eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر یعنی . . . که سرِ صبــح کسی مثل شما ، باعثِ روشنــیِ حضرت خورشید شود .... 📎بفرمایید صبحانه ..🌺 🌷 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
برخی امام گذشته را عاشقند نه امام حاضر را میدانی چرا؟ امام گذشته راهرگونه بخواهند تفسیر میکنند اما امام حاضررابایدفرمان برند. ✨سر یا صبر؟کدامش را میخواهی تقدیمت کنیم؟ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 انا لله و انا الیه راجعون🌷 🏴 «حاجیه خانم زاده گندم» مادر شهیدان محمود سوداگرو حاج احمد سوداگر دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست. ان شاءالله روح این مادر آسمانی شاد وهم نشین خانم حضرت فاطمه الزهرا(س) وفرزندان شهیدش باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🕊🍂🕊🍂🕊 جریاناتی که در عقب نشینی برای ما اتفاق افتاد و یه خاطره بسیار بزرگی برامون موند و اون قضیه این بود که در حین عقب نشینی تعداد زیادی از بچه ها مجروح شده بودند از جمله امین شحیطاط مجروح بود نعمت ولی زاده بود اکبر شیرین بود که واقعا من الان اون صحنه وقتی که به ذهنم میاد خیلی متاثر می شوم، از زانو پایش قطع بود ترکش خورده بود تو زانوش تمام این استخونهای سفید پیدا بودن. دست اکبر هم قطع بود اصلا هیچ آه و ناله ای نمی کرد فقط ذکر می گفت ما راه را گُم کرده بودیم. اکبر با انگشتش مسیر را نشان مان داد نمی توانستیم جابجایش کنیم دقیقاً استخوان ها بهم می خوردند. 😭😭 بعد از چندین سال اون نگاه اکبر شیرین که به ما می گفت برید منو اذیت می کند. ایکاش به چشمانش نگاه نمی کردم. راوی حاج احمد ایزدی کربلای ۵ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 موقع جدا شدن از اکبر شیرین بعد از چندین متر بر گشتم ، نگاه کردم دیدم اکبر اون دستش را بسمت آسمان بلند کرده و ذکری می گفت. پس از چندین روز ک سراغ مجروحین رفتیم دیدیم بچه ها تیر خلاص خورده بودند. راوی : علی عمیره لشکر 7 ولیعصرگردان کربلا گروهان نجف اشرف https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
4⃣ سردار شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر ••• 🔹ماشین که نگه داشت، رفـتم نشـستم عقـب. تعارف کرد بروم جلو. رفتم نشـستم پیـشش. پرسید: چطور زخمی شدی؟ همه چیز را برایش تعریف کـردم و آخـر سـر هم اسم دامادمان را که همه می‌شـناختندش بردم و گفتم برادر زنش هستم. من را رساند نزدیک مسجد جـامع و خـودش رفت. مدت زیادی گذشت تا بفهمم راننـده وانت آن شب، فرمانده سـپاه خرمـشهر بـود؛ جهان‌آرا! 🔸 عقب نشینی کردیم و آمدیم رسیدیم نزدیک پلیس راه. آنجا محمد جهان‌آرا را دیدم کـه اسلحه به دست ایستاده. تعجب کردم. گفتم: محمد تو چرا؟ گفت: خب، من هم باید بجنگم! بچه‌هـا همـه جمـع شـدند. گفتـیم: بابـا تـو فرمانده‌ای، اگر خدای نـاکرده اتفـاقی برایـت بیفتد و طوریت بشود بچه‌ها از هم می‌پاشند! قبول نکرد برود. نمی‌خواست بچه‌ها را بگذارد برود. همان جا ماند پیش ما. ••• https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1