eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻سه دقیقه در قیامت 0⃣4⃣ تجربه ای نزدیک به مرگ 🔅حسرت اين مطلب را يادآور شوم که بعد از شهادت دوستانم، بنده راهی مرزهای شرقی شدم . مدتی را در پاسگاه‌های مرزی حضور داشتم. اما خبری از شهادت نشد! در آنجا مطالبی ديدم که خاطرات ماجراهای سه دقيقه برای من تداعی ميشد. يک روز دو پاسدار را ديدم که به مقر ما آمدند. با ديدن آنها حالم تغيير کرد! من هر دوی آنها را ديده بودم که بدون حساب و در زمره شهدا و با سرهای بريده شده راهی بهشت بودند. برای اينکه مطمئن شوم به آنها گفتم: نام هر دوی شما محمد است؟ آنها تأييد کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم، اما بحث را عوض کردم و چيزی نگفتم. از شرق کشور برگشتم. من در اداره مشغول به كار شدم. با حسرتی كه غير قابل باور است . يك روز در نمازخانه اداره دو جوان را ديدم كه در كنار هم نشسته بودند. جلو رفتم و سلام كردم . خيلی چهره آنها برايم آشنا بود. به نفر اول گفتم: من نميدانم شما را كجا ديدم. ولی خيلی برای من آشنا هستيد. ميتوانم فاميلی شما را بپرسم؟ نفر اول خودش را معرفی كرد. تا نام ايشان را شنيدم، رنگ از چهره‌ام پريد! ياد خاطرات اتاق عمل و ... برايم تداعی شد. بلافاصله به دوست كناری او گفتم: نام شما هم بايد حسين آقا باشه؟ او هم تأييد كرد و منتظر شد تا من بگويم كه از كجا آنها را ميشناسم. اما من كه حال منقلبی داشتم، بلند شدم و خداحافظی كردم . خوب به ياد داشتم كه اين دو جوان پاسدار را با هم ديدم كه وارد برزخ شدند و بدون حسابرسی اعمال راهی بهشت شدند. هر دو با هم شهيد شدند درحاليكه در زمان شهادت مسئوليت داشتند! باز به ذهن خودم مراجعه كردم. چند نفر ديگر از نيروها برای من آشنا بودند. پنج نفر ديگر از بچه‌های اداره را مشاهده كردم كه الان از هم جدا و در واحدهای مختلف مشغول هستند، اما عروج آنها را هم ديده بودم. آن پنج نفر با هم به شهادت ميرسند. چند نفری را در خارج اداره ديدم که آنها هم... هرچند ماجرای سه دقيقه حضور من در آن سوی هستی و بررسی اعمال من، خيلی سخت بود و آن لحظات را فراموش نميكنم، اما خيلی از موارد را سالها پس از آن واقعه، در شرايط و زمانهای مختلف به ياد ميآورم. چند روز قبل در محل كار نشسته بودم. چاپ اول كتاب سه دقيقه در قيامت انجام شده بود. يكی از مسئولين از تهران، برای بازرسی به اداره ما آمد. هم‌اينكه وارد اتاق ما شد، سلام كرد و پشت ميز آمد و مشغول روبوسی شديم. مرا به اسم صدا كرد و گفت: چطوری برادر؟ من‌كه هنوزاورا به خاطر نياورده بودم، گفتم: الحمدلله گفت: ظاهرًا مرا نشناختی؟ ده سال قبل، در فلان اداره برای مدت كوتاهی با شما همكار بودم. من كتاب سه دقيقه در قيامت را كه خواندم، حدس زدم كه ماجرای شما باشد، درسته؟ گفتم: بله و كمی صحبت كرديم. ايشان گفت: يکی از بستگان من با خواندن اين كتاب خيلی متحول شده و چند ميليون رد مظالم داده و به عنوان بازگشت حق‌الناس و بيت‌المال، كلی پول پرداخت كرده. بعد از صحبتهای معمول، ايشان رفت و من مشغول فكر بودم كه او را كجا ديدم! يكباره يادم آمد! او هم جزو كسانی بود كه از كنار من عبور كرد و بی‌حساب وارد بهشت شد. او هم شهيد ميشود. ديدن هر روزه اين دوستان بر حسرت من می‌افزايد، خدايا نكند مرگ ما شهادت نباشد. به قول برادر عليرضا قزوه: وقتی كه غزل نيسـت شـفای دل خسـته ديگـر چـه نشـينيم بـه پشـت در بسـته؟ رفتند چه دلگير و گذشـتند چه جانسوز آن سـينه‌زنان حرمـش دسـته بـه دسـته ميگويم و ميدانم از اين كوچه تاريك راهی اسـت به سرمنزل دلهای شكسته در روز جزا جرئت برخواسـتنش نيست پايـی كـه بـه آن زخـم عبوری ننشسـته قسـمت نشـود روی مـزارم بگذارنـد سـنگی كـه گل لالـه به آن نقش نبسـته همراه باشید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻سه دقیقه در قیامت 1⃣4⃣ تجربه ای نزدیک به مرگ 🔅تجربه ای جديد كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياری خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلی خوب بود و افراد بسياری خبر می‌دادند كه اين كتاب تأثير فراوانی روی آنها داشته. بارها در