eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت پنجم ✍در یک لحظه و قبل از اینکه کمرم کاملا‌ً زمین را لمس کرده باشد بلند شدم و فریاد زدم: «همه به بوته‌زار بروید و موضع بگیرید.» و در حال دویدن ادامه دادم: «به فاصله از هم باشید و تکان نخورید و یکدیگر را ببینید و بمانید تا شب که هوا تاریک شود.» و همه این کار را انجام دادیم. حدود ده دقیقه همه‌چیز در سکوت مطلق گذشت و برای ما واضح شد که آن‌ها قصد اسارت ما را دارند نه چیز دیگر . دایرة محاصره را تنگ و تنگ‌تر می‌کردند در حالی که به علت وجود پوشش گیاهی انبوه از محل دقیق ما مطلع نبودند ، اما به علت خطای یکی از نیروهای شناسایی ، محل دقیق ما برای آن‌ها معلوم شد و در حالی که با بلندگوی دستی از ما می‌خواستند تا خود را تسلیم کنیم ، بدون شلیک تیر قدم به قدم به ما نزدیک‌تر می‌شدند . جای تأمل نبود . در همان حال گفتم: «کفش‌هایتان را دربیاورید و همه به سمت باتلاق بدوید و اگر در حال دویدن کسی تیر خورد ، دیگری برای او توقف نکند.» همه شروع به دویدن کردیم و من در ابتدای دویدن، عظیم و سیدمحمد را دیدم که هنوز در کنار هم نشسته بودند و صحبت می‌کردند . فریاد زدم: «حرکت کنید.» و از کنار آن‌ها گذشتم ، ولی نمی‌دانستم که آن‌ها در تدارک درگیر شدن با نیروهای عراقی هستند تا به ما فرصت دهند که به منطقة دور از دسترس بعثی‌ها ، یعنی باتلاق، برسیم . در حال دویدن هر لحظه انتظار اصابت تیر به خود یا دو نفر دیگر را که جلوتر از من در حال دویدن بودند ، داشتم ... ادامه دارد ... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت ششم ✍️...و خبری از آن دو نفر نداشتیم ، ولی به ‌رغم به گوش رسیدن صدای تیراندازی شدید ، هیچ تیری به سمت ما که در حال دور شدن از محل بودیم شلیک نمی‌شد و در ادامه نیز هنگامی که صدای تیراندازی کلاش قطع شد ، ما به اندازه‌ای دور شده بودیم که فقط با دوشکا و خمپارة ٦٠ می‌توانستند به ما شلیک کنند . بعدا پس از آزاد‌سازی منطقه بلافاصله به همان محل رفتیم و پیکر هر دو شهید را کنار هم زیر اندکی خاک در محلی پیدا کردیم که آخرین بار در محاصره دیده بودم ، ولی هرکدام بیش از یک خشاب تیر به بدنشان اصابت کرده بود و این حاکی از مقاومت سرسختانه آن‌ها و کشتن عده‌ای از نیروهای دشمن بود ؛ به طوری که پس از شهادت مجدداً توسط نیروهای عصبانی بعثی تیرباران شده بودند.» کاملاً مشهود بود که نیروهای دشمن حدس زده‌اند که ممکن است عملیات بعدی در این جبهه باشد ، بنابراین بسیار حساس و هوشیار شده بودند . چند روز بعد ، سید رکن‌الدین آقامیری هم به کمین دیگری برخورد کرد و از ناحیة سینه گلوله خورد و مجروح شد . بنا به نتایج این شناساییها و حوادث ، فرماندهان ، طرح عملیات را تغییر دادند . آنها اعلام کردند که عملیات در این منطقه لغو و به مناطق مجاور منتقل شده است . لذا ما که قرار بود پس از شناسایی ، در عملیات نیز شرکت کنیم ، به منطقه اطراف حمیدیه و جبهة کرخه‌کور منتقل شدیم... ادامه دارد ... @defae_moghadas 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت هفتم ✍️...به طور کلی دو راه کار از سوی فرماندهان سپاه و ارتش به منظور اجرای عملیات بیت المقدس پیشنهاد شد: 1 ـ تهاجم به دشمن با اتکا به جاده اهواز ـ خرمشهر از منطقه نورد اهواز و جنوب کرخه کور . 2 ـ عبور از رودخانه کارون و رسیدن به جاده اهواز ـ خرمشهر از حوالی دارخوین . هر یک از راه کارهای فوق محاسن و معایب خاص خود را داشتند که در مجموع طرح عبور از رودخانه کارون مورد توافق نهائی فرماندهان و طراحان نظامی قرار گرفت. عبور از رودخانه کارون توسط قرارگاه نصر و فتح و پیشروی تا جاده اهواز ـ خرمشهر که می‌بایست مسافت ۱۸تا۲۵  کیلومتر را طی کنند. شکستن خاکریز اول توسط قرارگاه قدس با هدف درگیر نگه داشتن دشمن و توجه دادن قرارگاههای فتح و نصر به طرف غرب و جنوب برای تامین مرز و آزاد سازی خرمشهر.  براساس طرح مقرر شد که قرارگاه قدس عمدتا دشمن را درگیر کند تا قرارگاههای فتح و نصر تلاش اصلی برای گرفتن سرپل و پیشروی به سمت جاده اهواز ـ خرمشهر را به اجرا در آورند. به منظور تجزیه دشمن و جلوگیری از جابجایی و ممانعت از تمرکز قوای دشمن قرار شد هر سه قرارگاه همزمان تهاجم خود را آغاز کنند. تیپهای جدیدی تحت فرماندهی قرارگاه قدس تشکیل شدند ازجمله تیپ بیت المقدس به فرماندهی حسین کلاه کج با هفت گردان که سه گردان آن از اهواز(گردانهای نور و شهیدبهشتی و نصر و یک گردان از شوشتر(شهیدشرافت) بودند ... ادامه دارد @defame_moghadas 🍂
