🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۸۹/۱۰/۱۵
صدای تلفن بلند شد. خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود که با حال خاصی گفت خبری خوش دارم. نیروهای رزمنده ما در اهواز دست به یک حمله تهاجمی زده و در این حمله به پیروزی و موفقیت کم نظیری دست یافته اند. ۱۷۰۰ نفر از نیروهای عراقی را اسیر و حدود سیصد نفر کشته و تعداد زیادی خودرو [و] حدود چهارصد تا از تانک و نفربر جیپ را به غنیمت گرفته اند. که به راستی خبر فوق العاده اعجاب انگیز بود. از بدو جنگ تاکنون خبری به این قوت بخشی و حادثه ای به این سرورانگیزی نداشته ایم. خدا کند که واقعیت داشته باشد. چند دقیقه بعد از ستاد عملیات، سرهنگ رحیمی تلفنی بانشاط و شعف خبر را تأیید کرد. از شادی و سرور در پوست نمی گنجم. آخر تاکنون خبرهای تلخ و ناگوار خیلی شنیده ام گرچه در این میان پیشامدهای سرورانگیز داشته ایم؛ اما حوادث ناگوار بیشتر بود؛ چون حادثه گدازنده سقوط خرمشهر و حالا این خبر فوق العاده باعث تسکین و آرامش خاطر است. از فرمانداری هم در همین زمینه تلفنی شد. برادران رادیو از شور و شوق دست از پا نمی شناسند و برنامه تکبیر بر بام منزلها در رأس ساعت ۱۰ [را] اعلام کردند. تا ساعت ۱۰ بیدار ماندیم و ابراهیم و فرزندم مهدی بالای بام رفته برنامه تکبیر را اجرا کردند. شب خوشی است و بچه ها مخصوصا ابراهیم، برادرم از شور و هیجان خواب از چشمش پریده است. شاید تا ساعت ۱۱ گذشته بیدار ماندیم.
پاورقی :
.. روزنامه اطلاعات دو روز بعد، گزارش این خبر را چنین منعکس کرد: رزمندگان اسلام پریشب و صبح دیروز با اجرای آتش دقیق توپخانه از دو سو مواضع نیروهای فریب خورده دشمن را در میدان تیر حوالی جاده آبادان - اهواز و روستای «مارده منهدم کردند. این گزارش حاکی است بر اثر آتش توپخانه ارتش اسلام پنج خودرو، تعدادی سنگر گروهی و دو انبار مهمات دشمن منهدم شد و عده ای از سربازان ناآگاه عراقی به هلاکت رسیدند [...]
در ساعت ۱۷ [دیروز نیز براثر اجرای آتش دقيق بر مواضع كفار بعثی تعداد چهار قبضه توپ ۱۳۰ میلی متری، شصت دستگاه تانک و سه سنگر اجتماعی دشمن در «حفار غربی» : به کلی منهدم و نابود گردید. اطلاعات (روزنامه)، شما ۱۹۳۲۹، ۱۱). ...
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
ز من مپرس کیَم،
یا کجا دیارِ من است
ز شهرِ عشقم و دیوانگی شعارِ من است...
منم ستارهٔ شام و تویی سپیدهٔ صبح،
همیشه سویِ رهت، چشم انتظار من است.
خوزستان، سال ۱۳۶۱
@defae_moghadas
🍂
🔻 فاتحان خرمشهر
جریانات مرحله سوم عملیات:
در این مرحله، قرارگاه نصر ماموریت یافت تا حركت خود به سمت خرمشهر آغاز نماید. نیروهای عمل كننده كه متشكل از چهار تیپ مستقل سپاه پاسداران و دو تیپ ارتش بودند، در آخرین ساعات روز 61/2/19 عملیات خود را آغاز كردند؛ اما در این مرحله به دلیل هوشیاری دشمن و تمركز نیرو در خطوط پدافندی اش، نیروهای خودی در انجام ماموریت خود توفیقی نیافتند.
تكرار این عملیات در روز بعد نیز به شكست انجامید. به همین خاطر تصمیم گرفته شد تا برای انجام عملیات نهایی فرصت بیشتری به یگان ها داده شود. هم چنین مقرر شد دو تیپ المهدی (عج) و امام سجاد (ع) از قرارگاه فجر نیز در حركت بعدی استفاده شود. حرکتی که باید تمام کننده کاری بزرگ باشد و یکسره کردن کار دشمن و گرفتن شهری که دلهای زیادی در انتظار دیدار مجددش بی تابی می کرد.
همه دست به کار شده بودند تا در طرحی پیچیده دشمن را با همه هوشیاریش غافلگیر نمایند و از راهی به آنها بزنند که در تصور آنها هم نگنجد.
@defae_moghadas
🍂
ماهِ رمضان را؛
خدا وثیـقہ گذاشت!
براے آزادیِ من؛
ازبنـدشیطان...
بعد از ایـن؛
روزگارِمـن چـہ میشـود...؟!
#يا_غياثَ_من_لا_غياثَ_لَہ
@defae_moghadas
🕊
دعای روز سوم ماه رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ والتّنَبیهَ وباعِدْنی فیهِ من السّفاهة والتّمْویهِ واجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.
خدایا روزى کن مرا در آنروز هوش وخودآگاهى را ودور بدار در آن روز از نادانى وگمراهى وقرار بده مرا بهره وفایده از هر چیزى که فرود آوردى در آن به بخشش خودت اى بخشنده ترین بخشندگان.
🔴 سلام، صبح شما بخیر 👋
در این روزها و درست در ابتدای سال 61، شور و حال خاصی در جبههها و شهرها و بین فرماندهان عالی جنگ حکمفرما شده بود. در جبههها همه سرخوش پیروزی هایی بودند که تا ماه قبل غیرباور می نمود. پا گذاشتن، حداقل، روی جاده اهواز خونین شهر و دیدن نخلستان های حومه شهر فقط یک رویا بود و بس. آنقدر از استحکامات دشمن روی جاده شنیده بودیم و از ادوات پیشرفته ای مثل تانک های تی 72 که می گفتند گلوله آرپیجی هم به آن کارساز نیست و....که دلمان را خالی کرده بودند و دسترسی به آنرا غیرممکن. ولی امروز با سرعت در جاده حرکت می کردیم و تانك های واژگون شده و سوخته آنها را در گوشه گوشه منطقه به چشم می دیدیم و کشته هایی که با وضع بدی در کنار آنها در سکوت مرگ، جا گرفته بودند و ادواتی که حتی فرصت انتقال آنها را هم پیدا نکرده بودند. همه سرخوش پیروزی بزرگی شده بودیم که همه اش را از عنایت خدا می دیدیم و بس.
در شهرها هم تحرکاتی شکل گرفته بود. بعضی در حال تشییع شهدای خود و مراسمات بودند و بعضی در حال بازگشت به اهواز. هنوز خرمشهر آزاد نشده بود ولی مردم جلای شهر خود کرده بودند تا پایانی بر آوارگی خود زده باشند. حکایتی از جنگ و جنگ زدگی و مشکلاتی که از این زاویه جنگ هم باید چیزی نوشت و آن را چون برگی به دفتر تاریخ دفاع مقدس ارزانی داشت.
و اما حکایت فرماندهانی که شبانهروز تلاش می کردند تا بلایی بر سرشان نازل کنند که دشمن در خواب هم نبیند، شنیدنی است. داستان اراده های بزرگ و کارهای بزرگتری که رویاها را به واقعیت تبدیل کرد و در جای خود شنیدن دارد.