❣
🔻سه دقیقه در قیامت 8⃣2⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
🔅 اعمال
جوان پشت ميز، وقتی نابودی بسياری از اعمال مرا ديد، نكته جالبی را به من يادآور شد وگفت: «من ديدهام برخی انسانهای دانا، جدای از اينكه كارهای خود را برای رضای خدا انجام ميدهند، اما در ادامه ،ثواب كارهای خوبی كه در دنيا انجام ميدهند را به يکی از چهارده معصوم: هديه ميكنند .
انسان ها، ممكن است در ادامه زندگی به خاطر گناهان و اشتباهات ،ثواب اعمال خوب خود را از دست بدهند، در نتيجه وقتی به برزخ میآيند، مانند تو دست خالی هستند، در اين زمان، آنها كه اين ثوابها را هديه گرفتهاند به آن شخص سر ميزنند و از او دلجويي ميكنند .
اين بزرگواران كه به اين ثوابها احتياج
ندارند، لذا اين اعمال خير را به همان شخص بر ميگردانند. بنابراين به شما توصيه ميكنم كه خالصانه اين كار را انجام دهيد؛ يعنی ثواب تمام كارهای خير خودتان را به مقربين درگاه الهی هديه نماييد.» اين مطلب خيلی به دلم نشست.
به جوان پشت ميز گفتم: چرا خداوند به بعضی از كسانی كه دين و ايمان درست و حسابی ندارند، اينقدر مال و ثروت ميدهد؟ اين كار ،اهل ايمان را در مورد راه درست، به شك و ترديد میاندازد.
او هم گفت: «خداوند برخی افراد كه از مسير او دور شده و غرق در دنيا شدند وبرای دستورات پروردگار ارزشی قائل نيستند را به حال خود رها ميكند تا در آن سوی هستی به حساب آنها رسيدگی شود.
برخی از اين افراد، به محض اينكه از خداوند چيزی از مال دنيا بخواهند، سريع به آنها داده ميشود تا ديگر با خدا حرف نزنند. به تعبير شما، سريع او را رد ميكنند كه صدای او را نشنوند!
برخی از اين افراد فكر ميكنند كه مقرب خدا هستند كه هر چه ميخواهند فراهم ميشود، اما در واقع اينطور نيست. اينها به حال خود رها شدهاند. ميخواهند كار خوب كنند، اما توفيق نمييابند. كار خيری هم اگر انجام دهند، يا باعث فساد ميشود و يا آن را نابود ميكنند».
من اين گفتگو را به ياد داشتم. تا اينكه سال بعد در يك جلسه فاميلی، يكی از افراد ثروتمند بی ايمان را ديدم. درست مصداق همان كلام بود. او اهل نماز و عبادت نبود، اما ميگفت هر چه از خدا بخواهم سريع ميدهد! به او گفتم: كدام كشورها رفتهای؟ گفت:
بيشتر كشورهای دنيا را رفتهام و همينطور اسم كشورها را برد.
گفتم: چند بار تا حالا كربلا رفتی؟ چند سفر مشهد رفتی؟
خندهای از سر تمسخر كرد و گفت: كربلا كه فعلاً امنيت ندارد. اما اگر بخواهم يك قطار را كامل ميخرم و همه را مشهد ميبرم.
دوباره سؤالم را تكرار كردم: چندبار تا حالا مشهد رفتی؟گفت: يكبار برای پروژه اقتصادی رفتم، اما زود برگشتم.
گفتم: حرم امام رضا علیه السلام هم رفتی؟
گفت: فرصت نشد. اما اراده كنم ميروم. بعد يكی از بزرگترهای هيئت فاميلی را صدا كرد وگفت: حاجی، امسال هزينه غذای ده شب محرم رو به حساب من بذار. اين را گفت و بلند شد و رفت.
درست يكی دو شب به محرم، اعضای هيئت به سراغ او رفتند كه هزينه غذا را بگيرند ،اما خارج از كشور بود! اين آقا بعد از عاشورا برگشت. باز مثل هميشه، مردمان عادی هزينه محرم را پرداخت كردند.
خبر دارم كه هنوز اين شخص توفيق زيارت مشهد را پيدا نكرده!
همراه باشید
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 9⃣2⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
🔅يازهرا سلام الله علیه
خيلی سخت بود. حساب و كتاب خيلی دقيق ادامه داشت. ثانيه به ثانيه را حساب ميكردند .
