🍂
🔻 #نبرد_بندر
حاج مصطفی اسکندری
🔸 قسمت ( 1)
صبح آن روز مانند روزهای قبل، پس از آماده شدن تک تک بچه های گروه، در مقر ما که در منزل پدری حاج صاحب در کوتشیخ بود اسلحه ها و مهمات مورد نیازمان را در ماشین تویوتا وانت گذاشتیم و قبل از عزیمت به آن طرف کارون "صاحب" با سپاه تماس گرفت تا از جهان آرا کسب تکلیف کند که امروز به کدام نقطه درگیری برویم.
نمیدانم طرف صحبتش خود شهید جهان آرا بود و یا شخص دیگری! ولی از قول ایشان جواب دادند. بهر حال دستور داده شده که به کمک دیگر بچه ها به بندر بروید.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نبرد_بندر
🔸 قسمت (2)
باسرعت همگی سوار ماشین شده به سمت اداره بندر حرکت کردیم.
تمام نقاط شهر زیر آتش شدید سلاح سنگین دشمن بعثی بود.
دقیقا بیاد دارم وقتی که ماشین ما از خیابان فردوسی می گذشت بین چهار راه فردوسی تا درب ورودی بندر، صاحب با سرعت تمام حرکت می کرد و ترکش گلوله ها به دربهای شیشه ای مغازه ها و بانکها اصابت میکرد و شیشه های بزرگ با صدای گوش خراشی می شکست و فرو میریخت و این صداهای وحشتناک مزید بر صدای انفجارها و جیغ و داد مردم، وحشت را مضاعف می کرد.
در جلو پمپ بنزین چهار راه نقدی گلوله ای سنگین تازه به زمین اصابت کرده بود و تعدادی زخمی روی زمین افتاده بودند و تعدادی دیگر در حال کشیدن آنها و امداد رسانی بودند.
این چند دقیقه چهار راه فردوسی تا درب بندر بسیار سخت گذشت تا بالاخره ماشین تا دم درب ورودی متوقف شد.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
🍂 💢 #گاوچران_لال (1) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور آبان سال 62 از
🍂
🔴 رفتن به اولین قسمت 👆 👇
#گاوچران_لال
🍂
🍂
🔻 کربلای ۴
در عملیات کربلای۴
از یک گـروه هفت نفری
که با قایق به آن طرف اروند رفته بودند،
تنها حاجستار توانست جانِ سالم بِدَر ببرد و
به عقب برگردد ، و اکثر آنها از جمله صمد
برادرِ حاج ستار شهید شدند ...
وقتی که از حاجی پرسیدیم :
« حاجی، تو که میتوانستی
جنازهی برادرت رو با خود بیاوری،
چرا این کار را نکردی؟»
در جواب گفت:
« همه بچه هـا برادر من هستند ؛
کدامشان را می آوردم؟ »
📚 یک جرعه آفتاب ص۵۵
#شهید_حاج_ستار_ابراهیمی
#فرماندهگردان۱۵۵_لشکر۳۲انصارالحسین
▪️
▫️▪️
کاش مسئولین این تصویر را قاب کرده و بر سر دَر محل کارشان نصب می کردند.
بهترین جوانان این مرز و بوم اینگونه در خط مقدم ایستادگی کردند تا ما در آسایش باشیم.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نبرد_بندر
🔸 قسمت ( 3)
در کنار درب ورودی اتاقی در اختیار بچه های سپاه بود و ما قبلاً در هنگام بمب گذاریها برای نگهبانی در بندر شبها به آنجا مراجعه می کردیم و از آنجا تقسیم می شدیم .
کسی که آنروز در آن محل حضور داشت برادرمان علیرضا دریس بود که ما به شوخی همیشه به او می گفتیم (فرمانده دریس )
با صاحب به نزد او رفتیم تا از آخرین وضعیت نبرد در بندر مطلع شویم.
فرمانده دریس هم برای اینکه به حساب خودش به ما روحیه بدهد، گفت دیشب عراقیها در بندر رخنه کرده بودند ولی الحمد لله بچه های ما همه آنها را انداختند بیرون و الان بچه های ما در بیرون درب فیلیه با آنها در گیر هستند میتوانید با خیال راحت تا آنجا بروید.
همگی سوار بر وانت، دو نفر در کنار راننده و بقیه بر بالای صندوقهای مهمات عقب وانت نشسته و باسرعت وارد محوطه بندر شدیم.
گروه ما از معدود گروه های خرمشهری بود که از قبل از شروع جنگ تحمیلی به اندازه کافی اسلحه و مهمات مختلف در اختیار داشتیم و همیشه در درگیریها بیش از حد نیازمان مهمات اعم از فشنگ و نارنجک و موشک آر پی جی به همراه می بردیم. این اسلحه و مهماتها بعضی از زمان انقلاب و بعضی مصادره از ضد انقلاب و بعضی دیگر را به صورت سهمیه ای از سپاه برای تامین امنیت منطقه کوتشیخ گرفته بودیم.
مصطفی اسکندری
ادامه دارد
@defae l_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نبرد_بندر
🔸 قسمت (4)
پس از ورود به محوطه بندر قصد رفتن به سمت درب فیلیه و پیوستن به بقیه رزمندگان را داشتیم ولی هنوز مسافت زیادی از درب ورودی طی نکرده بودیم که تعداد زیادی نیروی نظامی را در حال تردد مشاهده کردیم.
باتوجه به اطلاعاتی که فرمانده دریس داده بودند نمی بایست در اینجا خبری باشد . بعضی از بچه ها گفتند خودی هستند و برای کمک آمده اند عده ای دیگر گفتند نکند عراقی باشند.
بهر حال صاحب سریعاً ماشین را به گوشه ای پشت دیوار منحرف کرد و ما برای بررسی وضعیت پیاده شدیم.
از نوع سلاحهای منظمی که در دست داشتند که عمدتا تفنگ کلاشینکف و تیربار گرینف و قبضه های آر پی جی بود و همچنین نوع منظم لباسهای نظامی و کوله پشتی و بخصوص از کلاه های کنگره ای پوشانده شده با گونی که بر سر داشتتد برای ما مسلم شد که اینها همه عراقی هستند.
مصطفی اسکندری
@defae_moghadas
🍂