❣ «مهدی شریفپور» یکی از همرزمان شهید رمضانی است که با او به مرور فرازهایی از احوالات و خاطرات آن روزهای او در کنار حاج حمید پرداختیم.
او در آغاز میگوید:
🔅 حمید با اینکه فرمانده گردان اطلاعاتی قائم و مسئول اطلاعات قرارگاه سری نصرت و در اواخر جنگ مسئول اطلاعات سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) بود ولی انسانی ساده و بیتکلف و به دور از هیاهو و غوغا بود. با آن همه سمت و مسئولیت روزهایی که در شهر و در جمع خانواده به سر میبرد به هیچ وجه از امکانات دولتی استفاده نمیکرد و کارهای خود را به کسی نمیسپرد و همه را خودش با یک دستگاه موتور سیکلت 125 یاماها آبیرنگ که داشت انجام میداد.
🔅 این رزمنده دوران دفاع مقدس میگوید: دستورالعملی در جنگها وجود دارد که بر اساس آن افسران رکن دوم هر یگان در عملیات نظامی باید
الف- مثل دشمن فکر کنند
ب- مثل دشمن ببینند
ج- همکار و راهنمای فرمانده در مسایل مربوط به اطلاعات از دشمن باشند
د- خود را جای فرماندهان دشمن قرار داده و بدانند که وی چه عملی را انجام خواهد داد، چطور و چه وقت؟
با این دستورالعمل حاج حمید روزانه بیش از 400 کیلومتر به طور میانگین در خطوط مواصلاتی دشمن برای تهیه و تکمیل اطلاعات خود از منطقه تردد داشت و به همین خاطر همیشه در تحلیلهای اطلاعاتی حرف اول و موثر را میزد و نکته جالبتر اینکه این مربوط به مقطعی است که ایشان هنوز دوره دانشکده فرماندهی و ستاد را نگذرانده بود. 👇👇👇
@defae_moghadas2
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
4_702924891808072079.mp3
زمان:
حجم:
900.9K
🍂🔴 نواهای ماندگار
حاج صادق آهنگران
در وصف مادران شهدا
🔶 بیا ای مهربان مادر کنار سنگر من
حجم : 879 کیلوبایت
مدت آهنگ: 11:00 دقیقه
تقدیم به شما
🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆🔅
🔴 به ما بپیوندید ⏪
در کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
❣
🔻شهید حمید رمضانی
🔅 شریفپور
حاج حمید با همه مشغله و مسئولیت سنگینی که به واسطه سمتهای مختلف بر عهده داشت به دو مورد بسیار مقید بود؛ اول نماز شب و دیگری غسل روز جمعه.
از آن زمانی که با حاج حمید رمضانی در گردان قائم به شکل گسترده و تنگاتنگ شروع به همکاری نمودم وی را بسیار علاقهمند به انجام دادن کارها در اسرع وقت و با دقت بالا یافتم. پیگیر، کیفیتخواه و به دنبال دانش و وسایل و تجهیزات جدید برای پیشبرد در امر جنگ بود، به خاطر همین روحیه، تقریبا هر زمانی که در گردان حضور داشت خواب و خوراک را از همه میگرفت. به طوری که در حضور ایشان و معاونشان «حاج نعیم الهایی» همیشه به شوخی میگفتم «وقتی حاج حمید هست راحتی نداریم ولی وقتی شما هستی راحتیم؛ اما چه فایده که روزهای راحتی ما به دلیل حضور همیشگی حمید در گردان بسیار بسیار کم است.»
یاد دارم شبی از جزیره مجنون به طرف اهواز میآمدیم که من سوالی در مورد نقشه و کار اطلاعات رزمی پرسیدم و ایشان با علاقه و اشتیاق فراوان تا نزدیکیهای اهواز در حال توضیح دادن موضوع برای من بود و تازه میگفت هر زمانی هم که سوال داشتی و یا علاقهمند یادگیری بودی رودربایستی نکن و بپرس.
در مدت آشنایی ما که از سال 1360 در منطقه عملیاتی فتحالمبین شوش شروع و تا شهادت حمید در سال 1367 ادامه داشت؛ شاهد بودم در کنار مدیریت برجستهای که داشت همیشه به نیروهایی که با ایشان کار میکردند و یا تحت امر ایشان بودند اعم از بسیجی و سپاهی وقتی برای گرفتن برگه پایان ماموریت به ایشان مراجعه میکردند شهید رمضانی با نگاهی نافذ و کلامی محکم و صدایی رسا و همراه با ادب فراوان به آنها میگفت هر کجا میخواهید بروید (منظور سایر یگانها بود) اما قول بدهید از جبهه نروید. و همین دلیلی بود برای جذب هر چه بیشتر نیروها گرداگرد حاج حمید.
@defae_moghadas2
👇👇👇
❣
🔻 شهید حمید رمضانی
🔅 شریفپور
🔅 تابستان 1363 شب جمعه بود که به طرف جزیره (گروهان اباعبدالله) میرفتم؛ حاج حمید نامهای دستنویس مبنی بر اینکه «احمد فرازمند» فرمانده آنجا حق جلو رفتن برای شناسایی را ندارد به من داد که با خود ببرم، وقتی به جزیره رسیدم ابتدا تنی به آب زدم و بعد از نماز مغرب و عشا مشغول قرائت دعای کمیل بودیم که نامه را به احمد دادم. خیلی ناراحت شد و مدام زیر لب غرولند میکرد، دعای کمیل که تمام شد یک گلوله «ام80» کنار ما به سنگر خورد و ترکش نسبتا بزرگی بر سینه احمد نشست و او در حالی که روی زمین میافتاد تنها کلامی که گفت اللهاکبر بود....
