🍂
🔻 الی بیت المقدس
قسمت بیست و دوم
✍️...راهپیمایی بچهها به ستونِ یک و بی توقف ادامه داشت. حدود سه تا چهار ساعتی که راه رفتیم، به دو نفر نیروی عراقی برخوردیم که گویی راه خود را گم کرده یا از مواضع خود به عقب فرار کرده بودند. آنها که گمان نمیکردند نیروهای ایرانی تا این عمق آمده باشند، به تصور اینکه با گروهی از نیروهای خودشان روبهرو شدهاند، به زبان عربی از ما پرسیدند: «شما متعلق به کدام گردان و تیپ هستید؟» یکی از بچههای اصفهانی قبل از اینکه آنها متوجه شوند که ما ایرانی هستیم و خطری ایجاد کنند آنها را به رگبار بست و گردان بدون توقف به راه خود ادامه داد. ساعتی بعد سه دستگاه کامیون نظامی عراقی دیدیم که از سمت شلمچه به طرف خرمشهر در حرکت بودند اما با گردان پانصد متری فاصله داشتند. کریم نصر دو نفر آرپیجیزن را به طرف آنها فرستاد تا آنها را منهدم کنند. دقایقی بعد دو دستگاه از آنها شعلهور شدند و یک دستگاه به سمت عراق فرار کرد. این راهپیمایی تا حدود ساعت ۴ صبح ادامه داشت.
وقت نماز صبح شده بود. گردان به یک نخلستان رسید که نهری در آن جریان داشت. همه وضو گرفتیم و نماز صبح خواندیم. فضلالله صرامی یک نارنجکانداز داشت که روی گلولههای آن اسامی شهدا را نوشته بود تا صواب شلیک هر گلوله را نثار روح یک شهید کند. ناگهان یک تانک عراقی از سمت خرمشهر به سمت شلمچه آمد و کمی به طرف آن تیراندازی کردیم . یک موشک آرپیجی ۷ که آماده کرده بودم به طرف تانک نشانهروی کردم...
ادامه دارد
#کتاب_دین
@defae_moghadas
🍂
نـَفـَس می کشم اینجا پنج شنبه ها ...
و ذخیره اش میکنم برای تمـام ِ روزهای هفته !
که بی یاد ِ شهیدم نباشد نفسهایم ...
.
پنج شنبه های دلتنگی
مادرانه...
@defae_moghadas
🍂
🔻 الی بیت المقدس
قسمت بیست و سوم
✍️...تاریک بود و نشانهروی چندان دقیق نبود. بدنة تانک بزرگتر بود، اما به سمت برجک آن شلیک کردم و به آن اصابت نکرد. حسین نوری که بسیار کمحرف و محجوب است در حالی که میخندید گفت: «به این نزدیکی نتوانستی بزنیاش؟!» من هم خندیدم. سرنشینان تانک ترسیدند و پس از توقف، همة سرنشینانش پیاده و تسلیم شدند. اگر تیربارچیِ تانک شلیک کرده بود، تلفات زیادی به گردان وارد میآمد، اما خوشبختانه خداوند ترسی در دل آنها انداخت که هیچ مقاومتی نکردند.
هوا که روشن شد، موقعیت خود را دقیقتر پیدا کردیم. ما به پشت گمرک خرمشهر رسیده بودیم. در آنجا مستقر شدیم. دقایقی بعد یک لودر آمد و مشغول احداثِ خاکریز شد. دو نفر از رزمندگان، تانکِ غنیمتی را به راه انداختند و پشت خاکریز مستقر کردند. آن تانک در آن شرایط تنها سلاح سنگینِ موجودِ نیروهای خودی شد. خدا را شکر کردم که دیشب نتوانسته بودیم تانک را منهدم کنیم.
نیروهای عراقی مستقر در خرمشهر کاملاً در محاصره افتاده بودند و ارتباطشان از طریق جادة شلمچه بهکلی قطع شده بود. یکی دو ساعت به ظهر مانده بود که پرچمهای سفیدی از دور دیده شد و نیروهای عراقی فوج فوج تسلیم شده بودند و به سمت نیروهای خودی میآمدند. یک افسر عراقی در میان آنها بود که با غرور خاصی با بچهها صحبت میکرد و میگفت: «شما باید طبق معاهدة ژنو با ما افسران برخورد کنید.» بچهها از لحن مغرورانة این افسر قدری ناراحت شدند اما چون اسیر بود نمی توانستیم با او برخورد بدی کنیم . هنوز از سمت داخل خرمشهر به سمت بچهها و اسرا تیراندازی میشد...
ادامه دارد
#کتاب_دین
@defae_moghadas
🍂
🍂 عروج، خاطره ایست نسبتا کوتاه از بچههای با حال آبادان - خرمشهر که با شیرینی خاصی نوشته شده و روایتگر احساسات و معنویات روحی نیروهای رزمنده است.
این خاطرات توسط رزمنده عزیز، جناب آقای عزت الله نصاری به خوبی روایت شده و سراسر اخلاص و صداقت را چاشنی خود کرده است.
همراه و پیگیر باشید.
🍂
🍂
🔻عروج 1⃣
#آبادان
عزت الله نصاری
در اواخر بهار سال ۱۳۶۱ هستیم و حدود یکساله توی خط کوت شیخ و عضو بسیج خرمشهر شدم.
تب و تاب فراوانی توی خط احساس میشه! خیلی خوب معلومه که قراره همین روزها عملیاتی انجام بشه.
چند ماهه که رزمندگان با انجام عملیات های متعددی نیروهای دشمن را از خاک ایران به عقب می رانند.
عملیات ثامن الائمه، فتح المبین، طریق القدس، حالا تحرک نیروهای خودی در اطراف آبادان و خرمشهر نوید عملیات جدیدی را می دهد.
نمیدانم چرا ما را به عقب فراخواندن! ظاهراً الان دیگر جبهه کوت شیخ اهمیت چندانی ندارد!!!
رفتیم مقر سپاه خرمشهر که در پرشین هتل آبادان است و خیلی سریع تقسیم شدیم.
من و محمود بازیاری که با هم وارد بسیج خرمشهر شدیم ، حالا دیگه دوست های صمیمی هستیم و به گردان ادوات معرفی شدیم.
دسته خمپاره انداز را دوست ندارم هرچند هم من آموزش قبضه را دیدم و هم برادر بزرگترم، سعید، دیدبان خمپاره است و آموزشهای مقدماتی دیدبانی را به من یاد داده ولی من کلا ادوات را دوست ندارم.
از اول جنگ، پیاده بودم، تک تیراندازی را خیلی خوب بلدم و خوب کار می کنم، تیربار ژ۳ که عاشقشم، آرپی جی۷ که عالی.
توی این یکسالی که جبهه کوت شیخ هستم در این سه رشته حسابی هنرنمایی کردم و فرماندهان مقرها خیلی ازم راضی هستند.
صالح یوسفی اصل "در عملیات بیت المقدس شهید شد" یک برنو لول کوتاهِ دوربین دار به من داده بود و دستور داد حداقل روزی یک گزارش مثبت باید بدهی.
غلامرضا آبکار "در عملیات بیت المقدس شهید شد" و مسعود گُلی، فرماندهان بعدی هم خیلی به من اعتماد داشتند، نمیدانم چرا با وجود این همه فعالیت خوب در دسته پیاده مرا به ادوات معرفی کردند.
#پیگیر_باشید
@defae_moghadas
🍂