت شدم. یعنی هفده ساله رفتم سر کار😐. همونجا هم بیکار ننشستم و کار فرهنگی کردم🙂ولی مزه جبهه رفتن زیر زبونم رفته بود و به همه مزایا و حقوق شرکت نفت می ارزید.
ریا نشه، دوباره به جبهه رفتم و تو عملیاتای والفجر هشت و کربلای یک و چهار و پنج هم شرکت کردم 🙈
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
7⃣❣
❣ قبل از عملیات کربلای پنج یه خوابی دیدم.
خواب دیدم که امام مسابقه سینه خیز گذاشته بین رزمندهها و منم بودم و باید به جایی که امام خمینی روی صندلی نشسته بود می رسیدیم و منم رسیدم🙂
امام بهم گفت بزودی جایزه خوبی بهت میدم. منم از خوشحالی بیدار شدم😄میدونستم که جایزه ام حتما شهادته و زیر پوستی خیلی ذوق میکردم😍
8⃣❣
❣ امام تو همون عملیات به وعدهش عمل کرد و وقتی برای عملیات کربلای پنج رفتیم تو جاده شهید صفوی شلمچه با گردان فجر بهبهان، یهویی بمباران شیمیایی شدیم و همراه نود نفر از بچههای گردانمون یکجا بسوی بهشت پرواز کردیم 🙂
آره، دقیقا، بیست و ششم دی ماه شصت و پنج تو بیمارستان شهید چمران تهران بهشتی شدم.
اگه از دم درش گذاشتید😉 یاد ما و بقیه دوستام هم بکنید 💞
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
9⃣❣
❣ اینم محل شهادت ما توی جاده شهید صفوی شلمچه است که دوستا زحمت کشیدن برامون یادمان درست کردن
خدایی، دشمن خیلی نامردی گردانمون رو زد و شدیم جزو وقایع نادر تو جنگهای دنیا 🏴
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
اوه، اوه. 🕚 بچهها دیگه وقت من تمومه و باید از خدمتتون مرخص بشم، اما اجازه بدین یه کم از وصیتنامه ام رو براتون بگم که بدردتون می خوره🙂اون قسمت رو که قبلا بچهها آماده کردن خودتون ببینین😄
خوب بچهها خدانگهدارتون 👋👋
مواظب خودتون و اعمالتون باشید
1⃣0⃣❣
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ سرزمین نینوا یادش بخیر
🔻 حاج صادق آهنگران
سرزمین نینوا یادش بخیر
کربلای جبههها یادش بخیر
ذوق و شوق نینوا کرده دلم
چون هوای جبههها کرده دلم
بود سنگر بهترین مأوای من
آه جبهه! کو برادرهای من؟
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