جلسات و يا در برخورد با برخی دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوی كتاب بودم نمی‌شناختند، و من از اينكه اين كتاب در زندگی معنوی مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم. يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوی محل كار می‌رفتم . يك خانم خيلی بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسی بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، برای همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. بی‌مقدمه سلام كرد و گفت: ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را می‌رسانم. آن روز تعدادی كتاب سه دقيقه در قيامت روی صندلی عقب بود. اين خانم يكی از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه برای شماست. به شرطی كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقی بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم. خيلي تشكر كرد و پياده شد. من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافی بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتی ساعت كاری تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلی اداره بيرون آمدم . همين كه خواستم وارد خيابان اصلی شوم، ديدم يك خانم چادری از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولی ظاهرًا او خوب مرا می‌شناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جوانی بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتری هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه‌ای با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفی شايد خيلی هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوی اداره وارد ماشين شود . ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالی كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوی كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابی كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ می‌خواستم جواب ندهم ولی خيلی اصرار كرد . گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. گفت: خدا رو شكر، خيلی جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيری كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيری کردم، الان هم يكی دو ساعته توی خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگی‌ام را به هم ريخت. خيلی مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزی اين دوران جوانی من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل دينی رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده‌ام . يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلی در تنهايی خودم فكر كردم. تصميم جدی گرفتم كه توبه كامل كنم . من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهای گذشته‌ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ، تصادف وحشتناكی صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيبايی‌ها را نديدم! دو ملك مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتی دستبندی به من زدند كه شعله‌ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهای گذشته را تكرار نكنم. يكی از دو مأموری كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول می‌كنيم، شما واقعاً توبه كردی و خدا توبه پذير است. تمام كارهای زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكنی؟ گفتم: من با تمام بديها خيلی مراقب بودم كه حق كسی را در زندگی‌ام وارد نكنم . حتی در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلی نباشد. تمام بيماران از من راضی هستند و... همراه باشید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻سه دقیقه در قیامت 2⃣4⃣ تجربه ای نزدیک به مرگ 🔅تجربه ای جديد ..