ای شهیدان...
در قنوت عاشقیتان...
این بکاء خوف را از کجا میاورید...
که ما حتی نمیتوانیم ارزوی ان را به دل بپرورانیم..
#یاد_رفتگان_بخیر
🔸پنجشنبه است و جای خالی #عزیزان را دوباره #احساس میکنیم ...
🔸يادي از #اموات و #گذشتگانمان و #شهدا كنيم با خواندن يك حمد و سه قل هو الله...
🌹🌹🌹
🌹✔️
دیگر نیازی به صابون نبود
شهید مسعود شادکام
یک شب بیدار شدم دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون.
چون معمولا" صابون در دستشویی نبود کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم.
ناگهان یکه خوردم. پشت کارتن های تغذیه قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم😔 رفتم داخل.
زیر نور مهتاب چهره ملتهب و گریان و دستان به التماس🙏 بلنده شده مسعود شادکام نمایان شد.
مدتی نشستم و با صدای ناله گریه مسعود همنوا شدم.
در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ می خواند و اشک میریخت.😔😭
دیگر نیازی به صابون نبود شسته شده بودم و پاک ...!!!
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🌹✔️
فرق ما این بود،
تو نماز را ناز میخوانے
و ما با ناز...
همین شد ڪہ نصیب تو شھادت شد
و نصیب ما یڪ دلِ تنگ
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#گردان_کربلا_اهواز
سلام صبح بخیر👋🌺
@defae_moghadas2
🍃🌺🍃🌸🔶🌸🍃🌺🍃
🔶 چلو پتو
🔹 قبل از عملیات والفجر هشت( دی ماه ۶۴) توی پلاژ اندیمشک مستقر بودیم و مشغول آموزش غواصی برای عملیات بودیم.
🔹 یه روز در زمان استراحت در بین چادر ها و محوطه پلاژ بودم که #شهید_مهدی_حسین_زاده نزد من آمد و دست انداخت دور گردنم واحوال پرسی کرد و بطور غیر منتظره من رو باخودش برد بسمت یکی از چادرها که اتفاقا چادر تبلیغات گردان بود .
🔹و به محض رسیدن به چادر با اصرار من رو تعارف کرد که اول باید شما بروید داخل ; و همچنین از داخل چادر دو تا از بچه ها هم خیلی گرم تعارف کردند ؛ ما هم که تشنه این تعارفات بودیم یا علی گفتیم و وارد شدیم .
🔹 اما چشمتون روز بد نبینه که یکدفعه همه جا تاریک شد و تا به خودمون آمدیم دیدیم توی پثو پیچیده شدیم و مشت و لگد است که نوش جان می کنیم و آنجا بود که معنی #چلو_پتو رو بخوبی درک کردیم .و پس از صرف این پذیرایی مهدی دوباره رفت سراغ طعمه بعدی و من نیز همراه آنها آماده پذیرایی از نفر بعدی شدیم… ..
🌺یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد …
راوی : فرهاد مریدی
@defae_moghadas2
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃
🍂
🔻 #رسم_خوبان
همراه با آقا اسماعیل
از سه راه خرمشهر به سمت خط
در حرکت بودیم ...
خودروی ما یک استیشن کولردار بود
چندنفر از بسیجیها به محض دیدن استیشن، دست بلند کردند. من هم مشتاقانه پا روی ترمز نهادم و آنها را سوار کردم.
یکیاز آنان ، همین که سوار شد و هوایِ خنکِ داخل را احساس کرد ، با لحن خاصی گفت: «واای ، شما چه جای خنکی نشسته اید!»
آقا اسماعیل با شنیدن این جمله
در خود فرو رفت و چیزی نگفت
ولی وقتی آنان پیاده شدند
به کولر اشاره کرد و گفت:
«خاموشش کن!»
بعد آن روز ...
دیگر سوار خودروی کولر دار نشد و
به تردد با یک ماشین آمبولانس قناعت کرد!
روزی در آمبولانس سر صحبت را باز کرد و
گفت : « من چون فرمانده هستم خودرویِ
کولردار سوار شوم و بچه بسیجیها
در هوای گرم به سر ببرند ؟! »
نگه جهان نوردی ، قدمی ز خود برون آ
که زخویش اگر گذشتی، همهجا رسیده باشی
📚 بدرقه ماه ص ۸۰
#شهید_سرلشکر_اسماعیل_دقایقی
#فرمانده_قهرمان_تیپ۹بدر
@Defae_moghadas2
❣
🍃🍂
مسابقه فوتبال در شرائط جنگی
با محاصره ابادان و اتش دشمن بر روی شهر ، بعد از مدتی نگاه به ورزش و خصوصا فوتبال در وجودشان شعله ور شده و در سخت ترین شرائط در استادیوم ورزشی تختی ابادان نه تنها فوتبال را ادامه دادند بلکه مسابقاتی چند جانبه را هم شکل دادند .
سال ۱۳۶۰
@defae_moghadas2
🍃🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
درویش بینوای توام یاابالحسن
چون کمترین گدای توام یاابالحسن
من حلقه کوب درگه میخانهات شدم
مست از خم ولای توام یاابالحسن
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..
التماس دعا ..
❤️روزتون امام رضایی❤️