زمانهايی كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلی بادقت بررسی ميكردند كه به بيتالمال خسارت زدهام يا نه!؟
خدا را شكر اين مراحل به خوبی گذشت. زمانهايی را كه در مسجد و هيئت حضور داشتم محاسبه كردند و گفتند دو سال از عمرت را اينگونه گذراندي كه جزو عمرت محاسبه نمیكنيم. يعنی بازخواستی ندارد و ميتوانی بهراحتی از اين دو سال بگذری.
در آنجا برخی دوستان همكارم و حتی برخی آشنايان را ميديدم ،بدن مثالی آنهايی را در آنجا ميديدم كه هنوز در دنيا بودند!
ميتوانستم مشكلات روحی و اخلاقی آنها را ببينم .
عجيب بود كه برخی از دوستان همكارم را ديدم كه بهعنوان شهيد راهی برزخ میشدند و بدون حساب و بررسی اعمال بهسوی بهشت برزخی ميرفتند! چهره خيلی از آنها را به خاطر سپردم .
جوانی كه پشت ميز بود گفت: برای بسياری از همكاران و دوستانت، شهادت را نوشتهاند، به شرطی كه خودشان با اعمال اشتباه ،توفيق شهادت را از بين نبرند. به جوان پشت ميز اشاره كردم و گفتم:
چكار ميتوانم بكنم كه من هم توفيق شهادت داشته باشم .
او هم اشاره كرد و گفت: در زمان غيبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف زعامت و رهبری شيعه با ولی فقيه است. پرچم اسلام به دست اوست.
همان لحظه تصويری از ايشان را ديدم. عجيب اينکه افراد بسياری كه آنها را میشناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش ميكردند تا به ايشان صدمه بزنند، اما نميتوانستند! من اتفاقات زيادی را در همان لحظات ديدم و متوجه آنها شدم. اتفاقاتی كه هنوز در دنيا رخ نداده بود! خيلیها را ديدم كه به شدت گرفتار هستند. حقالناس ميليونها انسان به گردن داشتند و از همه كمك ميخواستند اما هيچكس به آنها توجه نميكرد. مسئولينی كه روزگاری برای خودشان، كسی بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند، حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس ميكردند.
بعد سؤالاتی را از جوان پشت ميز پرسيدم و او جواب داد.
مثلاً در مورد امام عصر عج و زمان ظهور پرسيدم.
ايشان گفت: بايد مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولايشان زودتر اتفاق بيفتد تا گرفتاری دنيا و آخرتشان برطرف شود. اما بيشتر مردم با وجود مشکلات، امام زمان عج را نميخواهند. اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنيايی به ايشان مراجعه ميكنند. بعد مثالی زد و گفت: مدتی پيش، مسابقه فوتبال بود. بسياری از مردم، در مکانهای مقدس ،امام زمان عج را برای نتيجه اين بازی قسم ميدادند!
من از نشانههای ظهور سؤال كردم. از اينكه اسرائيل و آمريكا مشغول دسيسهچينی در كشورهای اسلامی هستند و برخی كشورهای به ظاهر اسلامی با آنان همكاری میكنند و...
جوان پشت ميز لبخندی زد و گفت: نگران نباش. اينها كفی بر روی آب هستند. نيست و نابود ميشوند. شما نبايد سست شويد. نبايد ايمان خود را از دست دهيد. مگر به آيه ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکردهای: «وَلاَتهنوا وَلاَتحزَنوا و انتم الاعلون انکُنتم مُؤمنين »
در اين آيه خداوند متعال ميفرمايند: سُست نشويد و غمگين نباشيد، شما اگر ايمان داشته باشيد، برترين)گروه انسانها( هستيد.
نكته ديگری كه آنجا شاهد بودم، انبوه كسانی بود كه زندگی دنيايی خود را تباه كرده بودند، آن هم فقط بهخاطر دوری از انجام دستورات خداوند! جوان گفت: آنچه حضرت حق از طريق معصومين برای شما فرستاده است، در درجه اول، زندگی دنيايی شما را آباد ميكند و بعد آخرت را ميسازد. مثلاً به من گفتند: اگر آن رابطه پيامكی با نامحرم را ادامه ميدادی ، گناه بزرگی در نامه عملت ثبت ميشد و زندگی دنيايی تو را تحتالشعاع قرار ميداد . در همين حين متوجه شدم كه يك خانم باشخصيت و نورانی پشت سر من، البته كمی با فاصله ايستادهاند! از احترامی كه بقيه به ايشان گذاشتند متوجه شدم كه مادر ما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه هستند .
