❣ آمده بود بیمارستان،
کپسول اکسیژن می خواست؛
امانت، برای مادر مریضش.
سرباز بخش را صدا زدم، کپسول را ببرد؛نگذاشت!
هر چه گفتم:
«امیر،شما اجازه بفرمایید.؛
قبول نکرد!، خودش برداشت...»
گفت:
«نه! خودم می برم، برای مادرمه.»
خاطره از امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی؛ (جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح)!
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣بهش گفتم:
«توی راه که بر میگردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر.»
گفت:
«من سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛
همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.
یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛
برداشتمشان تا چیزهایی که میخواستم، برایش بنویسم،
یک دفعه بهم گفت:
«ننویسی ها!»
جاخوردم،
نگاهش که کردم، به نظرم عصبانی شده بود! گفتم:
«مگه چی شده؟!»
گفت:
«اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله.»
گفتم:
«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم! دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.»
گفت:
«نه!!.»
خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا)!
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
4.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ذکر شهید محمد شهسواری
در کلام حاج قاسم سلیمانی
#کلیپ
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ مرغابی امام زمان( عج)
از شهید یوسف قربانی پرسیدن غواص یعنی چه؟
گفت: مرغابی امام زمان(عج)
به یاد همه غواصان دریا دل
سه صلوات
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ در گوشه ای از دفتر خاطراتت شعر زيبای حافظ را به خط خوش نوشته بودی، يادت آمد: آذر ماه 1364
روز مرگم نفسی وعده ديدار بده
وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
من كه خبر نداشتم پدرت آن را چون جان شيرين نگهش داشته بود و به من نشان داد.
شايد اگر خودم نديده بودم باور نمی كردم تو به جای عبارت « فارغ و آزاد» با خط خود نوشته بودی
«خرم و دلشاد»
حالا شعر حافظ اندكی تغيير كرده بود
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وانگهم تابلحد خرم و دلشاد ببر
بسیجی شهید
«محمد رضا حقیقی»
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ عدد «یک» در جبهه عجب اکسیری بود:
یک خدا،
یک هدف،
یک وسیله،
یک سلیقه،
یک شکل،
یک رنگ لباس،
یک قبله،
یک غذا،
یک دل،
یک فرمانده،
یک صف،
یک حرکت.
یادش به خیر......
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید ۱۶ ساله پیدا شد که گناهان هر
روزش را در آن یادداشت می کرد،
گناهان یک روز او این ها بود:
1- سجده نماز ظهر طولانی نبود
2- زیاد خندیدم
3- هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.
براستی! ما چقدر از این پسر ۱۶ ساله کوچکتیرم...؟
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ #نماهنگ
شهدای گردان جعفرطیار
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 خلاصه مطالب کانال های حماسه جنوب را در پیج اینستاگرام
زیر دنبال کنید 👇👇
https://instagram.com/hemasehjonob_?igshid=12qetpozgwr6o
❣ رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش.
چه امضا بکنی، چه امضا نکنی، من میرم!☺️
اما اگر امضا نکنی من خیالم راحت نیست.
شاید هم جنازه ام پیدا نشه!😉
در دل مادر آشوبی به پا شد.😥
رضایت نامه را امضا کرد.
پسر از شدت شوق سر به سر مادرش میگذاشت.😍
-جنازه ام را که آوردند ،
یه وقت خودت را گم نکنی!
بیهوش نشی هااا!
چادرت را هم محکم بگیر!
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ #نماهنگ
مداحی روی تصاویر شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ چند روز پیش بچه دار شده بود.
دم سنگر که دیدمش، لبه پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون.
گفتم:"هان،آقا مهدی خبری رسیده؟"
چشم هایش برق زد. گفت:" خبر که... راستش عکسش رو فرستادن".
خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم.با عجله گفتم:"خب بده، ببینم".
گفت:" خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم.
قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش".
نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟
گفتم:" خیلی خب، ان شاء الله پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم".
خاطره ای از
شهید محمدرضا عسگری
پرواز در قلاویزان..
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