آن فرشته گفت: بله، درست ميگويی، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستی! وقتی تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره‌ای زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگی، شما چه كردی؟! با لباس‌های تنگ و نامناسب و آرايش و موهای رنگ شده و بدون حجاب صحيح از خانه بيرون می‌آمدی، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . بسياری از آنها همسرانشان به زيبايی شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدی. برخی از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايی شما به گناه افتادند و ... گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نمی‌كردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريم‌ها و حجاب را رعايت ميكردی و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهی برای شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستی. تو باعث اين مشكلات شدی و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگی آرام است. تو آرامش زندگی آنها را گرفتی و اين حق‌الناس است. پس به واسطه حق‌الناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاری و عذاب خواهی بود تا تك‌تك آنها به برزخ بيايند و بتوانی از آنها رضايت بگيری. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعی نميتوانستم از خودم انجام دهم . هرچه گفتند قبول كردم . بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم . درست در زمانی كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم . همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا... تا اين جمله را گفتم، گويی به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتی، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودی كامل پيدا كردم . اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روی بدنم باقی مانده . دستبندی از آتش بر دستان من زده بودند، وقتی من به هوش آمدم ،مچ دستانم می‌سوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! دستان من با حلقه‌ای از آتش سوخته و هنوز جای تاولهای آن روي مچ من باقی است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. من به توبه‌ام وفادار ماندم. گناهان گذشته‌ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتی نمازهای قضا را می‌خوانم . ولی آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياری كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرفهای آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد. من هم هيچ راه حلی به ذهنم نرسيد. جز اينكه يكی از علمای ربانی را به ايشان معرفی كنم. همراه باشید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔻سه دقیقه در قیامت 3⃣4⃣ تجربه ای نزدیک به مرگ 🔅پرسش و پاسخ پس از چاپ اول اين كتاب، تماس‌های بی‌شماری داشتيم. از سوی افرادی كه با خواندن اين كتاب، متحول شده و برای عرض تشكر تماس ميگرفتند، فردی كه پس از خواندن اين كتاب متحول شد و دهها ميليون تومان را به بيت المال برگرداند، تا جوانی كه كارهای زشت گذشته‌اش را ترك كرد و با پدر و مادرش آشتی نمود. اما كسانی هم بودند که انتقاداتی نسبت به موضوعات مطرح شده در اين كتاب داشتند. در اين زمينه، يكی از علما كه در زمينه معاد، مطالعات وسيعی داشتند، اين كتاب را در ميان اهالی مسجد خودشان توزيع كردند و هر شب يك بخش كتاب را به جای سخنرانی قرائت كردند. سپس برای جوانان، جلسات پرسش و پاسخ برقرار نمودند. ما نيز اين سؤالات مردمی را در جلسات ايشان مطرح كرده و پاسخ ايشان و يا برخی ديگر از علما را در اين قسمت مكتوب نموديم. اميدواريم راهگشا باشد. سؤال ۱: آيا ممكن است كسی به خاطر يك تهمت، مجبور شود يك حسينيه يا خيرات فراوانی كه برايش بسيار زحمت كشيده را از دست بدهد؟ همان طور كه در متن كتاب آمده، حرمت مؤمن از كعبه بالاتر است. برخی تهمت‌ها با آبروی يك انسان بازی می‌كند و نتيجه زحمات چند ساله انسان را يكباره نابود ميكند. به قول برخی‌ها، زخم شمشير خوب ميشود اما زخم زبان ... در كتب اخلاقی، مانند معراج السعاده و سياحت غرب و... اشاره شده كه برخی افراد، به خاطر يك قضاوت نابجا و يا يك تهمت، عذابهای برزخی فراوانی را متحمل شدند. اين عذابها به خاطر عظمت گناهی است كه مرتكب شده‌اند. وقتی از راوی اين كتاب سؤال شد، ايشان گفتند كه تهمت اين شخص با آبروی من بازی كرد و نگاه برخی افراد و اهالی مسجد را به من تغيير داد. برای همين است كه به جبران اين گناه بزرگ، چنين خسارتی را متحمل می‌شود. سؤال ۲: آيا ممكن است انسانی در مدت سه دقيقه، اين همه مطالب مختلف مشاهده كرده باشد؟ فكر می‌كنم در كتاب هم اشاره شده كه وقتی روح از بدن خارج ميشود ،ديگر بحث زمان و مكان مطرح نيست. چه يك ثانيه و چه ده هزار سال! يادم هست خاطرات تجربه نزديك به مرگ يك خانم را ميخواندم كه بسيار ماجرای طولانی و زيبايی داشت و جالب اينكه كمتر از ده ثانيه قلب او متوقف شده بود! شايد يكی از دلايلی كه در سوره معارج، در مورد روز قيامت گفته ميشود كه معادل پنجاه هزار سال (اين دنياست) به همين دليل است. زمان در آن سوی هستی با آنچه ما احساس می‌كنيم كاملاً متفاوت است. اين را برخی از افراد در خواب و رويا متوجه ميشوند. سؤال ۳: چطور است بيشتر افرادی كه تجربه نزديك به مرگ داشته‌اند ،فقط از عشق و پاكی و نور الهی حرف ميزنند، اما ايشان از بررسی اعمال می‌گويد؟ تفاوتی كه ايشان با تمام كسانی كه تجربه نزديك به مرگ داشتند، در بررسی اعمال است. ايشان از دالان نور و... خبری ندارد. ايشان ميگويد كه احتمالاً قرار به بازگشت من نبوده. برای همين است كه حسابرسی اعمال را مشاهده كردم. شايد هم خدا ميخواسته توسط ايشان تلنگری به ما بزند. اما تشابهی كه در ميان تمام اين افراد است، اين بوده كه بعد از بازگشت ،فوق العاده انسانهای با محبتی شده و در راه رضای خداوند، خالصانه عمل می‌كنند. اين عشق الهی در كارهای تمام اين افراد ديده ميشود. نگارنده كتاب می‌گفت: چند روز در محل كار ايشان حضور داشتم . هركسی هر كاری داشت به ايشان مراجعه ميكرد و او در راه انداختن كار مراجعين، خيلی تلاش می‌كرد. سربازها و كاركنان اداره، خالصانه او را دوست دارند، چون او هم خالصانه برای همه فعاليت می‌كند. وقتی از او در مورد علت اين همه تلاش سؤال كردم گفت: ما يك فرصت كوتاه داريم تا برای رضای خدا به بندگانش خدمت كنيم. شبيه اين جمله را در خاطرات بيشتر تجربه كنندگان مرگ شنيده‌ايم . آنها انسانهايی می‌شوند كه عشق به كار برای رضای خدا در تمام افعال آنها ديده ميشود . البته در خاطرات ايشان هم هست كه وقتی كاری عاشقانه و خالصانه برای خدا باشد ارزش مند است. همراه باشید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
تعداد شهدای کشف شده در عملیات تفحص بیش از 48000 شهید می باشند و بعد از گذشت چندین سال از دفاع مقدس در برخی مناطق که پیکر شهدا کشف می شود زمین هنوز آلوده به مواد شیمیایی است. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻سه دقیقه در قیامت 4⃣4⃣ تجربه ای نزدیک به مرگ 🔅پرسش و پاسخ سؤال ۴: در موضوع ارتباط با نامحرم، ايشان خيلی سخت گيرانه صحبت می‌كند. آيا شرايط جامعه را نمی‌بيند؟ آيا كشورهای غربی را نمی‌بينند؟ مگر ميشود انسان هيچگونه ارتباطی نداشته باشد؟ سؤال خوبی است. اينكه يك گناه در جامعه رواج فراوانی داشته باشد ،دليل بر اين نميشود كه ديگر گناه بودنش كم شده! بدی پوشش و آزادی ارتباط با نامحرم، از گناهانی است كه عواقب سنگينی در زندگی روزمره دارد. اصلاً بحث نافرمانی دستور خدا را كنار بگذاريد، اگر كسی ميخواهد آرامش روحی در زندگی داشته باشد بايد به اين موضوع اهميت بدهد. تمام مطالبی كه در اين موضوع در كتاب به آنها اشاره شده، در روايات و آيات به آن تأكيد شده. از طرفی شما به تاريخ كشف حجاب و برهنگی در كشور خودمان و كشورهای غربی نگاه كنيد. تا شصت هفتاد سال پيش، بيشتر مادران و مادر بزرگهای ما، با پوشيه و روبند بودند. فيلم‌هايی كه از اوايل دوره پهلوی نمايش داده ميشود، به همين موضوع اشاره دارد .آنقدر بحث حجاب در خانوادهها محكم بود كه پهلوی اول با زور اسلحه نيز نتوانست حجاب را بردارد . آيا مادر بزرگهای ما با آن همه سختی در زندگی، دوست نداشتند راحت و آزاد باشند؟ يا آنها به مسائل مهمی دقت ميكردند كه ما فراموش كرده‌ايم! در غرب نيز همين وضعيت بود. بيشتر فيلمهايی كه مربوط به صد سال پيش است ، زنان را با لباس بلند، آستين پوشيده و كلاه نشان ميدهد. تمام تصاوير و مجسمه‌های حضرت مريم در كليساهای قديمی، ايشان را با پوشش و حتی چادر نشان ميدهد! اما از زمانی كه نظريه فرويد اجرايی شد و برهنگی فرهنگی رواج يافت، جامعه غربی با مشكل تشكيل خانواده و عدم اعتماد روبرو شد. اين مشكل در دهه‌های اخير به ايران نيز سرايت كرد . آمار بالای طلاق و طلاق عاطفی حكايت از همين موضوع است. مطلبی كه راوی كتاب ميگويد كاملاً صحيح و قابل امتحان است. اگر انسان، از ابتدا سعی كند كه چشم و ارتباط خود را بانامحرم حفظ كند، به يقين زندگی و همسر پاكی خواهد يافت و برعكس. اين مطلب را از آيه 42 سوره نور نيز ميتوان دريافت . جالب است كه شخصی بعد از مطالعه اين كتاب به من گفت: من اين قسمت از سخنان ايشان را امتحان كردم. در محل كار، بنده هر روز با خانمهای همكار بگو بخند و شوخی داشتم. از طرفی بيشتر مواقع با همسرم در خانه مشكل داشتم. بيشتر شبها جدای از هم ميخوابيديم و خيلی از اين موضوع ناراحت بودم. امامدتی است كه تصميم به امتحان اين موضوع گرفتم. اتاق كارم را عوض كردم و كمتر با زنان همكار حرف ميزنم . نگاهم را در كوچه و خيابان ،بيش از قبل كنترل ميكنم، حتی در فضای مجازی نگاهم را كنترل ميكنم . در اين مدت دقت كردم، برخورد همسرم با من فوق العاده بهتر شده. از زندگی خودم خيلی لذت ميبرم . سؤال 5: آيا بهتر نبود نام كتاب سه دقيقه در برزخ باشد؟ بله، شايد هم مناسب بود، حضرت آيت الله مصباح يزدی نيز وقتی کتاب را مشاهده کردند، گفتند شايد بهتر بود نام کتاب سه دقيقه در برزخ باشد .اما بسياری از تجربه كنندگان مرگ موقت، شرايطی از برزخ را مشاهده می‌كنند. اما همان طور كه راوی محترم توضيح دادند، ايشان به بررسی اعمال مشغول شدند كه مربوط به قيامت است. در برزخ اينگونه به اعمال ما پرداخته نميشود. ولی رواياتی هم داريم که شروع قيامت را از مرگ انسان ميدانند. البته تمام اينها، چه برزخ و چه قيامت، برای ما تلنگری است كه به فكر باشيم . شايد به جرئت بتوان گفت كه تمام مشكلات امروز ما در نتيجه فراموش كردن روز قيامت است. اگر بدانيم كه در آن روز، ذره‌ای كار خوب و بد ،به انسان باز ميگردد، به يقين بيشتر در اعمال خودمان دقت ميكنيم. دوست عزيزی از قم مراجعه كرد و تعدادی از اين كتاب را برای شاگردانش گرفت. ايشان ميگفت: من مدتها بود از خدا ميخواستم راه را به من نشان دهد كه در چه موضوعی وقت بگذارم و كار فرهنگی و اعتقادی كنم، تا اينكه يك شب در عالم رويا وجود نازنين حضرت معصومه سلام الله علیها را ديدم كه به من فرمودند: بسياری از مشكلات به خاطر اين است كه مردم ،مرگ و قيامت را فراموش كرده‌اند. در اين زمينه كار كنيد. سؤال 6: آيا ميشود حضرت عزرائيل كسی را قبض روح نمايد و او بار ديگر به دنيا برگردد؟ مگر نداريم كه هيچ تغييری در زمان مرگ وجود ندارد؟ بله، مرگ حتمی هيچ انسانی به تأخير نمی‌افتد. اين در علم ازلی خدا ثبت است. اما اگر قرار باشد كه روح از بدن کسی خارج شده و دوباره بازگردد ،خداوند از اين موضوع نيز با خبر است. تمام تجربيات نزديك به مرگ ،با جدا شدن روح از جسم همراه است. حالا اين جدا شدن روح، توسط ملائكه يا حضرت عزرائيل صورت ميگيرد. اما اينكه به طور مشخص نام حضرت عزرائيل برده ميشود، بايد گفت كه ما در مورد شخص حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم روايت داريم كه دوبار مرگ ايشان به تعويق افتاد، دوب
ار حضرت عزرائيل به درب منزل ايشان مراجعه و به خاطر حضرت زهرا سلام الله علیها بازگشتند. بار سوم پيامبر فرمودند كه دخترم، ايشان برادرم عزراييل هستند، تاكنون از هيچ كس اجازه نگرفته، بگو داخل شوند. يعنی مقام حضرت صديقه باعث تأخير در قبض روح پيامبر شد. در اين كتاب هم اشاره ميكند كه با التماس از حضرت زهرا سلام الله علیها ميخواهد كه برگردد و به او فرصت ميدهند. از طرفی بايد گفت كه برخی اعمال، مرگ انسان را به تأخير می‌اندازد. ما در روايات داريم كه صله رحم و دعای والدين، مرگ را به تأخير می‌اندازد و عاق والدين و قطع رحم، باعث ميشود مرگ زودتر رخ دهد. همراه باشید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1