ادامه دارد
همراه باشید
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 0⃣3⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
🔅يازهرا سلام الله علیه
وقتی صفحات آخر كتاب اعمال من بررسی میشد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده ميشد، خانم روی خودش را بر ميگرداند .
اما وقتی به عمل خوبی میرسيديم، با لبخند رضايت ايشان همراه بود .تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها بود. من در دنيا ارادت ويژهای به بانوی دو عالم داشتم. مرتب در ايام فاطميه روضه خوانی داشتيم و سعی ميكردم كه همواره به ياد ايشان باشم.
ناگفته نماند كه جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نيز از اولاد حضرت زهرا سلام الله علیها به حساب میآمديم. حالا ايشان در كنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود .
نه فقط ايشان که تمام معصومين را در آنجا مشاهده کردم! برای يک شيعه خيلی سخت است که در زمان بررسی اعمال، امامان معصوم: در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند .
از اينكه برخی اعمال من، معصومين را ناراحت ميكرد. میخواستم از خجالت آب شوم...
خيلی ناراحت بودم. بسياری از اعمال خوب من از بين رفته بود. چيز زيادی در كتاب اعمالم نمانده بود. از طرفی به صدها نفر در موضوع حقالناس بدهکار بودم که هنوز به برزخ نيامده بودند.
برای يك لحظه نگاهم به دنيا و به منزل خودمان افتاد. همسرم كه ماه چهارم بارداری را ميگذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی گريان، خدا را به حق حضرت زهرا سلام الله علیها قسم ميداد كه من بمانم.
نگاهم به سمت ديگری رفت. داخل يك خانه در محله خود ما ، دو كودك يتيم، خدا را قسم ميدادند كه من برگردم. آنها به خدا میگفتند: خدايا، ما نميخواهيم دوباره يتيم شويم .
اين را بگويم كه خدا توفيق داد كه هزينههای اين دو كودك يتيم را ميدادم و سعی ميكردم براي آنها پدری كنم. آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و همينطور با گريه از خدا ميخواستند كه من زنده بمانم.
به جوانی كه پشت ميز بود گفتم: دستم خالی است. نمیشود كاری كنی كه من برگردم؟ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها بخواهی كه مرا شفاعت كند. شايد اجازه دهند تا من برگردم و حقالناس را جبران کنم. يا كارهای خطای گذشته را اصلاح كنم.
جوابش منفی بود. اما باز اصرار كردم. گفتم از مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها بخواه كه مرا شفاعت كنند .
لحظاتی بعد، جوان پشت ميز نگاهی به من كرد و گفت: بهخاطر اشكهای اين كودكان يتيم و به خاطر دعاهای همسرت و دختری كه در راه داری و دعای پدر و مادرت، حضرت زهرا سلام الله علیها شما را شفاعت نمود تا برگرديد.
به محض اينكه به من گفته شد: «برگرد» يكباره ديدم كه زير پای من خالی شد! تلويزيونهای سياه و سفيد قديمی وقتی خاموش ميشد ،حالت خاصی داشت، چند لحظه طول میكشيد تا تصوير محو شود .
مثل همان حالت پيش آمد و من يكباره رهاشدم ...
ادامه دارد
همراه باشید
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 1⃣3⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
🔅برگشت
کمتر از لحظهای ديدم روی تخت بيمارستان خوابيدهام و تيم پزشكی مشغول زدن شوك برقی به من هستند. دستگاه شوك را چند بار به بدن من وصل كردند و به قول خودشان؛ بيمار احيا شد.
روح به جسم برگشته بود، حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم كه دوباره مهلت يافتهام و هم ناراحت بودم كه از آن وادی نور، دوباره به اين دنيای فانی برگشتهام.
پزشكان بعد از مدتی كار خودشان را تمام كردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پايانی عمل بود كه من سه دقيقه دچار ايست قلبی شدم. بعد هم با ايجاد شوك، مرا احيا كردند.
