eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 ♻️ شهید طاهر دغاغله از برادران پاسدار دوره 17 سپاه بود که به جمع رزمندگان گردان بلالی اهواز پیوسته بود و در عملیاتهای ثامن الائمه ، طریق القدس و تا قبل از بیت المقدس شرکت کرده بود و درعملیات بیت المقدس با یک قبضه توپ 106 در کیلومتر 70 جاده اهواز- خرمشهر زمانی که هواپیماهای دشمن جاده را بمباران میکنند، به همراه شهید اسماعیل هویزاوی  به شهادت میرسند. راوي: محمد عالمي - گردان بلالي حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين 1⃣ ♻️ ما در روستای دغاغله که حومه شهر اهواز میباشد زندگی میکردیم . سال قبل از شهادت طاهر، همسرم که انسان مومن و زحمتکشی بود به رحمت خدا رفت و بعد از آن مادرم فوت کرد . طاهر پسر بزرگم 18 سال داشت و  سلطان هم 16 سال که هر دو برای عملیات بیت المقدس رفتند . طاهر پاسدار بود و از ابتدای جنگ در جبهه بود. من همه نگرانیم برای پسر دومم بود؛ سلطان از ناحیه کتف مورد اصابت گلوله قرار گرفت ، به شدت زخمی شد و به تهران اعزام گرديد . هنوز چند روز نگذشته بود که طاهر به شهادت رسید ؛ در آن شرایط دیگر نمی دانستم چه کار باید بکنم . راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين 2⃣ ♻️ از حضرت زهرا علیه سلام  کمک میخواستم . از طرفی بعضی از مردم معاند و نافهم به جاي اين که مرا دلداری بدهند مورد شماتت قرار میدادند که چرا گذاشتی بچه هایت ، حالا که یتیم شده اند به جبهه بروند. من هم میگفتم اینها برای عقیده شان و اسلام این راه را برگزیدند.  خلاصه چند وقت بعد، فاتحه تمام شد و پسر جانبازم از تهران به اهواز امد. ما ماندیم با یک پسر جانباز و چند طفل صغیر و کلی اندوه و غم از دوری عزیزانم . آن زمانی که همسرم باید کنارمان می بود و سنگ صبور مصیبتهایم باشد ، نبود . همه این غمها یک طرف، طعنه ها و حرفهاي  بی ربط معاندین یک طرف. شب و روزم شده بود غم و غصه . دخترم برایمان مرثیه و نوحه میخواند و من به همراه فرزندانم گریه و زاری میکردیم. راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين 3⃣ ♻️ یک روز دیدم درب خانه را میزنند ؛ پسر کوچکم درب را باز کرد. دیدم یک مرد سید نورانی اجازه  ورود به منزل را گرفت و وارد شد. این سید را به خانه دعوت کردیم؛ بعد از حال و احوال از ما سئوال کرد : چرا اينقدر ناراحت و غمگین هستید؟ ماجرا و مصیبتها را برایش تعریف کردیم.  ایشان با کلامی نافذ ارزش مجاهدتها را برایمان تعریف کرد و اینجوری گفت که شوهر و مادرت در جای خوب و راحتی هستند. فرزندت هم که معلوم است که چه جایگاهی دارد، شما باید صبور باشید و اندوهگین نباشید. خداوند حافظ شما هست و ما را قوت قلب داد؛ بعد از جایش بلند شد با پسرهایم دست داد و دست نوازش به سرشان کشید و از ما خداحافظی کرد و از خانه خارج شد. راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين 4⃣ ♻️ هنوز چند لحظه نرفته بود که پسرم سلطان گفت : مادر این سید چه دست نرمی داشت ! چقدر نورانی بود ! نکند اقایمان حضرت حجت (عج)  باشد که به دیدار ما آمده است . بلافاصله من و پسرانم به دنبالش از خانه خارج شدیم ؛ هر کدام به طرفی دویدیم اما او را نیافتیم، باورکنید دو سه دقیقه بیشتر نبود. از قدیم پیرمرد و پیرزنی روبروی خانه ما زندگی میکردند که از صبح تا شب درب منزل می نشستند، گفتند: چی شده شما و فرزندانت اینطور سراسیمه از خانه خارج شدید؟ گفتیم : یک سید با این مشخصات شما ندیدید از خانه مان خارج شود؟ گفتند: ما الان ساعتها اینجا نشسته ایم و غیر شما که دیوانه وار از این خانه خارج شدید کسی را ندیدیم . راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين5⃣ خلاصه به منزل برگشیم؛ عموی بچه ها که عادت داشت مرتب به ما سر بزند آمد و وقتی که جریان را شنید آن مکان را بوسید . خاک کف اتاق را به سر و صورتش مالید و گفت: این یک توفیق بود که نصیب شما شد. از آن روز خداوند به برکت قدوم مبارک مولایمان صبر به من عنایت کرد تا بتوانم غم فراق عزیزانم را تحمل کنم. راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا