eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو شهناز "شهناز حاجی شاه" و "شهناز محمدی زاده" نمونه ای از زنانی هستند که مانند کوهی استوار در درگیری های مسلحانه با دشمن جام شهادت را نوشیدند و به آرام گاه ابدی شتافتند. یکبار «حاجی شاه» به دوستش «محمدی زاده» گفت: «دیشب خواب دیدم هر دومون لباس سفید پوشیدیم.» محمدزاده به او گفت: «یعنی هر دو باهم شهید می شویم.» و فردا هردوشان با هم در حالی که ترکش خمپاره به قلب و دست هایشان اصابت کرده بود، کنار فلکه گلفروش در خرمشهر، به شهادت رسیدند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
لباس عروسی شهناز گاهی با بچه ها شوخی می کرد. لباس شیری رنگی داشت که آن را به بچه ها نشان می داد و می گفت: «لباس عروسی‌ها» نامزد داشت... وقتی به سردخانه رفتم دیدم «شهناز» ها کنار هم در سردخانه خوابیده اند. «شهناز حاجی شاه» لباس شیری رنگش را پوشیده بود.» https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔻 خــنده_ملیح روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد. شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐 کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده! بیسیم‌چی تماس گرفت و گفت الو الو..... خر روشن شد......  😂😂😂 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂
ازدواج اوایل جنگ بود. فکر می کردم من که زن هستم، تکلیفم چیست؟ احساس کردم که باید با یک جانباز ازدواج کنم | به همین خاطر با جانبازی که از هر دو چشم نابینا و از داشتن پا محروم شده بود ازدواج کردم. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشکل ما اینه که بعضی از حرف ها را نه میشه گفت نه میشه نگفت باید آنها را در یک بغض و نم اشکی بروز داد. دل های مستعد، خواهند گرفت https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻از وصیت نامه شهید: بعد از شهادتم چشمانم را باز کنید تا کوردلان بدانند که ابراهیم با چشم‌های باز راه خود را انتخاب کرد و دل از این دنیا کند و بسوی پروردگار پرواز کرد. دست هایم را باز کنید تا کوردلان بدانند که ابراهیم برای [امتیاز] به جبهه نرفته است بلکه عاشق خداوند بوده است. به مردم باغملک خواهشی دارم که شهیدان را فراموش نکند و راه آنها را ادامه دهند و امام را تنها نگذارند. امام این پدر همه ما را فراموش نکنید و از دستورهای او سرپیچی نکنید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
می دهند اما به "اهل درد" نه بی خیال ها فقط دم زدن از افتخار نیست باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمه هایمان و رفاقتمان بوی شهدا را بدهد عطر بندگی خالص برای سرباز خدا که شدی !! https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂
❣همیشه لباس کهنه می‌پوشید. سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز  عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد. شیر خروشان آسمان https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت. می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد. نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند. صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است. ازش پرسیدم چه شده: گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود. شهید در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.   کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا