eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• ۱۳۸۹/۱۰/۱۸ اول ربیع الاول ۱۶۰۱. نمایندگان مردم آبادان در مجلس شورای اسلامی در آبادان دفتری گشوده اند برای رسیدگی به کارهای حوزه انتخابی خود. تاکنون نتوانسته ام به آنجا سری بزنم. و امروز ساعت از ۹ گذشته به آنجا رفتم، از نمایندگان کسی آنجا نبود. که دو نفر آنها (آقایان صفاتی و نصراللهی) در تهران اند و آقای رشیدیان که این روزها در آبادان است، هم در اثر کسالت نتوانسته امروز به دفتر بیاید. یکی دو نفر از برادران که آنجا بودند با آنها به گفت و گو و صحبت مشغول بودیم که صدای انفجار شدید خمسه خمسه، که در نزدیکی های محل این دفتر بود، مجال ادامه نشستن نداد و چون خطر محسوس بود، از آنجا برخاسته به سرعت خارج شدیم. به اداره رادیو رفتم و آنجا یک فنجان چای صرف کرده کمی با برادران گفتگو و صحبت نموده از آنجا به مسجد موسی بن جعفر عليه السلام (بهبهانیهای سابق) رفتیم. و نماز ظهر و عصر را آنجا با برادران پاسداری که در آن مسجد مستقر بودند، به جا آوردیم. از جریانات امروز، ساعت ۸ صبح آقای مهندس عزت الله سحابی نماینده مردم تهران در مجلس به اتفاق سرهنگ رحیمی و چند نفر دیگر از برادران به دیدنم آمدند. و این محلی است که نوعا برادرانی که از تهران به قصد دیدار [از] آبادان و مشاهده وضع جنگی این شهر جنگ زده می آیند، به این حقیر ابراز می دارند و سری به بنده می زنند. ایشان چند دقیقه ای نشستند. در هنگام خداحافظی گفتند اگر کاری در تهران داشته باشید در رابطه با مسائل آبادان بگویید. که گفتم خواسته ما در آبادان این است که برادران مسئول ما در مرکز با حفظ وحدت و همبستگی و انسجام بیشتر فقط فعلا به مسئله مهم، [یعنی] این جنگ تحمیلی بیندیشند و سعی کنند از رهنمودهای امام امت، خمینی بت شکن، پیروی کرده نیروهای رزمنده ما را هم از نظر سلاح و تجهیزات و هم از نظر روحیه تقویت کنند. ناهار امروز را در سپاه پاسداران صرف کردم، زیرا بعد از نماز دیدم که گرسنگی فشار آورده و محل پاسداران نزدیک بود، به آنجا رفتم. نان و آب گوشت گوارایی داشتند و من هم گرسنه بودم و به اصطلاح خیلی چسبید. قریب غروب به روال هر شب به مسجد رفتیم برای فریضه مغرب و عشاء کمی هم با خادم مسجد (حاج بحرینی) صحبت کردم که او را قانع کنم چند روزی به قصد دیدار خانواده اش از آبادان خارج شده [ شود). که خودش یکه و تنها در مسجد شب و روز می گذراند، قطعا حوصله اش سر می رود. ولی تا هنوز حاضر به ترک آبادان ولو موقت هم نشده، و از این وفا و محبت او تشکر کردم و برایش دعاء @defae_moghadas 🍂
1.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رزمندگانی که با نان خشک از کشور دفاع کردند @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت دوم ✍..بهروز شمشیری که در عملیات فتح‌المبین به جمع بچه‌ها پیوست با بعضی گفته‌ها و رفتارهای خاص خودش توجه تعدادی از آن‌ها را به خود جلب کرده بود. علی کیانی تعریف می‌کند: «بهروز برخلاف روش معمول بچه‌های مسجد، که عبادات و نماز شب خود را حتی‌الامکان از دیگران پنهان می‌کردند و نمی‌خواستند کسی از مناجات‌ها و راز و نیازهای شبانه آن‌ها مطلع باشد، به همه اعلام می‌کرد که اگر می‌خواهند، به او بگویند که برای نماز شب بیدارشان کند. به چند نفر از همسنگرهایش هم گفته بود من در عملیات آینده شهید خواهم شد. او سحرگاه هر شب به بالای سنگر می‌رفت و با صدای بلند الهی العفو و استغفرالله و اتوبه الیه می‌گفت و نماز شب می‌خواند. شایعه‌ای در بین بچه‌ها بود که بهروز در جبهه توانسته به ملاقات امام‌زمان(عج) نائل شود. گاهی این تصور برای برخی از ما پیش می‌آمد که نکند بعضی از این کارها جنبة ریا و خودنمایی داشته باشد و بعد به خود نهیب می‌زدیم و از این تصورات پیش خدای خودمان استغفار می‌کردیم.» تیپ‌های رزمی در سپاه و بسیج از عملیات فتح المبین شکل گرفته بودند. تیپ ۳۱ عاشورا که اکثر رزمندگان آن از نیروهای استان آذربایجان بودند ، تشکیل و امین شریعتی فرمانده آن بود . او سعید تجویدی را به سمت معاون عملیات خود منصوب کرد . اولین کاری که باید انجام می‌شد ، شناسایی و یافتن محورهای مناسب برای عملیات بود. بچه‌ها مشغول شناسایی و کشف معبر شدند. اما در همان روزهای اولِ آغازِ کار شناسایی ، یعنی شب ۳۰ فرودین ۱۳۶۱ حادثه مهمی رخ داد و... ادامه دارد ... @defae_moghadas 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
