eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با توجه به اطلاعات بدست آمده از روز قبل نشانه هائی از حرکت ارتش عراق از سمت خرمشهر به طرف اهواز وجود داشت لذا از شب قبل به اتفاق برادران محمد شجاع سیاهی، قاسم سعیدی، قاسم سواریان و یکی از برادران تخریب چی به طرف سایت فوق حرکت کردیم تا در صورتی که عراقی ها قصد تصرف آنجا را داشته باشند تجهیزات ارتباطی آن را تخلیه و یا تخریب کنیم. یک تیم از برادران نصب رادیو ماکس نیز در محل حضور یافتند. آن روز عراقی ها روی جاده به جلو می آمدند و ما نیز در صورت لزوم باید بنا به دستور ارتباط را قطع می کردیم به ما گفته شده بود آماده باشید. برادران نصاب تمامی دستگاه های مازاد را خارج نمودند و به منظور سرعت عمل پیچ های ارتباطی دستگاه های روشن و در حال کار را از سایت کاملا باز نموده بودند. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا قبل از اینکه عراقی ها به پادگان حمید در کمتر از یک کیلومتری سایت برسند هر چه با مسئولین مخابرات قرارگاه کربلا و خاتم تماس می گرفتیم اجازه قطع ارتباط را نمی دادند و زمانی اجازه قطع ارتباط صادر شد که دشمن به پادگان حمید رسید و تیر مستقیم تانک به یکی از پایه های دکل خود ایستای سایت خورد که و با قطع سریع کابل های برق و آنتن، دستگاهها را از محل خارج نموده و تقریباً ما آخرین نفراتی بودیم که عقب آمدیم و دو روز بعد که رفتیم دیدیم قفل درب سایت شهید معیدی با شلیک تیر باز شده و داخل سایت هم رفته بودند و باطری و شارژر و بقیه لوازم داخل سایت و حتی تانکر آب و گازوئیل در محیط بیرونی سایت را به گلوله بسته بودند که با حضور مجدد رزمندگان اسلام در روز بعد تا مرزهای بین المللی عقب نشستند. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (36) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور به طرف جزیره حرکت کردیم. آتش سنگین بود و زیر همان بمباران و آتش به طرف مقصد رفتیم. هوا کاملاً تاریک شده بود و با رنج و مشقت زیادی به جزیره جنوبی رسیدیم. هرچه توان داشتیم به کار می گرفتیم. از هوا و زمین آتش می بارید. بچه ها به خوبی جزایر را حفظ کرده بودند. چند روزی از عملیات می گذشت و کماکان مشغول اجرای آتش بودیم. براثر شلیک زیاد، شنوایی خود را از دست داده بودم. آنقدر مبادله آتش سنگین بود که فرصت استراحتی برای ما نمانده بود. جاده دسترسی نداشتیم و فقط باید از قایق استفاده می کردیم و مهمات و آذوقه می رساندیم. چند نفر با هم مرا صدا می زدند ولی متوجه نمی شدم. یکی از آنها کنارم آمد و با دست به روی شانه ام زد تا متوجه شدم، نگاهش کردم. سردار شهید حاج احمد کاظمی به همراه شهید همت و سردار منصوری و چند نفر دیگر آمده بودند. با هم روبوسی کردیم و خسته نباشیدی گفتیم و از پیش ما گذشتند. چشمم بدرقه راهشان شد. انگار کسی به من می گفت قرار است اتفاقی بیفتد. بیست دقیقه ای طول نکشید که هواپیمای دشمن منطقه را بمباران کرد و خبر رسید که همت به همراه چند نفر شهید شدند. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 💢 (37) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور از خبر شهادت شهید همت خیلی ناراحت شده بودم ولی مصمم تر با خود و خدای خودم عهد بستم که انتقام خون آنها را بگیرم. به طرف قبضه رفته و شروع کردم با مینی کاتیوشا تیر مستقیم کار کردن. فاصله دشمن تا ما خیلی کم بود. آنها از روبروی پد شمالی با تانک خیلی بچه ها را اذیت می کردند. آیه مبارکه "و مارمیت" را خواندم و قبضه را آماده کردم. چهار لول وسط را گلوله گذاری کردم و کمی جیپ را حرکت دادم. به طوری که تانک در دوربین قبضه قرار گیرد. بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و توسلی به حضرت علی اصغر، طفل شش ماهه امام جستم. آیه "وجعلنا" را هم تلاوت کردم و نشانه گرفتم. با یک الله اکبر شلیک کردم. راکت اول به برجک تانک اصابت کرد و صدای الله اکبر بچه های پیاده بلند شد. راکت دوم، تانک را به داخل هور پرتاب کرد و همه رزمندگان اطرافم به وجد آمدند و روحیه گرفتند. هنوز دو راکت دیگر در قبضه بود که تیربار دشمن امان نداد. نه من کوتاه می آمد نه آنها. سماجت کرده و به کارم ادامه دادم. هرچه بچه ها اصرار می کردند که پایین بیایم قبول نمی کردم و قصد شکار تانک دوم را داشتم که در دپوی خود جا خشک کرده بود. احساس می کردم الان است که از جای خود حرکت کند و خودی نشان دهد. کماکان منتظر بودم تا برای شلیک بیرون بیاید. دو گلوله تیربار به جیپ برخورد کرد، ولی مصمم بودم تا هرطور شده تانک را شکار کنم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
ما این #لباس_سبز را برای پایداری انقلاب پوشیده ایم و باید با #خونمان سرخ گردد. #سردار_شهید_علی_هاشمی #یوسف_هور #سالگرد_شهادت @defae_moghadas
🍂 ❤️ بیاد فرمانده ام 📞بیسیم چی قرارگاه نصرت آن روزها با مردی از تبار هاشمی آشنا شدم . او جوانمردی بود که در کوی خلق و خوی، نمونه نداشت ، انسانی به تمام معنا ساخته شده و جان باخته راه خدا و فرزند راستين خميني کبير ، شهيد علی هاشمی او که نه تنها يک فرمانده ، بلکه معلم اخلاق بود. هر کس يک بار با او مصافحه می کرد ، عاشقش می شد و خدا به بنده توفيقی داد تا در سال 1362 قبل از عمليات خيبر و در سال 1363قبل از عمليات بدر ، چند صباحی جزو گروه رزمندگان قرارگاه نصرت باشيم. 🍃از زمانی که در خدمت برادر شهيد مهدي نريمی مسئول مخابرات قرارگاه بودم ، با علی هاشمی آشنا شدم و در برخوردی که اولين بار ايشان با من داشت ، جز مهر و دوستی در دل من نکاشت. آن زمان شهيد هاشمی فرمانده سپاه ششم اما صادق (ع) و فرمانده قرارگاه نصرت بود و بيشتر اوقات در تيم های شناسایی و اطلاعات عمليات به همراه تيم ويژه خود همراه بود و بنده نيز به دليل نوع مسووليتی که به عنوان مخابراتی و بی سيم چی داشتم با برخی از اين تيم ها همراه و در مناطق طلائيه و بعد از عمليات خيبر در جزاير مجنون او انسانی صبور و با تقوی بود. بارها در نمازش خضوع و خشوعی می ديدم و از شايستگی او آن بود که علی رغم يک فرماندهی جدی و تلاشگر و چهره ای مصمم با دوستان جز با تبسم برخوردی نداشت و اين خصلت وی نه با من که يک بيسيم چی ساده بودم ، بلکه با ديگر همرزمانش نيز چنين بود. سردار احمد غلامپور ياد آن روزها که ساعت ها در قرارگاه تا پاسی از شب شهيد هاشمی در سنگر ما (مخابرات ) می نشست و کالک عمليات را بررسی می کرد، امروز از آن مظلوميت بگويند ، ديگر صبر ما لبريز شد که از مظلوميت علی هاشمی آن سردار دلاور جنوب نگوييم ، فاتح خيبر ، بدر ، طلائيه ، شلمچه و اروند را کسي جز علی هاشمی نخوانيد که همه سرداران شهيد و حاضر زمانی شاگردی او را کرده اند. ابوالفضل وحيدی آرایی حماسه جنوب خاطرات @defae_moghadas 🍂