eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
حالمان با شما بهتر است یا ایهالعزیز یادمان عملیات کربلای ۴ علقمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (25) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور بعد از اتفاقی که برایمان رخ داده بود کل برنامه های کاری عوض شد. با توجه به نزدیک بودن شروع عملیات مسئولین تصمیم گرفتنند تا اکیپ های شناسایی را بیشتر کنند. کار باجدیت بیشتری پیگیری شد. بر همین اساس مرا همراه یکی از اکیپ های سه نفره به منطقه جهت شناسایی فرستادند. با ورودم به منطقه صفحه دیگری در دفاع مقدس برای من باز شده بود. بار اول کمی احتیاط می کردم که خدای نکرده کاری نکنم که زحمات بچه ها به هدر رود. با ورود به منطقه شناسایی، تمام مسیرهایی که می رفتم، نقاط طبیعی را نشانه گذاری می کردم و سعیم این بود تا ماموریتم را به نحو احسن انجام دهم. منطقه هور حکایت از مردانگی و ایثار نیروهای عمل کننده داشت و هر کس را به خود می گرفت. شب با تراده (بلم های کشیده محلی) و پارو بدون هیچ صدایی وارد هور شدیم. مسافت زیادی طی کردیم تا به دژ کنار هور رسیدیم. قبل از رسیدن به دژ اکیپ ها از هم جدا شدند. من به همراه شهید موسی سیگارنژاد و شهید مرادی و میرزایی یک اکیپ بودیم. ما از سمت دکل پشت دژ وارد شدیم و در همان ابتدا یک نفر بلدی هور نشین به ما ملحق شد. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 💢 (26) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور ما در قالب ماهی گیران محلی عمل می کردیم و مقداری تور و مقداری ماهی با خود برده بودیم تا مورد شک قرار نگیریم. به سمت الصخره حرکت کردیم. در این روستاها هیچ خبری از نیروهای عراقی نبود. فقط چند پاسگاه آنهم با فاصله دور وجود داشت و بس. کار من علاوه بر حفاظت از بچه ها، ثبت عوارض، معابر، نهرهای آب و کانالها باتلاقی بود و هرآنچه سر راهمان بود را باید ثبت می کردم. دیگر خبری از صبحانه و نهار نبود. نزدیک ظهر در وسظ نیزار و باتلاق، کمی استراحت کردیم تا نماز بخوانیم. بعد از نماز و استراحت، ابوحسن همان راه بلد ما به شکل ماهرانه چند عدد ماهی کباب کرد و با خوردن آنها انرژی خوبی گرفتیم. شب را باید در همان اطراف سپری می کردیم. چند کپر (اتاقک های حصیری) که برای استفاده ماهی گیران درست شده بود را پیدا کردیم و کار بعدازظهر را شروع کردیم. نزدیک غروب به طرف محل اسکان رفتیم. با تاریک شدن هوا و خواندن نماز مغرب، ابوحسن همراه با سیگارنژاد حرکت اصلی خود را شروع کردند و رفتند. آنشب استرس زیادی داشتم و در فکر سیگارنژاد بودم که نکند اتفاقی برایش بیفتد. ذکر می گفتم و قرآن و دعای توسل می خواندم . می خواستم به هر طریقی شده خود را آرام کنم. فضا، فضای رعب آور و عجیبی بود. انبوه نیزار و صدای باد و تاریکی و تنهایی و.... همه شب را به نگهبانی گذرانده بودم و نباید می خوابیدم. نزدیک صبح بود که میرزایی اصرار کرد تا یک ساعت بخوابم. پذیرفتم و یک ساعتی خوابیدم. با آمدن ابوحسن و همراهان بود که بیدار شدم. با روشن شدن هوا و طلوع آفتاب سر و کله آنها پیدا شده بود، در حالی که از پیشرفت کار خیلی خوشحال بودند. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم همسرانه گلزار شهدا @defae_moghadas
🍂 💢 (27) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور باید به طرف هور حرکت می کردیم. ما استراحت کرده بودیم ولی سیگارنژاد و ابوحسن هیچ استراحتی نداشتند. وسایل را جمع کرده و به طرف هور حرکت کردیم. باید قبل از ساعت ده صبح به هور می رسیدیم چون طبق تجربه ابوحسن هر روز نزدیک ظهر عراقی ها به منطقه می آیند و ساعت ده به بعد نیروهای گشتی عراق سری به آنجا می زدند. همیشه هور برای مردم آنجا منطقه ای امن محسوب می شد و مجاهدین زیادی از ترس رژیم صدام در هور پنهان بودند و همه هم اسلحه داشتند و از این بابت خیالمان راحت بود. به سرعت خودمان را به هور رساندیم و به سراغ تراده ها رفتیم. وقتی به تراده ها رسیدیم در هر تراده به اندازه چهار نفر گشنه، نان و ماهی کباب شده به همراه ظرفی پر از ماست گذاشته بودند. از ابوحسن سوال کردیم اینها را کی آورده؟ گفت برادرم. خلاصه شکمی از عزا در آوردیم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 شب همگی بخیر 👋 امروز پهباد فوق پیشرفته جاسوسی آمریکا با یه موشک معمولی سپاه ایران سرنگون شد و..... امروز بعد از شنیدن این خبر رفتم به سال شصت و سه، همون روزی که بعد از مرخصی عملیاتی بدر دوباره اومدیم رو پد 8 هور. هیچ خبری از عقب‌نشینی بچه ها نداشتیم و هنوز شاداب از پیروزی بودیم. خوشحال بودیم اگر بهترین دوستامون تو عملیات شهید شدن، اگر هفت شبانه‌روز جانانه جنگیده بودیم و جلو سنگین ترین پاتک ها دفاع کردیم، در عوض یک قدم عقب ننشستیم و.... ولی کم کم خبردار شدیم که بعد از ما خط رو گذاشتن و برگشتن. آنقدر تانک های دشمن زیاد بودن که هیچ شانسی برای دفاع نذاشته بودن..... اون روز خیلی دمغ شده بودیم..... اصلا مچاله شدیم..... آروم آروم بر غربت شهدا اشک می ریختیم و از اینکه حتی نتونسته بودیم چند شهید دیگه رو بیاریم به خودمون بد و بیراه می گفتیم..... حس می کردیم خون شهدامون به هدر رفته، عبدالرحمن، کعبه زاده، خوری شاندیز، سالمی،... ولی..... یک پیام.... از یک امام...... که امروز رو دیده بود..... پیام امام در دست فرمانده بود، اونجا نوشته شده بود، سلام مرا به رزمنده‌ها برسونید و بگویید شما وظیفه خود رو انجام دادید. مگر ائمه ما در جنگ ها شکست نداشتن..... 🔸 بروید و آماده عملیات بعدی باشید و امروز همان "عملیات بعدی" تفسیر شد، سی و پنج سال ورق خورد و به امروز رسیدیم که پهباد فوق سری و جاسوسی آمریکا با 22 میلیون دلار ارزش، در آسمان ایران سرنگون شد. و اینکه قرار است آمریکا از ایران "شکایت" کند، درست بخوانید، "شکایت آمریکا از دست ایران". و این افتخار چیزی جز همت رزمندگان و شهدا و ایثارشان نیست. 🇮🇷