شهید روح الله شمشیری
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت سوم ✍️...و بچه ها در محدوده پل علوان به کمین نیروهای دشمن برخورد کردند. سعید تجویدی درباره این حادثه نوشت: ‌طی مدت پنج تا ده دقیقه قبل در حال دویدن با حداکثر توان بودیم که فقط از پشت سر و دور از ما ، صدای تیراندازی شدید به گوش می‌رسید . ما سه نفر، در حالی که با حداکثر توان به سمت آب‌گرفتگیِ باتلاق‌مانند اطراف جاده سوسنگرد به هویزه می‌دویدیم ، به‌تدریج زمین نرم‌تر می‌شد و با هر قدم پایمان بیشتر از قبل در زمین فرو می‌رفت و هم‌زمان جریان هوای جابه‌جاشده ناشی از رگبارهای تیربارِ دوشکای تانک‌‌های عراقی که از اطرافمان می‌گذشت صورتمان را نوازش می‌داد . وزن ساعت مچی ام معادل چند کیلو بر دستم سنگینی می کرد و جوراب‌هایم که تا نصف از پایم خارج شده بود و با هر قدم مثل پاندول ساعت دیواری بالا و پایین می‌رفت و من نمی‌توانستم متوقف شده و آن را کامل از پایم خارج کنم و حتی نمی‌توانستم ساعت را از مچ دستم باز کنم! در همان لحظه حسین علم‌الهدی و یاران او در درگیری‌های عملیات هویزه به یادم آمد و ناخود‌آگاه به حسین گفتم: «حالا می‌فهمم که چه ماجرایی در اطرافت اتفاق داد و بر تو و دوستانِ دیگر چه گذشت.» این در حالی بود که ما سه نفر حدود هزار متر از مواضع دشمن به سمت باتلاق فاصله گرفته بودیم و فقط به وسیلة تیربار دوشکا امکان هدف قرار دادن ما وجود داشت. به باتلاق که رسیدیم من تازه متوجه شدم که چرا و چگونه ما سه نفر زنده مانده‌ایم ... ادامه دارد ... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یک نکته در عملیات کربلای پنج، لطف خدا شامل حال رزمنده ها شد که اگر نبود خسارت های فراوانی می دیدیم. چون فرصت نداشتیم، باید حجم عملیات را افزایش می دادیم. یعنی تردد وسیع تر و گسترده تری در سطح منطقه عملیات انجام می دادیم. دشمن روی منطقه دید مستقیم داشت و ما می بایست با غافلگیری صد در صد از موانع پیچیده ای که آنجا بود عبور می کردیم. دو روز مانده به عملیات، گرد و غبار شدیدی منطقه را فرا گرفت، طوری که برای حرکت دچار مشکل شدیم. همین باعث شد که ما آمادگی را بالاتر ببریم و در لحظه عملیات مشکلی نداشته باشیم. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• ۱۳۸۹/۱۰/۱۹ ساعت ۹ صبح به اتفاق آقای رشیدیان به اتاق جنگ و دیدن فرمانده عملیات، سرهنگ شکرریز رفتیم، معلوم شد که در درگیری دو، سه روز بودند که هماهنگ [/ هماهنگی] از ماهشهر و آبادان به منظور شکست محاصره آبادان انجام گرفته [اما عملیات آنها] چندان موفقیت آمیز نبوده و عده ای از برادران رزمنده ما شهید و جمعی نیز مجروح و اسیر شده اند و البته تلفات وضایعات فراوانی به دشمن وارد شده و امید است که ان شاء الله تجربه ای باشد برای آینده. از اتاق جنگ به بیمارستان شرکت نفت به دیدن مجروحین رفتیم، به اتفاق آقای رشیدیان و برادرم ابراهیم. و تعداد مجروحینی که همه مرتبط به این درگیری اخیر بودند، زیاد بودند و بر بالین تمام آنها رفته و برایشان دعا کردم که شور و شوق و عشق و علاقه آنها به جنگ با كفار خارج از حد وصف و تعریف است. خداوند این افراد را در کنف حمایت خویش نگه داشته و مصون دارد. از بیمارستان با آقای رشیدیان به دفتر نمایندگان آبادان رفتم و سپس به مسجد کفیشه برای ادای نماز ظهر و عصر. . ساعت 4 بعداز ظهر برای شرکت در جلسه ای که در فرمانداری منعقد است به فرمانداری رفتیم، آقای خلخالی نیز آمدند و در رابطه با فداییان اسلام مطالبی اظهار داشتند و رفتند. مسائل مختلف مربوط به اوضاع شهر در رابطه با جنگ در جلسه مورد گفتگو قرار گرفت، [قدری؟] به بحثهای مجادله انگیز هم بدل شد. خداوند متعال همه ماها را توفیق رحمت فرماید که از کار زیاد خسته نشده بر اعصاب خود در گفتگوها مسلط باشیم و جز خدا و اسلام و انقلاب اسلامی به چیزی نیندیشیم و در تمام احوال و افعالمان در این مقلع حساس از تاریخ ملت اسلامی ایران، مصالح اسلام را بر مصلحت شخصی و هوای نفسانی ترجیح دهیم. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار جلسه برادران در فرمانداری تا بعد از مغرب و عشاء به طول انجامید و توفیق رفتن به مسجد را از ما گرفت. و نماز مغرب و عشا را در منزل خواندم. و زود خوابیدم که خیلی خسته و کوفته بودم. @defae_moghadas 🍂