eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🔻 روز تشیع جنازه شهید صیاد شیرازی چه گذشت! در ‎روز تشیع جنازه صیاد شیرازی با ورود مقام معظـم رهبری صحنه بسیار زیبایی رقم خورد. ایشان وقتی به شهید رسیدند، خم شده و بوسه ای بر گوشه تابوت شهید زدند و بعـد خانواده شهید به حضور رهبری آمدند. اولین نفر مهدی صیاد شیرازی، فرزند شهید بود که جلو آمد و ولایت را روی پیکر پدر مشاهده کرد. قبل از رفتن به سمت پیکر پدر، زیارت ولایت را برگزید و خود را روی پای آقا انداخت که اطرافیان بلندش کردند. وقتی با مقام معظم رهبری همصحبت شد گفتند، صیاد کسی بود که تا وقتی امام(ره) زنده بودند، قنوت نمازش اللهم احفظ امام الخمینی بود و بعد از امام نیز اللهم احفظ امام الخامنه ای شد. صحنهِ بسیار جالبی که بعد از این به وقوع پیوست و دوربین ها شکار نکردند، حضور بانوی صبر، همسر شهید بر بالای تابوت شوهرش بود. ایشان پس از فرزندش جلو آمد و حرکتی انجام داد و بر تربیت ولایی صیاد بر اعضای خانواده اش صحه گذاشت. او با دیدن مقام معظم رهبری به جای رفتن به سمت تابوت شوهر، گوشه عبای آقایش را گرفت، بوسید و خطاب به ایشان گفت: آقا جان! اگه شما از صیاد راضی هستید، اجازه بدین مردم جنازه را تشییع کنن. آقا دوباره این جمله را تکرار کردند که ایشون همرزم من بودن، من از ایشون راضی هستم. این خانواده ولایی در آن روز آبروی صیاد را خریدند و او را سر افراز کردند و به همه ثابت نمودند که پیرو راه شهید خود هستند. به‌راستی شهید برای آقا و رهبرش سنگ تمام گذاشت و این می‌شود که صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده شهید به همراه تنی چند از دوستان نماز صبح را در مرقد امام (رحمه الله علیه) می خوانند و به طرف مزار شهید در بهشت زهرا (س)، می روند و می‌بینند پیش از آنان قبر صیاد زائر دیگری قبل از آنها داشته. آنهم مقام عظمای ولایت رهبری. جمله معروف اقا در این محل بیان می شود، که "دلم برای صیادم تنگ شده" خوشا به‌حال آنان که با شهادت و با ولایت رفتند. برای شادی روحشان الصلوات https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند! و الا تاریخ کربلا نشان داده که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند. " ۲۰ فروردین سالروز شهادت شهید مرتضی آوینی" https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
گویند شهادت، لباس تک‌سایز است. هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لباس شهادت رساندی، هر جا که باشی با شهادت می‌روی   🔅شهادت بازی بردار نیست، بازی بر دار است   🔅 دیده ایم که تک سایزها را به حراج می‌گذارند،.. به خاطر مشتری کم شان ولی تک سایز شهادت را مزایده ای می‌فروشند، هر کسی بابت اش بهای بیشتری بدهد، میدهند اش به او، بیشترین بها، که عبارت خوبی نیست، به جایش می‌نویسم تمام دار و ندارش   https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات دردناک مادر شهید یوسف داور پناه دلش رو داری دانلود کن https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
بیا عاشقی را رعایت كنیم ز یاران عاشق، حكایت كنیم از آنان كه بوی خدا می‌دهند به دنیای ما كربلا می‌دهند از آنان كه در جبهه عاشق شدند و با یک تبسم، شقایق شدند ز مردان سرخی كه نورانی اند سحر صورت و ماه پیشانی اند https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻 محمدحسین مرادی در سال ۱۳۶۰ در تهران به دنیا آمد و آبان ۱۳۹۲ در چند متری حرم حضرت زینب کبری (ع) هدف گلوله تکفیری ها قرار گرفت و چند روز بعد به شهادت رسید. 🔅 وقتی مادر محمدحسین او را باردار بود، ماجرای هفتم تیر و شهادت بهشتی و یارانش پیش آمد. همان زمان همسرم به من پیشنهاد کرد اگر نوزادمان پسر بود نامش را به یاد شهید بهشتی، محمدحسین بگذاریم. دو ماه و چند روز بعد هم محمدحسین به دنیا آمد. 🔅 پدر شهید: وقتی جنگ شد، ازدواج کرده بودم و صاحب چند فرزند بودم. با وجود این اگر فرصتی پیش می آمد به جبهه می رفتم و توفیق یافتم ۲۴ ماه حضور در مناطق عملیاتی داشته باشم. محمدحسین که متولد سال ۱۳۶۰ بود، حین جنگ بزرگ شد و در برخی از این اعزام ها، او که شاید چهار سال بیشتر نداشت، به بدرقه ی رزمنده ها می آمد و به شکل نمایدین اسلحه روی دوشش می انداخت. یک بار وقتی من جبهه بودم، محمد حسین همراه برادر بزرگش دنبال تشییع جنازه شهیدی رفته و سر از بهشت زهرا (ع) درآورده بودند! 🔅 مادر شهید: سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم. سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود: آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است! آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست. چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند. برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود! 🔅 روز دوم محرم سال 1392 قصد بازگشت به کشور را داشت که با شنیدن خبر نزدیک شدن تکفیری ها به حرم حضرت زینب (ع) باز می گردد و همان شب را تا صبح در حرم بی بی به دعا و راز و نیاز مشغول می شود. صبح روز بعد به اتفاق یکی از همرزمانش، سلاحی را در پشت بام یکی از خانه اهای مجاور حرم نصب و محل تجمع دشمن را منهدم می کند اما در همین حین گلوله ای به کتفش اصابت می کند که منجر به جراحت سختی می شود. بعد از این جراحت محمد حسین همچنان اصرار به ایستادگی می کند که گلوله ای دیگر به زیر قلب و ناحیه ی کبد و کلیه اش اصابت می کند. مجروحیت او شدید می شود و روز هفتم محرم به شهادت می رسد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
دوباره کوچه کوچه دلم پر شده از عطر وجود شما کاش می‌شد در کنارتان بود. کاش می‌شد فرار کرد از همه نیرنگ ها و ناپاکی ها و بدی های روزگارمان... کاش می‌شد دوباره با حضورتان غبار از دل های آلوده یمان بزداید... کاش باز هم میزها سنگر شوند و لباس های مجلل، همان لباس های خاکی و زیبا دلم گرفته از این همه رنگ و ریا اصلا بهتر است بنویسم. دلم لک زده برای سادگی... برای نور خدا... برای  شهدا... ..و فقط می‌گویم این منم  در راه مانده ای بی پناه و پرو بال شکسته ای که بی حضورتان توان پرواز ندارد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
به عشق علی (ع) آخرین روز سال "امام علی" صلوات الله علیه بود. به دوستان گفتم امروز آقا به ما عیدی خواهد داد. در زیارت عاشورای هم متوسل شدیم به فخر عالم حضرت علی (صلوات الله علیه). همه بچه ها با اشکر و گریه، آقا را قسم دادند که این شهیدان به عشق او به شهادت رسیده اند، و از او خواستیم تا امروز دست پر برگردیم. آن روز با نشاط خاصی رفتیم پای کار و مشغول تفحص شدیم. ..و اولین شهیدی را که یافتیم، با مشخصات و هویت کامل پیدا شد. نام کوچک او «عشقعلی» بود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ جانم حسین! داخل یکی از سنگر شهیدی یافتیم که ظاهراً تیر یا ترکشی به او اصابت کرده و شهید شده بود. خواستیم استخوان هایش را داخل یک کیسه بگذاریم و جمع کنیم که انگشت و انگشتر وسط دست راست او نظرمان را جلب کرد. از آن جالبتر این که، تمام بدن کاملا اسکلت شده بود، ولی آن انگشت، سالم و گوشتی مانده بود. خاک های روی عقیق انگشتر را که پاک کردیم، اشک همه مان درآمد. روی آن نوشته شده بود: «حسین جانم!» https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1