eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🔻 سلام به شما و دوستان گل‌تون و ممنون بابت دعوتتون🙏 اگه بگم تعریف این مصاحبه‌هاتون و خواننده‌هاتون پیچیده تو بهشت😍 و هر هفته خیلی ها منتظر دعوتتون هستن چی میگی؟☺️ 🎤 وااای چی گفتی حاجی،😎 👌 چقدر حال کردم.... ببخشید حالم رو خوب کردی داداش ❣ خب دیگه، گفتی برم سراغ داستان زندگیم... ✨عبدالحسین آقایی هستم✨ متولد سال 1336
❣ 🔻تو شهر 🏙 اهواز به دنیا اومدم از بچگی 👦 بااستعداد بودم و خوب یاد می گرفتم. نه اینکه بخوام از خودم تعریف کنم نههههه ، ولی باید اون چیزی رو که بودم بگم.🧓 👈خداوند مهربون به همه بنده هاش استعدادهای مختلفی داده، منتها این ما هستیم که باید بدونیم کجا و چگونه ازش به بهترین نحو استفاده کنیم ☺️ ✨💫 بگذریم 🏃 سال ۵۵ تو رشته فیزیک دانشگاه 🏣 شهید چمران اهواز قبول شدم 😇 در لابه لای درس 📁 و دانشگاه رابطه خودم رو با انقلاب ✊ محکم کردم و همدوش دوستام 👬 و مردم برای از بین بردن سلطه جنایتکار پهلوی و کسانی که پاشون رو باز کرده بودن تو کشور و تلاش کردم .💭💭 ❣
❣ 🔻 بعد از اینکه انقلاب ✊ با رهبری امام 🌹و همبستگی مردم عزیز کشورمون 🇮🇷 ایران به پیروزی✌️ رسید، چون معدل درسیم بالا بود به دانشگاه نفت آبادان انتقالی گرفتم .👨‍🎓 انقلاب فرهنگی ☘ که راه افتاد و دانشگاهها تعطیل شد، همچنان ارتباطم رو با دوستای دانشگاهیم 👨‍🎓حفظ کردم و تو مسائل مختلف با هم کار می کردیم 👍 تا اینکه جنگ 💣💥🚀 تحمیلی شروع شد . با اینکه از دانشجویان نخبه و شاگرد اول بودم 👏👏و حتی بورسیه تحصیلی 📚 خارج از کشور 🇮🇷 هم به من تعلق گرفت ولی جنگ 🚀 رو اولویت اول خودم دونستم تا از سرزمینم در برابر دشمن بایستم و مبارزه کنم 👊✊ عجب 😢 حال و هوایی داشت بین بچه های جنگ بودن. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ یاد نخل‌ها و آب‌های جبهه بخیر یاد یاران سفر کرده بخیر😪 نفر اول نشسته خودمم 🤚 و اونی که بالا سرم ایستاده داداش کوچیک ترم آقا محمدرضاست
خلاصه کنم.. بعد از چند بار اعزام به عملیات بیت المقدس 🕌 رسیدیم همه تو صف نشسته بودیم که چشم فرمانده گردان بمن افتاد و گفت، 👈 تو بیا بیرون 😱 در گوشی 👂گفت از سابقه جبهه و درس و شغلم پرسید و وقتی همه رو شنید گفت تو بشو فرمانده گروهان 👩‍✈️😎 کمی نگران شدم ولی توکل کروم بخدا، جنگ بود و شرایط خاصی حاکم شده بود و باید به تکلیف عمل می کردیم. خدا هم حسابی کمک کرد و تو عملیاتهای مختلفی شرکت کردم و فرمانده گردان هم شدم.
❣حالا، هم استخدام نفت🏭 شده بودم هم ازدواج 🧖‍♂🧖‍♀ کرده بودم هم با جبهه 🏝 حسابی چفت شده بودم هم بورسیه 📩خارج از کشور جور شده بود هم یه تو راهی 👶 داشتیم که چشم انتظاریشو می کشیدیم و از همه مهمتر به عملیات والفجر 8⃣ هم 🚩🚩 رسیده بودیم. ❣
❣خیلی با خودم کلنجار رفتم و سبک و سنگین کردم تا اینکه.. حاج اسماعیل، 👨‍✈️اون سردار بزرگ فرستاد دنبالم که کجایییی که عملیات نزدیکه 😊 این دعوت، خودش الهامی💐 بود به قلبم که دیگه تکلیف تو معلومه و باید عملیات رو انتخاب کنی. رفتم گردان کربلا و شدم یکی از معاون عملیاتی حاجی .🤩 چند روزی تو آموزشها کمک کردم و یواش یواش رفتیم آبادان 🏭 تا آماده بشیم برا عملیات✨💥 یکی دو شب به عملیات مونده بود که با خبر شدم خدا بهم یه دختر 😍 داده . خانمم بدون من یه تنه پای زندگی‌مون ایستاده بود و برای قدردانی هم شده باید سری بهش می زدم، 😔 راستش اون کوچولو👶 رو هم خیلی دوست داشتم ببینم، بهتر بگم، دلم 💓بال بال میزد که یه بار هم که شده ببینمش و بغلش کنم. ولی شرایط حفاظتی منطقه اجازه نمی داد... ❣
❣ دلم می گفت: عبدالحسین !☝️ این آخرین عملیاتیه که شرکت می کنی ها🌷. مونده بودم چه کنم 🤔 که دیدم ماشین فرماندهی 🚘 👮 برای کاری می خواد بره اهواز و زود برگرده. 👌 از حاج اسماعیل اجازه ☝️گرفتم و باش رفتم.. که ای کاش نمی رفتم.☺️ "وقتی رسیدم، در زدم و رفتم داخل، پدرم و مادرم بودن و خانمم، خیلی شرمنده‌شون شده بودم، ولی چه می شد کرد.. دختر کوچولوم 👼 رو بغل کردم و بوسیدمش، از مادرش تشکر کردم 🙏🌹و اومدم تو حیاط ، دلم آروم نشد 💔 و باز برگشتم و دوباره ... حواسم به چشم های پدر و مادرم 😔 بود و حرف هایی که به زبون نمی اوردن. 😭 باید دل می کندم و دیدار آخر رو به آخر می رسوندم و از اون فضای سنگین انتخاب رها می شدم. هرجور بود خدا حافظی 👋 کردم و برگشتم." بعد از ظهر قبل از حرکت به طرف عملیات غسل شهادتی👼 کردم و راهی شدم.
اینم عکس پدرم، که بعد از من چقدر شکسته و پیر شد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ یکی دو روز بعد از عملیات، حاجی یه ماموریت بمن داد که ماموریت آخرم بود و خدا همونجا دستم رو گرفت و شهادت🌹 رو نصیبم کرد و در سال 64 و در عملیات والفجر هشت، از دانشگاه جبهه فارغ التحصیل شدم 😍 ✨🌹 درجه ای که از همه درجات بالاتر و ارزشمندتر بود 👌👌