جریان رودخانه زمان تند است ؛ حتما تندتر از اروندی که با قوّتِ عشق از آن گذشتید ! زمان سخت شکننده است ؛ ڪاش می‌شد از اروند زمان گذشت و به شما رسید ... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت هشتم ✍️...یک گردان نیز از نیروهای شمال کشور بودند که اصغر معینی فرمانده آن بود . تیپ ۳۷ نور هم به فرماندهی علی هاشمی برای شرکت در همین عملیات تشکیل شده بود و در منطقه طراح وکرخه نور عمل می کرد . بر اساس طرحهای کلاسیک که مورد انتظار ارتش صدام نیز بود ، سمت اصلی تهاجم نیروهای ما از جاده اهواز خرمشهر باید انجام می گرفت چون جاده به منزله عقبه مطمئن و بهترین راه کار برای پیشروی شناخته می شد . به همین دلیل دشمن علاوه بر استقرار دو لشکر تقویت شده ۵ مکانیزه و ۶ زرهی در جفیر و جاده استراتژیک اهواز به خرمشهر ، موانع و استحکامات زیادی ایجاد کرده بود . اتکای گردانهای ما به عرض این جاده و یکی دو معبر باریک بود ، چون در این ناحیه ، مناطق وسیعی از دو طرف جاده را آب گرفتگی پوشانده بود . فقط سطح جاده و حاشیه باریکی در کناره های آن از آب بیرون مانده بود . نیروهای دشمن با ایجاد بریدگی بیست متری در طول جاده بخشی از آب را به منطقه شرقی جاده روانه کرده بودند ، طوری که از فشار آب بر مواضع خودشان در بخش غربی آن کاسته شود . تیپ بیت المقدس باید از سطح جاده که از آب بیرون مانده بود ، عبور می کرد . پشت شیار سوم بعثیها خاکریز بلندی احداث کرده بودند و با استقرار تیربارهای سنگین هر حرکتی را روی جاده و اطراف آن زیر آتش تیر تراش سنگین قرار می دادند . ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت نهم ✍️...شب دهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ ، شب عملیات فرا رسید . چند ساعتی بود که پشت خاکریز به زمین چسبیده بودیم. نیروها یکی پس از دیگری در جاهای خود مستقر می شوند. همه منتظر فرمان بودیم، اکثرمان از گردان بلالی اهواز بودیم. عده ای از بچه های تازه نفس شمال کشور که تا به حال جنگ ندیده بودند را هم به ما ملحق کردند. چند وقتی بود که برای آمادگی جسمانی هر روز آفتاب نزده ده کیلومتر می دویدیم. بعد از موانع و سیم خاردار و خاکریزها می گذشتیم. سید محمد حجت زاده چند سالی از من بزرگتر است و حضورش در جنگ از من بیشتر. چند ماهی قبل از عملیات شبها با چند نفر از بچه ها می رفتیم کنار رودخانه و تا سپیده صبح کانال می کندیم. محمد حجت زاده و من پای ثابت این گروهیم. قرار بود این کانال راهی برای نفوذ در شب عملیات باشد. حفر قسمتی از کانال که از زیر جاده می گذرد، کاملا زیر زمین انجام می شد.، کانال را به اندازه ای حفر کردیم که یک مرد بتواند با تجهیزات نظامی اش به حالت ایستاده از آن عبور کند. اولین عملیاتی که من و او با هم شرکت کردیم ،عملیات امام مهدی بود. روز عملیات که نزدیک شد، محمد از طرف فرماندهان مامور بررسی خط شد. کارش این شد که دم دقیقه برود و موقعیت مکانی منطقه را بررسی کند. او می گفت: اگر شده برای هرمتر از این جا تا خرمشهر یک شهید بدهیم، باید اینکار را بکنیم تا شهر آزاد شود. نور مهتاب تنها نوری است که اجازه می دهد جلویمان را ببینیم. حدود یک ماه از فتح المبین می گذرد. عراقی ها آن طرف خط در لاک دفاعی به سر می برند. بیست هزار کشته و نوزده هزار اسیر آبروریزی بزرگی برای بعثیها بود که متحمل آن شدند. برای آنان باور حمله مجدد، آن هم بعد از یک ماه غیر ممکن است. صدای هلهله و آوازشان را در شناسایی های چند شب قبل می شنیدم. شاید هم حق داشتند... راوی این بخش : حسین امینیان ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا