eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻شهید بسیجی دانش آموز حسین کرمی راهدار "لبخند حسین" ۳ خلیل خلیلاوی 🔅 بعد از چند روز ، ماموریت گردان ضدزره در خط مقدم تمام شد و بوی عملیات دیگری در منطقه شلمچه می آمد. از تدارکات وانت خواستم که وسایل و تجهیزات را از خط مقدم بیاورد. ماشین نبود و قول فردا صبح را دادند. غروب توی چادر حاج مسجدی بودم که صدای فرمانده گروهان خمپاره دم چادر آمد. تا مرا دید گفت: - تازه از خط اومدم. - امدادگرا گفتن بچه های ضدزره مجروح شدن. سریع سوار جیپ شدم و به چادر مخابرات رفتم. مسئول مخابرات خبر داشت. سفارشات را به حاج مسجدی کردم و با عزیز ماکنعلی به سمت خط رفتیم. جاده خیلی تاریک و پر از پیچ و خم بود. عملیات کربلای ۸ هم اوایل شب شروع شده بود. جاده پر از تردد بود. همه ماشین های سبک و کمپرسی ها چراغ خاموش می رفتند و غیر از تاریکی، گرد وخاک هم بلند می شد. جیپ ما سقف نداشت و چفیه بر روی سر وصورتمان پیچیده بودیم. برخی از کمپرسی ها ما را نمی دیدند و مجبور می شدم چند مرتبه از جاده پایین بروم و توی دست اندازها که دل و روده آدم را از جا می‌کند، بیافتم.. 🔅 به اورژانس خط دوعیجی رسیدیم . امدادگر خبر شهادت دوتا و زخمی شدن یکی شون را به ما داد. اسم حسین هم در لیست او بود. آب دهانم خشک شد و بغض گلویم را گرفت ولی نمی توانستم گریه کنم. تصویر لبخند حسین جلوی چشم‌هایم آمد. دوباره جاده تاریک و پر از گرد و خاک را از سر گرفتیم. بارش خمپاره و توپ دشمن در کنار و روی جاده مثل همیشه ادامه داشت. بعد از مسافتی به اورژانس دومی رسیدیم. مسئول اورژانس ما را به انتهای سنگرها راهنمایی کرد. سه رزمنده را کنار سنگر دیدم که دراز کشیده بودند. برای لحظه‌ای تصور کردم خوابیده اند. ولی در شب عملیات بین این همه صدای انفجار مگر کسی خوابش می برد! با چراغ قوه صورت هایشان را نور انداختم و نگاه کردم. هیچکدام حسین نبود. نشانی معراج شهدا را گرفتیم و راه افتادیم که خمپاره ای ماشین مان را متوقف کرد. پیاده شدیم و ماشین را به کنارجاده هل دادیم و سریع لاستیک پنچر را عوض کردیم. خودمان را به جاده خرمشهر - اهواز رساندیم و به معراج شهدا رفتیم. بعد از پرس وجو، نتیجه ای نگرفتیم. نزدیک صبح بود که به اردوگاه برگشتیم. 🔅 صبح با عزیز به خرمشهر رفتیم. تصویر حسین و پدرش عمو سهراب در ذهنم بود. حالا چه حالی دارد، عمو سهراب خودش رزمنده بود و آمادگی همه چیز راداشت ولی بالاخره پدر بود. شنیده بودم که پدرها حاضرند بمیرند و مرگ فرزند نبینند. ادامه تا لحظاتی دیگر 👇👇👇
🔻شهید بسیجی دانش آموز حسین کرمی راهدار "لبخند حسین" ۴ خلیل خلیلاوی 🔅 هر چه اورژانس و بیمارستان و معراج شهدا در خرمشهر و آبادن بود رفتیم، ولی اثری پیدا نکردیم. در بیمارستان طالقانی آبادان بنده خدایی از اورژانس به ما گفت : - برخی از مجروحین و شهدا رو مستقیم به اهواز می برن. نزدیک عصر به اردوگاه رسیدیم. تمام موارد گردان ضدزره را با حاج مسجدی هماهنگ کردم. صبح روز بعد با همان جیپ به سمت اهواز حرکت کردیم. قبل از ظهر به معراج شهدای اهواز رسیدیم . مسئولی به ماگفت: "جنازه حسین کرمی و محمد ستاره را تحویل خانواده هایشان دادند و امروز تشیع جنازه حسین است." محمد ستاره هم خصوصیات حسین را داشت و هم شباهت ظاهری. به میدان چهارشیر که رسیدیم به سمت ملاثانی رفتیم. در راه به کاروان تشیع شهیدی رسیدیم. دل توی دلم نبود، ممکن است تشیع حسین باشد؟ با سبقت از ماشین ها، به اول کاروان رسیدیم. عکس شهید عبدالله نعامی بود . سرباز بود ، اورا می شناختم. برایش فاتحه ای خواندیم و با کاروان به ملاثانی رسیدیم. 🔅 وارد بازار شدیم، هر لحظه به مسجد جامع نزدیک تر می شدیم. در مسجد جمعیت ایستاده بودند. با دیدن ما به استقبالمان آمدند و ما را با آن لباسهای خاکی در آغوش گرفتند. حجله ای کنار در مسجد با عکس شهیدی گذاشته بودند و زیرآن نوشته شده بود: "شهید حسین کرمی راهدار" در عکس هم، همان لبخند روی صورت حسین بود و چهره‌اش جذابتر. شادی روح شهدا صلوات https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شَــهیـد مَـهـدی زیـن الدیّــن: در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می خواهد. ❣
❣ 🔻 روز تشیع جنازه شهید صیاد شیرازی چه گذشت! در ‎روز تشیع جنازه صیاد شیرازی با ورود مقام معظـم رهبری صحنه بسیار زیبایی رقم خورد. ایشان وقتی به شهید رسیدند، خم شده و بوسه ای بر گوشه تابوت شهید زدند و بعـد خانواده شهید به حضور رهبری آمدند. اولین نفر مهدی صیاد شیرازی، فرزند شهید بود که جلو آمد و ولایت را روی پیکر پدر مشاهده کرد. قبل از رفتن به سمت پیکر پدر، زیارت ولایت را برگزید و خود را روی پای آقا انداخت که اطرافیان بلندش کردند. وقتی با مقام معظم رهبری همصحبت شد گفتند، صیاد کسی بود که تا وقتی امام(ره) زنده بودند، قنوت نمازش اللهم احفظ امام الخمینی بود و بعد از امام نیز اللهم احفظ امام الخامنه ای شد. صحنهِ بسیار جالبی که بعد از این به وقوع پیوست و دوربین ها شکار نکردند، حضور بانوی صبر، همسر شهید بر بالای تابوت شوهرش بود. ایشان پس از فرزندش جلو آمد و حرکتی انجام داد و بر تربیت ولایی صیاد بر اعضای خانواده اش صحه گذاشت. او با دیدن مقام معظم رهبری به جای رفتن به سمت تابوت شوهر، گوشه عبای آقایش را گرفت، بوسید و خطاب به ایشان گفت: آقا جان! اگه شما از صیاد راضی هستید، اجازه بدین مردم جنازه را تشییع کنن. آقا دوباره این جمله را تکرار کردند که ایشون همرزم من بودن، من از ایشون راضی هستم. این خانواده ولایی در آن روز آبروی صیاد را خریدند و او را سر افراز کردند و به همه ثابت نمودند که پیرو راه شهید خود هستند. به‌راستی شهید برای آقا و رهبرش سنگ تمام گذاشت و این می‌شود که صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده شهید به همراه تنی چند از دوستان نماز صبح را در مرقد امام (رحمه الله علیه) می خوانند و به طرف مزار شهید در بهشت زهرا (س)، می روند و می‌بینند پیش از آنان قبر صیاد زائر دیگری قبل از آنها داشته. آنهم مقام عظمای ولایت رهبری. جمله معروف اقا در این محل بیان می شود، که "دلم برای صیادم تنگ شده" خوشا به‌حال آنان که با شهادت و با ولایت رفتند. برای شادی روحشان الصلوات https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند! و الا تاریخ کربلا نشان داده که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند. " ۲۰ فروردین سالروز شهادت شهید مرتضی آوینی" https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
