❣سند خانه ای در بهشت به نام نادر
🔷️ مادر شهید نادر عنایتی در روایتی می گوید: یک روز صبح که از خواب بیدار شد خیلی خوشحال بود دستهایش را به هم می زد و میخندید.
◇ ما همگی نشسته بودیم و در حال صرف صبحانه بودیم او سر سفره آمد و گفت: «مادر من دیشب جایم را دیدم، در خواب یک باغ خیلی بزرگی بود که پر از گل و بوته و درخت های میوه بودند یک ساختمانی وسط باغ بود که یک نفر به من گفت این باغ از آن توست
◇ من خوشحال شدم و خواستم به سمت ساختمان بروم که داخل آن را ببینم که آن آقا به من گفت: حالا نه، بین بیست تا بیست و یک سالگی این ساختمان را به شما می دهم».
◇ خلاصه نادر با پسر خواهرم به جبهه رفتند سه ماه قبل از شهادتش خواب دیدم یک آقایی زنگ خانه مان را زد من دم درب خانه رفتم و با او سلام و علیک کردم و گفت :من سند خانه ی نادر را آورده ام من تعجب کردم و گفتم نادر که خانه ندارد سند برای چه می خواهد؟
◇ آن آقا حرفی نزد و رفت و به در خانه ی همسایه رفت و یک سند هم به زن همسایه داد بعد به من گفت: به نادر بگو یک دانشجو سند خونت را برایت آورد.
◇ پس از مدتی هم نادر و پسر همسایه به شهادت رسیدند. شبی که نادر شهید شد دقیقاً سه ماه و پانزده روز از بیست سالگی اش گذشته بود.
#شهید_نادر_عنایتی
#شهدای_امنیت
@defae_moghadas2
❣
بستنی
مادر! مگه اینا ماشینهای حمل بستنی نیستند؟
چرا دخترم.
خوب چرا بجای اینکه برای مغازهها بستنی ببرند، همشون اومدن تو بیمارستان؟
برای اینکه الان همه بچههای غزه تو بیمارستان هستند دخترم.
✍ حسن تقیزاده بهبهانی
تنها زنده
وقتی در بیمارستان به هوش آمد پرسید:
عمو من زندهام؟
آره پسرم تو زندهای.
دلش قرص زنده بودنش شد.
اما نمیدانست خودش تنها زنده خانوادهاش هست.
✍ حسن تقیزاده بهبهانی
❣من نه به زور به جبهه رفتهام و نه بخاطر غرور و تکبر و نه بخاطر ترس از آتش دوزخ و نه بخاطر راحت و خوب بودن بهشت و حتی نه بخاطر شهید شدن که همه شرک هستند. من فقط بخاطر رضای محبوب و معشوق و خدای بی همتا به جبهه آمدهام تا توانسته باشم با خونم جمهوری اسلامی را استوارتر و خود را چون اسماعیل قربانی نمایم و پرچم لا اله الا لله را در سراسر گیتی به اهتزاز درآورم.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: سعید نژاد دهباشی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۵/۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۴/۲۲
محل شهادت: کوشک
نام عملیات: رمضان
@defae_moghadas2
❣
❣مردان کوچک غزه
داداش! یعنی ما دیگه پدر و مادر و خونه نداریم؟
غضه نخور خواهر کوچولوی خوشگلم. خودم همه جوره هواتو دارم.
✍ حسن تقیزاده بهبهانی
@defae_moghadas2
❣
❣اسمش قدرت الله بود ، سنی نداشت . نصف صورتش سوخته بود ، خیلی گوشه گیر بود و از جمع فاصله می گرفت . همه اش تسبیح دستش بود و ذکر می گفت.
بچه ها به من گفتند : فلانی برو بیارش تو جمع خودمان.
شب عملیات کربلای 5 گفتم : قدرت الله خدا وکیلی تو چی داری می گی این قدر تسبیح دست گرفتی پچ پچ می کنی؟
گفت : هیچی !
