eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 💢 (29) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور بعد از بازگشت از ماموریت تا چند روزه روحیه مضاعفی پیدا کرده بودم. سعی می کردم هرچه زودتر نیروهای ادوات را سازماندهی کرده و بیشتر تلاش کنم که عیب و نقص های موجود را برطرف کنم تا در شب عملیات مشکلی نداشته باشم. هر وسیله ای که نیاز بود را درخواست زدیم. با توجه به ماموریت جدید و آبی بودن عملیات، باید برنامه های جدیدی تدوین می کردیم. یکی از کارهای ما استفاده از شناوری طراحی شده به نام عساکره بود. این شناور مجهز به دو موتور 250 و بدنه آهنی و چهار پایه متحرک برای ثابت نگهداشتن آن در باتلاق بود. دو فروند از این شناورها به ما تحویل داده شد و برای تجهیز و راه اندازی آن دست به کار شدیم و مینی کاتیوشاها را بر روی آنها نصب کردیم. این اولین باری بود که مسئولین تصمیم گرفته بودند قبضه مینی کاتیوشا روی شناور نصب کنند. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (30) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور خیلی تلاش می کردیم که معایب کار را برطرف کنیم. دستگاه باید امتحان می شد تا هیچ مشکلی در عملیات پیش نیاید. باید جایی را انتخاب می کردیم که دور از منطقه جنگی باشد. تصمیم گرفته شد در تالاب شادگان و یا تالاب پشت زرگان، میدان تیری برگزار کنیم. تالاب شادگان به خاطر عمق بیشترش انتخاب شد و برادران آموزش، مکان را مشخص کردند و ما هم به طرف مکان مورد نظر حرکت کردیم. بعد از طی مسافتی به محل رسیدیم. فورا چادرها را برپا کردیم. هوا سرد شده بود. چند روزی را باید در این مکان تمرین می کردیم. طبق برنامه ریزی، شناورها بایستی بوسیله تریلی به محل انتقال داده می شدند ولی برای امنیت عملیات، شب آنها را انتقال دادیم. فردای آن روز همه حاضر و آماده شده بودند و هر کس وظیفه خود را بخوبی می دانست و انجام می داد. نیروهایی که در اختیارمان بودند نیروهای توانمند، با سواد و از لحاظ تحصیلات بالا بودند. با کمک این ها پایه های شناورها را در باتلاق فرو کردیم. با شلیک اولین راکت، شناور و قبضه هریکی به یک طرف پرتاب شدند و یکی از نیروها جراحت سطحی برداشت. حالمان گرفته شده بود ولی مایوس نشدیم. پایه ای که قبضه را به شناور وصل می کرد ضعیف بود که با پیگیری مسئول تسلیحات، پایه قویتری برای آن تهیه گردید و مشکل حل شد و دوبار قبضه را بر روی شناور نصب کردیم و برای امتحان مجدد آماده شدیم. شلیک دوم موفقیت آمیز بود. دو روزی آنجا ماندیم و به تمرین با شناور پرداختیم و بعد از آن به مقر برگشتیم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 💢 (31) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور به روز عملیات نزدیک شده بودیم و برای انجام آن لحظه شماری می کردیم. برای این عملیات زحمات زیادی کشیده شده بود و در وجب به وجب هور شناسایی صورت گرفته بود و نباید برای آن کم می گذاشتیم. در دل شب و به دور از چشم هر بیننده ای، شناورها را به آب انداختیم و در هور و در لابلای نیزارها استتار کردیم. نیروها را برای سرکشی و استراحتی کوتاه و نیز دیدار با خانواده ها به مرخصی کوتاهی فرستادیم. مادران زیادی چشم انتظار فرزندان خود بودند و چه بسا این دیدار برای خیلی ها آخرین دیدار محسوب می شد و باید این ها را هم در کنار کارمان در نظر می گرفتیم. کم کم رنگ و بوی منطقه عملیاتی و تحرک ها بیشتر می شد. هر کس به نحوی تلاش می کرد تا ماموریت محوله را به نحو احسن انجام دهد. نوای آهنگران در هر سنگری و از هر محفلی شنیده می شد. صدای حاج صادق برای هر رزمنده ای روحیه بخش بود و آرامش بخش. صدای نوحه حماسی "ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش" از هرسنگری شنیده می شد. شور و حال عجیبی بر بچه ها حاکم شده بود و کارها طبق برنامه و به سرعت به انجام می رسید. چیزی به زمان عملیات نمانده بود. نیروهای ادوات را آماده کردیم و تذکرات لازم را دادیم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوالحی🌸🍃🍃🌸 سلام علیکم و رحمه اللّه 🌴خسته نباشید 🌸یکی از تاثیر گذار ترین خاطرات دفاع مقدس می تواند خاطرات بیادماندنی برادر عزیز رزمنده ی هشت سال دفاع مقدس غلام عباس براتپور با عنوان گاو چران لال باشد. 🌸تمامی رزمندگانی که در عملیات خیبر شرکت نموده اند ،اصلا در جریان چنین تدبیر بِکر فرمانده نبوده اند . 🌸شاید اصلا درلحظات آغازین آن واقعه ی فاخر ،حتی نزدیک ترین افراد هم دیگر به حماسه آفرینان اطلاعات عملیات و رشادت های آنان توجه ای خاص نداشتند. و شاید بعدها نیز به ورطه ی فراموشی سپرده شد. 🌸آقای من ،اصلا کسی فکرمی کرد که چنین اتفاقی را پیش از عملیات و... رقم زده باشند.؟ 🌸گیریم که چنین افراد از جان گذشته ای به آرزوی خود همانا شهادت فی سبیل اللّه هست ، دست می یافتند و آیندگان از خبر چنین از خود گذشتگی ها و رشادتها بی خبر می ماندند. ! آنوقت آیاچنین نوشتاری و یادگاری ارزشمند از آنان باقی نمی ماند.!؟ 🌸حتی نشر کتاب هم سبب آشنایی مختصر میگردد. و در دست رس همگان قرار نمی گیرد . هم به لحاظ هزینه ، وقت ، و... هم به دلیل سختی درمطالعه👈 اما 🌸استفاده از فضای مجازی و تقسیم هر روز چند سطری از حماسه ها را مرور.کردن در کانالی که تمام سعی تلاش دست اندر کاران آن پاسداشت حماسه آفرینان جنوب و به رشته ی تحریر درآوردن آن لحظات ناب است ، سبب می گردد تا برای دقایقی خودمان را در آن شرایط بحرانی خاص قرار دهیم و باز قلبمان برای آن زمان غرور آفرین تند تر از همیشه به تپد و... 🌸خوشا به حال و سعادت همه ی غرور آفرینان هشت سال دفاع مقدس و کانال فاخر حماسه جنوب 🍃جزء کم الله خیرا 🌸والعاقبه للمتقین🌸 🍃سپاسگزارم. نبی زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (32) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور در روزهای آخر اتفاق جالبی افتاد. شب ها بعضی مواقع دلمان هوس غذایی می کرد و دست رد به سینه هوسمان نمی زدیم و بلافاصله درست می کردیم . آن روز هوس باقلا کرده بودیم و خوشبختانه مقداری داشتیم. آنها را خیس دادیم و داخل قابلمه ریختم و گذاشتم روی بخاریِ داخل سنگر تا برای صبحانه آماده شود. تمام شب را مواظب بودیم تا پاتک نخوریم و آهش به دلمان نماند. با همه دغدغه مان به صبح رسیدیم و خوشبختانه دست نخورده مانده بود. قبل از اذان صبح بود که برای گرفتن وضو به بیرون سنگر رفتم. به شهید مرادی گفتم شما تکان نخور تا قابلمه تک نخورد و وضو بگیرم و برگردم. صف دستشویی طولانی بود و مدتی معطل شدم و سپس به سنگر برگشتم. به اولین چیزی که نگاه می کردم قابلمه باقلا بود و شکر خدا در جای خود برقرار و استوار مانده بود. نماز را خواندیم و سفره صبحانه را پهن کردیم. با سلام و صلوات و بگو بخند درب قابلمه را برداشتم و نگاهمان در قابلمه خشک ماند. تنها چیزی که می دیدیم چند تکه سنگ بزرگ بود در حالیکه قابلمه کماکان روی بخاری جا خشک کرده بود. پاتک بدی خورده بودیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم. تنها کسانیکه به آنها شک داشتیم پاپهن بود و جاسم پور و شهبازی. با شتاب به طرف سنگر آنها رفتیم. خودشان در سنگر نبودند ولی جوان بسیجی که با آنها کار می کرد آنجا بود و با دیدن ما، به شیرینی و با تبسمی زیبا که بر چهره داشت، با یک دست به سینه می زد و به سبک سینه زنی می خواند " دیر آمدید! دیر آمدید!.........باقلااااا باقلاااااا" با این حرکت او غصه باقلا از سرمان بیرون رفت و کلی خندیدیم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 💢 (33) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور جنب جوش عجیبی همه را فرا گرفته بود. هر کس سعی می کرد وظیفه ای که به او محول شده را به صورت تمام و کمال انجام دهد. گروهی دنبال طراحی پل بودند و گروهی دنبال طراحی جاده خیبر. فضای منطقه کاملاً کربلایی شده بود. کم کم به لحظه موعود می رسیدیم. نمازخانه هم بوی شهادت گرفته بود. نماز مغرب آنشب به امامت حاج آقا محسن حیدر برگزار شد و بعد از نماز با زبان بی زبانی نوید عملیات را داد. بعد از شام باید حرکت می کردیم. مسافت تا خط دشمن طولانی بود و یک روز را باید پارو می زدیم تا به خاکریز دشمن نزدیک می شدیم. ابتدا استراحت کوتاهی کردیم. هیچ ابری در آسمان پیدا نبود. ولی سیلی از احساس بر پا شده بود. همه از همدیگر حلالیت می طبیندند. صورت ها از اشک خیس شده بود. امشب صیرت ها خود را نمایان می کرد. حرکت نیروهای عمل کننده و ادوات به طرف هور شروع شده بود. ای کاش می توانستم چهرها وحال و هوای آنها را ترسیم کنم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