بذارید از جبهه و جنگ 💥💣براتون بگم .
همزمان با شروع جنگ بود که پام تو مسجد جزایری 🕌باز شد. اولش سعی می کردم تو شهر و پایگاه خدمت کنم ولی این برا من کافی نبود و به جبهه هویزه رفتم و از اونجا راهی خرمشهر و بعد از یه ماه به اهواز اومدم.
خب جنگ بود و وظیفه اون روز ما دفاع از انقلاب در شکل جدیدش بود.
وای.... 😟اسم جبهه هویزه اومد و دلم برا حال و روز بچه های اون ایام به درد اومد. خدا می دونه در اون مظلومیت چقدر خدایی 👼بودند.
چهره ها خاکی ولی نورانی.
روزاش یه جور بودند و شبا تو خلوت خودشون با خدا جوری دیگه.
چی بگم... که تا نبنید باورش سخته 😔
❣۹👇
کمی با تجربه شدم تو ماموریت جدید جهت شناسایی 🔍، رفتم جبهه فارسیات.
به قول امروزی ها اطلاعات – عملیات شده بودم. 😎 اونم زمانیکه هنوز مد نشده بود.
یه بار هم یه مین 💣💥جلوی پام سبز شد و بعد شکفته شد و بله دیگه، از ناحیه شکم مجروح شدم و تا مدتی زمین گیرم 😴کرد.
❣۱۱👇
خیلی برام سخت بود که بمونم تو خونه تا زخم هام خوب بشن .😔
خب.. حق بدید هر روز خبر شهادت❣ یکی از دوستام رو میوردن و اشک ما هم در میومد.
نتونستم طاقت بیارم، با همون وضع راهی شدم تا کارمو ادامه بدم. خب دوباره رفتم و شدم سرگروه شناسایی منطقه.
با برادران ارتشی 👮و سپاهی👲 جلسه می گرفتیم و برای عملیات آینده که طریق القدس بود و می خواستیم شهر بستان رو آزاد کنیم نقشه 〽️ 😉می کشیدیم.
❣۱۲👇
بعد از اون همه انتظار، عملیات شروع شد و ما هم با گروه شهید بهرامی راهی شدیم.
شب عملیات رسید و با یه شور و حالی آماده حرکت شدیم.
همون شب تو یه کانالی بودم که... البته کانالش با کانال های امروزی فرق داشت😉😂 و اون دیگه مجازی نبود.....
جونم براتون بگه.. همونجا بود که یه ترکش خوش یمن اومد و خورد به سرم 🤕و بی هوشم کرد. بهتر بگم، هوش از سرم برد👌
البته اسمش بی هوشی بود ولی دنیایی هوشیاری توش بود و با همون حال.... بعله دیگه، افتادم بین بچه های نازنینی👼👼👼👼👼 که همیشه حسرت دیدنشون رو داشتم. دیدن اون بچهها یه حالی به آدم میداد که نگو....😇
خب اجازه☝️ بدید دیگه برم که خیلی اینجا، جای موندن نیست.
فقط بگم قدر بچه های نازی ❣ که برای این انقلاب خون دادن رو بدونید و خدایی عمل کنید و الا ..........
خدا به دادتون برسه ☝️😱
وقت اذانه و وقت ما هم تمامه
✨خدا حافظ همه تون باشه 👋✨
ممنونم فرهاد جان، ماشاالله یه فرمون رفتی و جای سوال نذاشتی👌
سلام ما رو برسون و جای ما رو خالی کنید👋👋
❣۱۳👇
اینم شهید بهرامی،
فرمانده گروهمون،
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻 از وصیتنامه
شهید فرهاد شیرالی
ای برادران عزیزی که این نوشته را میخوانید مبادا در سختیها و خوشیهای زندگی خدا را فراموش کنید، زیرا همیشه یاد و ذکر او بهترین سپر برای دفع گناهان است.
از همه برادران که نماز شب و دعا میخوانند، خواستارم که دعا کنند که واقعا مقام شهید در راه خدا را بدست آورده باشم.
از خداوند متعال طول عمر امام عزیزمان، پیروی و بیداری مسلمین و نابودی کفار را خواستارم.
والسلام
فرهاد شیرالی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣خواب شهادت
شهید محمود یاسین
در روزهای شروع جنگ، حال و هوای خاصی بچههای اهواز را فرا گرفته بود. هر از چند گاهی یکی از دوستان بار سفر را بسته و به جمع آسمانی ها می پیوست.
با یاران پایگاه و هم جبههایها، بعضا شب را مهمان یکی از خانهها میشدیم و شب را به صبح می رسانیدم.
اواسط شهریور ماه سال 60، برادرانی که برای رفتن به جبهه و شهادت از هم سبقت می گرفتند آن شب به منزل ما آمدند. صبح که از خواب بیدار شدیم، محمود یاسین را در حالت عجیبی دیدیم. وقتی علت را از او جویا شدم گفت:
در خواب. دیدم که دوازده 🥀نفر از بچه های مسجد مهمان من هستند.
60/6/27 ، درست چند روز بعد از خوابش، به شهادت 🌷رسید و به فاصله کمتر از سه ماه، دوازده تن از شیرمردان مسجد در عملیات طریق القدس شهید🥀 و به او پیوستند و خوابش تعبیر شد.
یاد باد آن روزگاران یاد باد.😰
🔸 محمد جواد شالباف
کانال حماسه جنوب، شهدا👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ بگو قیمت این لحظه چند؟ 😭
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1