قسمش دادم به قرآن که چی داری می گی؟
گفت : دارم می گم "السلام علیک یا ابا عبدالله" . می خوام این قدر این ذکر را بگم که برام ملکه بشه . دم رفتن یک بار بتونم به ارباب راحت سلام بدم.
در عملیات کربلای پنج مرحله سوم، قدرت الله را اصلا ندیده بودم،
توی یک لحظه دیدم سرخاک ریز نشسته.
لحظه ای که من نگاهم بهش افتاد لحظه ای بود که تیر خورد و افتاد سر سنگر.
دویدیم بالای سنگر و یقه اش را گرفتیم کشیدم پایین.
تیر خورده بود و درد داشت ، ولی داشت می خندید. لبخند میزد .
بغض کردیم که قدرت الله چی شده.
سرش را بالا آورد و گفت : "السلام علیک یا ابا عبدالله" و سرش افتاد...
🌹شهید قدرت الله حسین زاده
@defae_moghadas2
❣
❣ذبیح الله و پیرمرد فرتوت محل
🔹 ذبیح الله قرار بود بیاید خانه که با هم به خرید برویم .تا صدای زنگ در بلند شد دو تا بچه ام دویدند توی حیاط .چیزی نگذشته بود که دیدم با ترس و لرز برگشتند داخل خانه : بابا با یک آدم دیگه اومده که بچه ها تو راه مدرسه ازش فرار میکنن
◇ چادرم را پوشیدم و رفتم به سمت در خانه.
🔹همسرم ذبیح الله ،با یک پیرمرد فرتوت وارد حیاط شدند .لباس پیرمرد کهنه و کثیف بود. شاید به همین دلیل بچه ها ترسیده بودند.
ذبیح الله گفت: مهمون داریم. براشون غذای خوبی درست کن.
🔹بعد نایلون مرغ و هویج زردکی که خریده بود را به دستم داد.
پیرمرد گوشه اتاق کنار بخاری نشست.ذبیح الله هم رفت توی حیاط و شروع کرد به شستن کفش های گل آلود مهمانمان.
◇ آمدم پیشش و پرسیدم : این کجا بوده ؟
◇ در جواب گفت : مریضه.بردمش دکتر.من پدر ندارم،این جای پدرمه.
◇ غذای گرمی به او داد و از لباس های خوب خودش آورد و تنش کرد و یک گونی هم وسایل و خوراکی مختلف برایش کنار گذاشت و راهیاش کرد.
🔷️ به نقل از همسرشهید
#شهدای_امنیت
#سالگرد_شهادت
#شهید_ذبیحاللهجهانگیری
@defae_moghadas2
❣
نقش اسم
بابا!! چرا اسمهامون رو روی دست و شکممون مینویسی؟
به خاطر اینکه بعداز بمبارون امدادگران غزه بدونن ما کی بودیم عزیزم.
✍ حسن تقیزاده بهبهانی
❣«شهادت، شوخی نیست!
قلب آدمو بو میکنند
بوی دنیا و تعلقاتش را داد رهایت میکنند.
میگویند:
برو درد بکش
پخته شو
منیّت رو رها کن.»
#شهید_حاج_مصطفی_رشیدپور
@defae_moghadas2
❣
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣شهیدبازی
مسلمانان را از چه میترسانید. وقتی بازی کودکانشان شهید بازی است.
@defae_moghadas2
❣
❣گرچه شهادت خود لیاقت میخواهد و شاید لیاقت شهید شدن را نداشته باشم ولی از خداوند آن را طلب و آرزو مینمایم. باشد که مورد رضای خدا واقع گردد. شما مردم میدانید که این جنگ را دشمنان اسلام بر ما تحمیل نمودند و حالا وظیفه هر فرد مسلمان است که از اسلام و امام امت و وطن اسلامی دفاع نماید. انتظار دارم از شما مردم که از اسلام و انقلاب اسلامی حمایت نمایید. که ان شاالله پیروزی نزدیک است.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: غلامعباس سرداری
تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۲/۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۲۴
محل شهادت: سوسنگرد
@defae_moghadas2
❣