eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت همسر شهید مدافع حرم سید جاسم نوری از حضور سید در میان خانواده حتی بعد از شهادت @meraj_andisheh_pouy @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت بیست و یکم ✍️...عصر آن روز همه گردان در محلی تجمع کردیم و کریم نصر از روی کاغذ کالک (نقشة عملیاتی) مسیر حرکت گردان را برای نیروها توضیح داد . او گفت که مأموریت گردان بسیار حساس است و خط که شکسته شد، ما باید پشت سرِ گردانِ خط‌شکن وارد شویم و تا جادة خرمشهر ـ‌ شلمچه پیش برویم و راه ارتباطی نیروهای عراقی را مسدود کنیم . پس از او، یکی از رزمندگان مداح ذکر مصیبتی از امام‌حسین(ع) و شب عاشورا خواند و بچه‌ها بر این مصایب گریستند و سینه زدند. سپس همه سوار خودروهای وانت شدیم و تا خط اول رفتیم . هوا کاملا‌ً تاریک شده بود . با بچه‌ها پشت خاکریز خط اول نماز خواندیم . پس از آن با دستور فرمانده وارد خط اول شدیم. گردان خط‌شکن دقایقی قبل خط را شکسته بود و بنابراین بچه‌ها با مانعی برخورد نکردند. من آرپی‌جی داشتم و سید حسین نوری کمکم بود . ساعت ۱۰ شب بود که راهپیمایی بچه‌ها به عمق مواضع دشمن آغاز شد. در ابتدای راه عده‌ای مجروح و شهید از بچه‌های گردان خط‌شکن در کنار راه افتاده بودند و صدای ناله‌گونه مجروحان به گوش می‌رسید . نزدیک‌تر که شدیم مشاهده کردیم مجروحان ناله نمی‌کنند ، بلکه با وجود جراحت‌هایی که داشتند می‌گفتند: « بروید جلو . این‌ها چیزی نیستند . خدا با شماست . امام زمان یاور شماست .» و نیروها را تشویق به پیشروی می‌کردند ... ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
چو شمعی سوختم از آتش عشق مرا آتش به جان بگذار و بگذر دلی چون لاله بی داغ غمت نيست بر اين دل هم نشان بگذار و بگذر دو چشمی را که مفتون رخت بود کنون گوهر فشان بگذار و بگذر در افتادم به گرداب غم عشق مرا در اين ميان بگذار و بگذر @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت بیست و دوم ✍️...راهپیمایی بچه‌ها به ستونِ یک و بی توقف ادامه داشت. حدود سه تا چهار ساعتی که راه رفتیم، به دو نفر نیروی عراقی برخوردیم که گویی راه خود را گم کرده یا از مواضع خود به عقب فرار کرده بودند. آن‌ها که گمان نمی‌کردند نیروهای ایرانی تا این عمق آمده باشند، به تصور اینکه با گروهی از نیروهای خودشان روبه‌رو شده‌اند، به زبان عربی از ما پرسیدند: «شما متعلق به کدام گردان و تیپ هستید؟» یکی از بچه‌های اصفهانی قبل از اینکه آن‌ها متوجه شوند که ما ایرانی هستیم و خطری ایجاد کنند آن‌ها را به رگبار بست و گردان بدون توقف به راه خود ادامه داد. ساعتی بعد سه دستگاه کامیون نظامی عراقی دیدیم که از سمت شلمچه به طرف خرمشهر در حرکت بودند اما با گردان پانصد متری فاصله داشتند. کریم نصر دو نفر آر‌پی‌جی‌زن را به طرف آن‌ها فرستاد تا آن‌ها را منهدم کنند. دقایقی بعد دو دستگاه از آن‌ها شعله‌ور شدند و یک دستگاه به سمت عراق فرار کرد. این راهپیمایی تا حدود ساعت ۴ صبح ادامه داشت. وقت نماز صبح شده بود. گردان به یک نخلستان رسید که نهری در آن جریان داشت. همه وضو گرفتیم و نماز صبح خواندیم. فضل‌الله صرامی یک نارنجک‌انداز داشت که روی گلوله‌های آن اسامی شهدا را نوشته بود تا صواب شلیک هر گلوله را نثار روح یک شهید کند. ناگهان یک تانک عراقی از سمت خرمشهر به سمت شلمچه آمد و کمی به طرف آن تیراندازی کردیم . یک موشک آر‌پی‌جی ۷ که آماده کرده بودم به طرف تانک نشانه‌روی کردم... ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
نـَفـَس می کشم اینجا پنج شنبه ها ... و ذخیره اش میکنم برای تمـام ِ روزهای هفته !  که بی یاد ِ شهیدم نباشد نفسهایم ... . پنج شنبه های دلتنگی مادرانه... @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 الی بیت المقدس قسمت بیست و سوم ✍️...تاریک بود و نشانه‌روی چندان دقیق نبود. بدنة تانک بزرگ‌تر بود، اما به سمت برجک آن شلیک کردم و به آن اصابت نکرد. حسین نوری که بسیار کم‌حرف و محجوب است در حالی که می‌خندید گفت: «به این نزدیکی نتوانستی بزنی‌اش؟!» من هم خندیدم. سرنشینان تانک ترسیدند و پس از توقف، همة سرنشینانش پیاده و تسلیم شدند. اگر تیربارچیِ تانک شلیک کرده بود، تلفات زیادی به گردان وارد می‌آمد، اما خوشبختانه خداوند ترسی در دل آن‌ها انداخت که هیچ‌ مقاومتی نکردند. هوا که روشن شد، موقعیت خود را دقیق‌تر پیدا کردیم. ما به پشت گمرک خرمشهر رسیده بودیم. در آنجا مستقر شدیم. دقایقی بعد یک لودر آمد و مشغول احداثِ خاکریز شد. دو نفر از رزمندگان، تانکِ غنیمتی را به راه انداختند و پشت خاکریز مستقر کردند. آن تانک در آن شرایط تنها سلاح سنگینِ موجودِ نیروهای خودی شد. خدا را شکر کردم که دیشب نتوانسته بودیم تانک را منهدم کنیم. نیروهای عراقی مستقر در خرمشهر کاملا‌ً در محاصره افتاده بودند و ارتباطشان از طریق جادة شلمچه به‌کلی قطع شده بود. یکی دو ساعت به ظهر مانده بود که پرچم‌های سفیدی از دور دیده شد و نیروهای عراقی فوج فوج تسلیم شده بودند و به سمت نیروهای خودی می‌آمدند. یک افسر عراقی در میان آن‌ها بود که با غرور خاصی با بچه‌ها صحبت می‌کرد و می‌گفت: «شما باید طبق معاهدة ژنو با ما افسران برخورد کنید.» بچه‌ها از لحن مغرورانة این افسر قدری ناراحت شدند اما چون اسیر بود نمی توانستیم با او برخورد بدی کنیم . هنوز از سمت داخل خرمشهر به سمت بچه‌ها و اسرا تیراندازی می‌شد... ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
🔻 تصویری بی نظیر از سوزانده پرچم آمریکا در جبهه توسط رزمندگان اسلام @defae_moghadas 🍂