eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌نویسم تا یادم نرود:تمام اقتدار میهنم را از پرواز شما دارم... با شهدا بودن سخت نیست، باشهدا ماندن سخته https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣بسم الله الرحمن الرحیم سلام به رهبر انقلاب امام خمینی ، درود بر شهیدان و بر روحانیت مبارز و همه همسنگران و رزمندگان ایران . سلام بر آنها که امامشان را در تمام مدت تنها نگذاشتند و همراه و پیرو خط او بودند . خداوندا شکر ، شکرت که مرا به پای خود بازخواستی شکرت که مرا به آرزویم رساندی ، تو خودت شاهدی که من آرزویم این بود . من وصیتی ندارم که باشد . چیزی ندارم که بخواهم وصیت کنم . وصیت بقیه شهیدان اینقدر زیبا و کامل بوده که وصیت من چیزی را نمیتواند نشان دهد . تاریخ شهادت : ۱۳۶۰ محل شهادت : یکی از شهرهای اسپانیا محل دفن : گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) قطعه ۲۴ ردیف ۱۲۴ شماره ۹ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
16.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"کوچه شهیدان" با نوای حاج صادق آهنگران شعر: محمد زمان گلدسته اجرا شده در یادمان شهدای گمنام شهر قدس آبان ۱۳۹۸ نام شهیدان یادگار کوچه ی ماست آیینه ی لیل و نهار کوچه ی ماست هیهات اگر نام شهیدان را نبینیم در شهر پیغام شهیدان را نبینیم هیهات اگر این کوچه سوت و کور باشد عطر شهادت از خیابان دور باشد هیهات اگر این شهر در ظلمت بماند هیهات اگر قدر شهیدان را نداند زیباست نام کوچه با نام شهیدان از کوچه ها عطر شهادت را بگیرند بوی شهیدان در مشام شهر جاری ست با نام شان حال خیابان ها بهاری ست این کوچه مست بوی مجنون بود روزی لبریز اشک و آتش و خون بود روزی روزی درین کوچه دو کودک دوست بودند باهم درین دنیای کوچک دوست بودند باهم هوای نوجوانی را چشیدند باهم به دوران دبیرستان رسیدند باهم به مسجد رفته باهم درس خواندند چون جنگ شد دیگر درین کوچه نماندند چون جنگ شد یکباره از دنیا بریدند باهم به سوی جبهه ی حق پر کشیدند سوی دیار عاشقان پرواز کردند رو به خدا پرهای خود را باز کردند باهم به تشییع گل صد پاره رفتند باهم به جنگ دشمن بدکاره رفتند آخر یکی رفت و یکی جا ماند... افسوس آن رفت و این در چنگ دنیا ماند... افسوس من بودم آن بیچاره که جا ماند و برگشت اما رفیقم رفت و پر زد از در و دشت امروز روحش در کمند کوچه ی ماست نام بلندش پیشوند کوچه ی ماست هیهات اگر از دست، تیغم را بگیرند از کوچه ها نام رفیقم را بگیرند دستی درین هنگامه گویی ناشیانه آمد که تا آتش زند بر آشیانه آه ای نمک نشناس های ناجوانمرد خناس ها خناس های ناجوانمر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
خاطرات جذاب و تکان دهنده از جنگ ۳۳ روزه سردار حاج قاسم سلیمانی (۱۰) ⊰•┈┈❣┈┈⊰• حزب‌الله یک اتاق عملیات در قلب ضاحیه داشت که عموماً پیوسته ساختمان‌هایی در مجاور آن مورد بمباران قرار می‌گرفتند و منهدم می‌شدند. یعنی در هر شبی، دو سه ساختمان بزرگ بلندمرتبه‌ی دوازده سیزده طبقه، کمتر یا بیشتر، نقش بر زمین می‌شدند و کاملاً با خاک یکسان می‌شدند. این اتاق، اتاق عملیات زیرزمینی نبود بلکه یک اتاق عملیات معمولی بود اما بعضی از تجهیزات، اتصالات و ارتباطات در آن پیش‌بینی شده بود. یک شب که در این اتاق عملیات بودیم و تقریباً همه‌ی مسئولان اداره‌ی جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت یازده شب، بعد از اینکه ساختمان‌های اطرافمان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابه‌جا بکنیم. من و عماد با هم مشورت کردیم، سید به‌سختی می‌پذیرفت که از اتاق عملیات خارج بشود. خارج شدن او هم این‌گونه نبود که از ضاحیه خارج بشود بلکه باید از یک ساختمانی که فکر می‌کردیم دشمن ممکن است به‌دلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل می‌شد. هواپیماهای اِم‌کا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز می‌کردند و بر همه‌ی رفت‌وآمدها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد می‌کرد نمی‌گذشتند. ساعت دوازده شب، ضاحیه سوت‌وکور بود و اصلاً انگار در آنجا، در آن قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزب‌الله بود هیچ‌کس زندگی نمی‌کرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل بشویم و منتقل شدیم. فاصله‌ی زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم به‌محض اینکه داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصاً ارتباط عماد قطع می‌شد. مجدداً‌ بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس می‌شد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه می‌آمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب اینکه از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمی‌کرد چون دوربین هواپیمای اِم‌کا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیاء تفکیک می‌کرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصه‌ی حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید. چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که به‌سرعت برگشت. عماد بی‌نظیر بود؛ مخصوصاً در طراحی. تا قبل از اینکه ماشین به ما برسد، هواپیمای اِم‌کا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِم‌کا بر ماشین متمرکز شد. می‌دانید که اِم‌کا اطلاعات دوربینش را مستقیماً به تل‌آویو منتقل می‌کرد و آن‌ها این صحنه را در اتاق عملیاتشان می‌دیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریباً ساعت دو نیمه‌شب مجدداً به اتاق عملیات بعدی رسیدیم. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ امام سجاد(ع): کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. حدیث 118جلد 45بحار https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
ذكر عملی می گفتی: « ذکر ظاهری ارزشی ندارد . ذکر باید عملی باشد. خدا را به خاطر نعمت هایی که به ما داده عملا" شکر کنید.» یک شب ، بعد از مراسم احیا تا صبح مردم را از امام زاده یحیی تا خانه هایشان رساندی. آن قدر این مسیر را رفتی و آمدی تا خیالت راحت شد که دیگر هیچ کس باقی نمانده است. می گفتی: « این شکر است . خدا به من ماشین داده؛ این طوری شکرش را به جا می آورم. (شهید حسن ترك) https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ خاطرات جذاب و تکان دهنده از جنگ ۳۳ روزه سردار حاج قاسم سلیمانی (۱۱) ⊰•┈┈❣┈┈⊰• نکته‌ی مهمی که وجود داشت این بود که معمولاً‌ در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد. حالا من ۴۰ سال است که کار نظامی امنیتی می‌کنم و این را می‌فهمم. در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد برای اینکه هر امکانی که دارند را در همان لحظات اولیه بروز بدهند. حزب‌الله در این جنگ، در هر مرحله‌ای با یک ابزار جدید و یک اقدام جدید، دشمن را در غافلگیری و در بهت قرار می‌داد. یعنی همه‌ی ابزارهایش را یکمرتبه رو نمی‌‌کرد. لذا سید یک عبارتی داشت که این عبارت، دشمن را خیلی در خوف نگه می‌داشت. سید مرحله به مرحله جلو می‌‌رفت: مرحله‌ی حیفا، مرحله‌ی بعد از حیفا، مرحله‌ی بعدِ بعد از حیفا. این مرحله‌ها را همینجور ادامه دادند تا وضعیت را به دشمن تفهیم کنند و در هر مرحله‌ای هم سلاح جدیدی را رو می‌کردند تا به دشمن ثابت کنند که می‌توانند دشمن را در آن عمق، مورد حمله قرار بدهند. لذا برای دشمن قطعی شد که حزب‌الله در آن زمان، امکان ورود به مرحله‌ی بعدی که مرحله‌ی خطر و قرمز بود – مرحله‌ای که خطرناک‌تر از آن وجود نداشت - را دارد؛ یعنی در حزب‌الله این توانمندی وجود دارد که جنگ را به داخل تل‌آویو بکشاند. لذا این اقدامات حزب‌الله، ضمن اینکه جنبه‌ی نظامی داشت، جنبه‌ی روانی شدید هم داشت. یعنی هم عملیات نظامی می‌کرد و در هر مرحله‌ای دشمن را در یک نقطه‌ی جغرافیایی از سرزمین فلسطین اشغالی به چالش می‌کشید و هم از نظر روانی، دشمن را دچار یک گیجی سنگین کرده بود. نکته‌ دوم در به‌کارگیری ابزار نظامی بود. تصور دشمن این بود که در حجم عملیاتی که انجام داده است، توانمندی حزب‌الله را به صفر یا به حداقل رسانده؛ اما در هر مرحله‌ای که دشمن اعلام می‌کرد مثلاً دیگر از توان شلیک موشک حزب‌الله چیزی باقی نمانده، حزب‌الله آن روز و روز بعد از آن، چند برابر روز قبل موشک شلیک می‌کرد. شلیک کردن موشک یک امر ساده‌ای نبود؛ یعنی در یک سرزمینی که از هوا با یک توپخانه‌ی متحرک و سنگین هوایی مواجه بود، موشک می‌خواهد از یک پناهگاه بیاید بیرون و بر روی هدف تنظیم شود، روی هدف شلیک شود، پرتاب‌کننده‌اش آسیب نبیند و به نقطه‌ی امن دیگری برگردد؛ کار بسیار سختی بود. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1