من در تمام آن لحظات، شاهد كارهايشان بودم. پس از اتمام كار ، مرا به اتاق مجاور جهت ريكاوری انتقال داده و پس از ساعتی، كمكم اثر بيهوشی رفت و درد و رنجها دوباره به بدنم برگشت.
حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز كنم، اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زيبا دور شوم .
من در اين ساعات، تمام خاطراتی كه از آن سفر معنوی داشتم را با خودم مرور ميكردم. چقدر سخت بود. چه شرايط سختی را طی كردم. من بهشت برزخی را با تمام نعمتهايش ديدم. من افراد گرفتار را ديدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم.
من مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها را با كمی فاصله مشاهده كردم. من مشاهده کردم که مادر ما چه مقامی در دنيا و آخرت دارد. برايم تحمل دنيا واقعاً سخت بود.
دقايقی بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل كنند. آنها ميخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل كنند.
همين كه از دور آمدند، از مشاهده چهره يكی از آنان واقعاً وحشت كردم. من او را مانند يك گرگ میديدم كه به من نزديك ميشد!
مرا به بخش منتقل كردند. برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. يكی دو نفر از آشنايان به ديدنم آمده بودند .
يكباره از ديدن چهره باطنی آنها وحشت كردم. بدنم لرزيد. به يكی از همراهانم گفتم: بگو فلانی و فلانی برگردند. تحمل هيچكس را ندارم .
احساس میكردم كه باطن بيشتر افراد برايم نمايان است. باطن اعمال و رفتار و...
به غذايی كه برايم میآوردند نگاه نمیكردم. میترسيدم باطن غذا را ببينم. اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.
دوست نداشتم هيچكس را نگاه كنم. برخی از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمیدانستند كه وجود آنها مرا بيشتر تنها میكرد!
بعداز ظهر تلاش كردم تا روی خودم را به سمت ديوار برگردانم. ميخواستم هيچكس را نبينم. اما يكباره رنگ از چهرهام پريد! من صدای تسبيح خدا را از در و ديوار میشنيدم .
دو سه نفری كه همراه من بودند، به توصيه پزشك اصرار میكردند كه من چشمانم را باز كنم. اما نمیدانستند كه من از ديدن چهره اطرافيان ترس دارم و برای همين چشمانم را باز نمیكنم.
دكتر جراحی كه مرا عمل كرد، انسان مؤمن و محترمی بود . پزشكی بسيار باتقوا . به گونهای كه صبح جمعه، ابتدا دعای ندبه اش را خواند و سپس به سراغ من آمد.
وقتی عمل جراحی تمام شد و ديدم كه برخی از انسانها را به صورت باطنی میبينم و برخی صداها را میشنوم، ترسيدم به دكتر نگاه كنم.
بالای سرم ايستاده بود و میگفت: چشمانت را باز كن. فكر ميكرد كه چشم من هنوز مشكل دارد. اما من وحشت داشتم .
با اصرارهای ايشان، چشمم را باز كردم. خدا را شكر، ظاهر و باطن دكتر، انسان گونه بود. انگشتان دستش را نشان داد و گفت: اين چندتاست؟ و سؤالات ديگر .
جوابش را دادم و گفتم: چشمان من سالم است. دست شما درد نكنه، اما اجازه دهيد فعلاً چشمانم را ببندم .
دكتر كه خيالش راحت شده بود گفت: هر طور صلاح ميدانی.
چند دقيقه بعد، يك جوان كه در سانحه رانندگی دچار مشكلات شديد شده بود را به اتاق من آوردند و در تخت مجاور بستری كردند تا آماده عمل جراحی شود.
من با چشمان بسته مشغول ذكر بودم. اما همين كه چشمانم را باز كردم، حيوان وحشتناكی را بر روی تخت مجاور ديدم! بدنش انسان و سرش شبيه حيوانات وحشی بود. من با يك نگاه تمام ماجرا را فهميدم.
او شب قبل، همراه با يك دختر جوان كه مدتی با هم دوست بودند، به يكی از مناطق تفريحی رفته بود و در مسير برگشت، خوابش برده و ماشين چپ كرده بود .
حالش اصلاً مساعد نبود، اما باطن اعمالش برايم مشخص بود. من تمام زندگی اش را در لحظهای ديدم.
ساعتی بعد دكتر او هم بالای سرش آمد. من همين كه بار ديگر چشمم را باز كردم، ديدم يك حيوان وحشی ديگر، بالای تخت اين جوان ايستاده و دستهايش كه شبيه چنگال حيوانات بود را روی بدن او میكشد!