گویند شهادت، لباس تک‌سایز است. هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لباس شهادت رساندی، هر جا که باشی با شهادت می‌روی   🔅شهادت بازی بردار نیست، بازی بر دار است   🔅 دیده ایم که تک سایزها را به حراج می‌گذارند،.. به خاطر مشتری کم شان ولی تک سایز شهادت را مزایده ای می‌فروشند، هر کسی بابت اش بهای بیشتری بدهد، میدهند اش به او، بیشترین بها، که عبارت خوبی نیست، به جایش می‌نویسم تمام دار و ندارش   https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات دردناک مادر شهید یوسف داور پناه دلش رو داری دانلود کن https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
بیا عاشقی را رعایت كنیم ز یاران عاشق، حكایت كنیم از آنان كه بوی خدا می‌دهند به دنیای ما كربلا می‌دهند از آنان كه در جبهه عاشق شدند و با یک تبسم، شقایق شدند ز مردان سرخی كه نورانی اند سحر صورت و ماه پیشانی اند https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻 محمدحسین مرادی در سال ۱۳۶۰ در تهران به دنیا آمد و آبان ۱۳۹۲ در چند متری حرم حضرت زینب کبری (ع) هدف گلوله تکفیری ها قرار گرفت و چند روز بعد به شهادت رسید. 🔅 وقتی مادر محمدحسین او را باردار بود، ماجرای هفتم تیر و شهادت بهشتی و یارانش پیش آمد. همان زمان همسرم به من پیشنهاد کرد اگر نوزادمان پسر بود نامش را به یاد شهید بهشتی، محمدحسین بگذاریم. دو ماه و چند روز بعد هم محمدحسین به دنیا آمد. 🔅 پدر شهید: وقتی جنگ شد، ازدواج کرده بودم و صاحب چند فرزند بودم. با وجود این اگر فرصتی پیش می آمد به جبهه می رفتم و توفیق یافتم ۲۴ ماه حضور در مناطق عملیاتی داشته باشم. محمدحسین که متولد سال ۱۳۶۰ بود، حین جنگ بزرگ شد و در برخی از این اعزام ها، او که شاید چهار سال بیشتر نداشت، به بدرقه ی رزمنده ها می آمد و به شکل نمایدین اسلحه روی دوشش می انداخت. یک بار وقتی من جبهه بودم، محمد حسین همراه برادر بزرگش دنبال تشییع جنازه شهیدی رفته و سر از بهشت زهرا (ع) درآورده بودند! 🔅 مادر شهید: سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است! آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست. چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند. برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود! 🔅 روز دوم محرم سال 1392 قصد بازگشت به کشور را داشت که با شنیدن خبر نزدیک شدن تکفیری ها به حرم حضرت زینب (ع) باز می گردد و همان شب را تا صبح در حرم بی بی به دعا و راز و نیاز مشغول می شود. صبح روز بعد به اتفاق یکی از همرزمانش، سلاحی را در پشت بام یکی از خانه اهای مجاور حرم نصب و محل تجمع دشمن را منهدم می کند اما در همین حین گلوله ای به کتفش اصابت می کند که منجر به جراحت سختی می شود. بعد از این جراحت محمد حسین همچنان اصرار به ایستادگی می کند که گلوله ای دیگر به زیر قلب و ناحیه ی کبد و کلیه اش اصابت می کند. مجروحیت او شدید می شود و روز هفتم محرم به شهادت می رسد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1