🔅 همچنین به یاد دارم یک شب سرد زمستانی حوالی ساعت 9 شب بود که حاج حمید به محل پشتیبانی گردان در هویزه مراجعه کرد، بسیار خسته بود. به او گفتم شام خوردهای؟ گفت خیر؛ سفارش تهیه شام را دادم. ایشان گفت بفرست دنبال سربازی که در کارگاه جوشکاری کار تهیه سکوی پرتاب گلوله 101 را انجام میداد. سرباز مقداری دیر کرد، برق هم قطع شد. به حاج حمید گفتم تا برق بیاید شما شامت را بخور بعد میرویم کارگاه، ایشان گفت خیر، اول میرویم کارگاه بعد میآیم شام میخورم.
در تاریکی به سمت ساختمان کارگاه در حرکت بودیم. حمید چند قدمی از من جلوتر بود. سربازی که کار آشپزی میکرد گویا به دنبال دوستش بود و با صدای بلند میگفت آقای رمضانی منتظر است باید زودتر برایش شام ببریم. وقتی نزدیک حاج حمید رسید به گمان اینکه رفیقش است از عصبانیت سیلی محکمی به صورتش زد. اما وقتی حاج حمید را شناخت در مقابلش زانو زد و دستهایش را روی سرش گذاشت و مرتب میگفت ببخشید غلط کردم؛ اما حمید با منتهای محبت دستش را گرفت و از روی زمین بلند کرد و گفت اشکالی ندارد برو شام را بیاور که خیلی گرسنه هستیم و با لبخند و به سرعت به طرف کارگاه رفتیم.
@defae_moghadas2
❣
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣️ شهید محمدرضا شفیعی
و پیکر سالمی که بعد از سال ها
همه را به شهادت گرفت
@defae_moghadas2
❣️
❣
🔻گوشههایی از وصیتنامه
شهید حمید رمضانی
🔅 خطاب به همسرش
همسر عزیزم تو باعث خیر و برکت در زندگی من بودی، خوبی و نیکیهایت را هرگز فراموش نمیکنم. مرا از اینکه نتوانستم همدم خوبی برایت باشم، ببخش.
همسرم، سعی کن در اعمالت همیشه قبل از رضایت خود، رضای خداوند را در نظر داشته باشی، آنگاه دست به انجام آن بزن.
معصومه عزیز و محمدرضای عزیز را بعد از خدا به دست تو میسپارم، سعی کن آنها را موقعی که بالغ و به حد رشد نرسیدهاند از آنها کاملاً مواظبت کنی و چشم و هوش و دل آنها را با قرآن و محبت به اهل بیت آشنا کن و آنها را از کوچکی با عفت تربیت کنی.
🔅 خطاب به پسرش:
محمدرضای عزیز و پهلوان، سلام.
سلام بر تو که دیدنت موجب شادی روحم است، تو نیز زندگی پیامبر اسلام و ائمه طاهرین خصوصاً امام حسین(ع) را دقیقاً مطالعه کن. سعی کن راه پدرت را بشناسی و آن را ادامه دهی.
محمدرضا عزیز، بدان پدرت از آن زمانی که با قرآن آشنا شد، با این ظالمان درافتاد و به همین خاطر به شهادت رسید. به خاطر اینکه نمیتوانست رفاه و آسایش دیگران را فدای منافع خود نماید. نمیتوانست سر تعظیم در مقابل کفر فرود بیاورد. محمدرضا، بدان که اگر پدرت زنده بود، در یک دست شمشیر و در دست دیگر قرآن قرار میداد.
🔅 خطاب به دخترش:
معصومه عزیزم سلام؛
از این مکان دلت و صورتت را میبوسم. سعی کن با زندگی زنان صدر اسلام خصوصاً حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت زینب کبری(س) کاملاً آشنا شوی و آنها را الگوی زندگی قرار ده و بدان با عزت زندگی کردن، بدون درد و رنج امکانپذیر نیست.
🔅 خطاب به خویشان و دوستان:
سعی کنید بیشتر به اسلام بیندیشید و بیشتر به آن عمل کنید، در اجتماعات اسلامی بیشتر شرکت کنید، خصوصاً در نماز جماعت و جمعه شرکت کنید.
شهداء برای برپایی نماز به شهادت رسیدند، خونشان را پاسداری کنید...
یک نکته را همیشه سرمشق زندگی خود قرار دهید و آن مبارزه با نفس است. اگر به مهمترین و حساسترین شغلهای مملکت مشغولید، اگر نتوانید شیطان را از خود دور کنید، اگر نتوانید جلوی خود را از نگاه کردن بگیرید، اگر در حال جهاد و جنگ هم باشید، شکست خواهید خورد...
@defae_moghadas2
❣
❣رزمندگان پشتیبانی
هر کاری کردیم از آبادانِ در محاصره بیرون نرفت که نرفت ؛ حتی توی بمباران های شدید شهر !
یکی از اقوام به او گفت :
« خاتون! چرا مثل بقیه همسایه ها و فامیل از آبادان نمیری بیرون ؟ »
اشک توی چشماش جمع شد و گفت :
« مگه اهل بیت امام حسین ع تنهاش گذاشتن که ما بخواهیم اماممون رو تنها بذاریم ؟
اگه ما هم بریم، پس کی هوای این جوونا رو داشته باشه.
دیگه غیر از این چه تکلیفی داریم ؟»
سالروز شهادت
شهیده خاتون حسینی نژاد
گرامی باد
@defae_moghadas2
❣