اين دكتر را كه ديدم حالم بد شد. او در نتيجه حرام خواری اينگونه باطن پليدی پيدا كرده بود. میخواستم از آنجا بيرون بروم اما امكان نداشت.
چند دقيقه بعد دكتر رفت و پدر اين جوان، در حال مكالمه با تلفن بود. به كسی كه پشت خط بود میگفت: من چيكار كنم، دكتر ميگه غير هزينه بيمارستان، بايد ده ميليون تومان پول نق
دی بياوری و به من بدهی تا او را عمل كنم. من روز تعطيل از كجا ده ميليون تومان نقد بيارم؟!
همراه باشید
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 2⃣3⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
دكتر خودم بار ديگر به اتاق ما آمد. گفتم: خواهش میكنم من رو مرخص كن يا به يك اتاق خالی ديگر ببريد. گفت: چشم، پيگيری میكنم .
همان موقع يكی از دوستان، با برادرم تماس گرفت و میخواست برای ملاقات من به بيمارستان بيايد. اما همين كه به فكر او افتادم، چنان وحشتی كردم كه گفتنی نيست .
به برادرم گفتم هرطور شده به او بگو نيايد.
من ابتدا فقط با نگاه، متوجه باطن افراد میشدم، اما حالا ...
اين شخصی كه میخواست به بيمارستان بيايد مشكلات شديد اخلاقی داشت .
او با داشتن سه فرزند، هنوز درگير كارهای خلاف اخلاقی بود و باطنی بسيار آلوده داشت .
اما بدتر از آن، مشاهده كردم كه فرزندانش كه الان خردسال هستند، در آينده منبع فساد و آلودگی شده و از پدرشان باطنی آلودهتر خواهند داشت!
علت اين مطلب هم مشخص بود. ازدواج اين مرد با زنش مشكل داشت. آنها به هم حرام بودند و اين فرزندان، ناپاك به دنيا آمده بودند! من حتی علت اين موضوع را فهمیدم .
اين مرد، قبل از ازدواج با همسرش، با خواهر همسرش رابطه نامشروع داشت و اين مسئله هنوز ادامه داشت و همين باعث اين مشكل شده بود.
آن روز در بيمارستان، با دعا و التماس از خدا خواستم كه اين حالت برداشته شود. من نمیتوانستم اينگونه ادامه دهم .
با اين وضعيت، حتی با برخی نزديكان خودم نمیتوانستم صحبت كرده و ارتباط بگيرم!
خدا را شكر اين حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی بازگشت .
اما دوست داشتم تنها باشم. دوست داشتم در خلوت خودم، آنچه را در مورد حسابرسی اعمال ديده بودم، مرور كنم.
تنهايی را دوست داشتم. در تنهايی تمام اتفاقاتی كه شاهد بودم را مرور ميكردم. چقدر لحظات زيبايی بود .
آنجا زمان مطرح نبود. آنجا احتياج به كلام نبود. با يك نگاه، آنچه ميخواستيم منتقل میشد .
آنجا از اولين تا آخرين را ميشد مشاهده كرد. من حتی برخی اتفاقات را ديدم كه هنوز واقع نشده بود .
حتی در آن زمان، برخی مسائل و قضايا را متوجه شدم كه گفتنی نيست .
من در آخرين لحظات حضور در آن وادی، برخی دوستان و همكارانم را مشاهده كردم كه شهيد شده بودند، ميخواستم بدانم اين ماجرا رخ داده يا نه؟!
از همان بيمارستان توسط يكی از بستگان تماس گرفتم و پيگيری كردم و جويای سلامتی آنها شدم. چندتايی را اسم بردم .
گفتند: نه، همه رفقای شما سالم هستند.
تعجب كردم. پس منظور از اين ماجرا چه بود؟ من آنها را درحالی كه با شهادت وارد برزخ ميشدند مشاهده كردم.
چند روزی بعد از عمل، وقتی حالم كمی بهتر شد مرخص شدم .اما فكرم بهشدت مشغول بود. چرا من برخی از دوستانم كه الان مشغول كار در اداره هستند را در لباس شهادت ديدم؟
ادامه دارد
همراه باشید
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣ روزهایمان برای دیدنتان کوتاه بود، خدا کند شب یلدا به شما برسیم..
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